به گزارش «رساگفت»: دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت در راستای اهداف خود به برگزاری سلسله جلسات پژوهشی با حضور پژوهشگران، اندیشمندان و اساتید دانشگاهی و فعالان اجتماعی میپردازد. موضوع مورد پژوهش در این جلسه، بررسی کتابی به اسم “استراتژی اقیانوس آبی” میباشد که جزو پرفروشترین و پرتیراژترین کتابهای حوزه مدیریت در دنیا است. علی بابایی، پژوهشگر دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت، در ارائه پژوهشی خود به توضیحاتی در مورد این کتاب پرداخت.
وی در شروع ارائه خود به شرحی از این کتاب پرداخت و گفت: کتاب “استراتژی اقیانوس آبی”، بیش از 15 سال است که منتشر شده و میلیونها نسخه از این کتاب، پس از چاپ اول به چاپ رسید و به 43 زبان زنده دنیا ترجمه شد. مؤسسهای به اسم Finches Fifty مانند جایزه اسکار در سینما، هر دو سال به معرفی پنجاه متفکر بزرگ و تأثیرگذار در حوزه مدیریت، سازمان و استراتژی میپردازد. نویسندگان این کتاب، تقریبا در 9 سال اخیر، همیشه بین سه متفکر بزرگ بودهاند.
“استراتژی اقیانوس آبی” چیست؟
سپس پژوهشگر دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت، به محتوای این کتاب اشاره کرد و بیان نمود:
نویسندگان کتاب، استراتژیها را به دو نوعِ قرمز و آبی تعریف میکنند و میگویند: استراتژیها یا در اقیانوس قرمز یا در اقیانوس آبی رقم میخورد. اقیانوس قرمز یعنی اینکه ما در بازارهای شناختهشده با قواعد موجود رفتار میکنیم و لذا خون و خونریزی وجود دارد؛ چراکه همه بر سرِ یک چیز محدود، رقابت میکنیم. اقیانوس دیگری به اسم اقیانوس آبی وجود دارد، به این صورت که یک شرکت، چیز جدیدی را خلق میکند و به فضای دیگری میرود که رقیبی هم وجود ندارد. در ابتدا ناشناخته است، ولی وقتی شرکت خلق میشود، در اقیانوس خودش تنهاست و قرار است یکّهتازی کند. به طور مثال، در صنعت Mp3 Player (که اگر آن را به صورت فرضی، اقیانوس قرمز در نظر بگیریم) ناگهان Apple iPad در اقیانوس آبی میرود؛ یعنی شرکت Apple وسیلهای خلق کرد که تا سالها در اقیانوس آبی، یکّهتازی کرد، هیچ رقیبی نداشت و سود فوقالعاده زیادی را بهدست آورد و میتوانست محصول خود را به هر قیمتی به مشتری بفروشد.
اهمیت استراتژی اقیانوس آبی
بابایی در ادامه ارائه خود به اهمیت استراتژی اقیانوس آبی پرداخت و گفت:
چرا برای نویسندگان این کتاب، اقیانوس آبی مهم است؟ اینها 30 صنعت (که اتفاقا بانکداری هم جزوشان بوده) و 108 شرکت را در طی صد سال، دنبال میکنند و به نموداری میرسند و میگویند اگرچه شروع به کار بسیاری از شرکتها، یعنی تقریبا 85 درصد شرکتها از اقیانوس قرمز بوده و فقط 15 درصدِ شروع کار، در اقیانوس آبی بود، اما از منظر سودآوری، کاملا برعکس بوده است؛ یعنی آنهایی که از اقیانوس آبی شروع کردند، 65 درصد سودی که در این 30 صنعت در صد سال اخیر خلق شد، برای آنها بوده است.
منطق رفتاریِ شرکتها در استراتژی اقیانوس قرمز
وی سپس عملکرد شرکتها در اقیانوس قرمز را مطرح کرد و اشاره داشت:
منطق شرکتهایی که در اقیانوس قرمز رفتار میکنند، این است که میگویند “همین دنیایی است که هست”؛ یعنی ما یکسری رقیب داریم و قواعد صنعت هم همین است. ما در همین قواعد با آنها رقابت میکنیم و خون و خونریزی آن را هم میپذیریم. اما اقیانوس آبی میگوید من قبول ندارم که قواعد صنعت این است؛ من از آن عبور میکنم. میگویم قواعد صنعت باید چیز دیگری باشد؛ حتی قواعد جدیدی خلق میکنم و برای اینکه بتوانم خلق کنم، مجبورم نوآوری کنم. وقتی از خلق و نوآوری صحبت میکنیم، کدام تصویر باید در ذهن ما بیاید؟ مطالعات نشان میدهند که خلق و نوآوری، حاصل این سه مورد است؛ نخست، آدمها یکدیگر را مدام میدیدند و صحبت میکردند؛ یعنی از این صنعت به آن صنعت و از این حوزه به آن حوزه، آدمها یکدیگر را میدیدند؛ پس، خیلی وقتها خلق و نوآوری، حاصل ترکیب دانشِ آدمهای متنوع میباشد و گسترده است؛ یعنی هر چه شبکه گستردهتر و متنوعتر باشد، احتمال خلق و نوآوری، بیشتر میشود.
ایشان سپس به دو مورد دیگر از سه موردِ بیان شده در خلق و نوآوری پرداخت و اینطور عنوان کرد:
مورد دوم، درگیرشدنِ آدمهای نوآور در جزئیات است. خیلی وقتها میگویند که مدیر باید در جزئیات درگیر شود و الماس پنهان شده در سنگ را پیدا کند. سومین مورد این است که نوآوری، یعنی یک گام بردارید و تعمق کنید و ببینید که چه شد و گام دوم و تعمق دوم تا آخر. این چرخهِ عمل و تعمق، یکی از دینامیکهای اصلی نوآوری است. اگر به تصویر سمت راست دقت کنید، میبینید که مشغول همین کار بودند؛ یعنی وارد عمل شده بودند و کاری را واقعا انجام میدادند. اما سمت چپیها در یک حوزه فکری بودند؛ یعنی در اتاقهایشان مشغول کارِ فکری بودند و با دنیای واقعی، ارتباط مشخصی نداشتند. به این کار “Learning By Doing” میگویند.
وی در ادامه ارائه خود به توصیف استراتژی توسط مینتزبرگ میپردازد و میگوید:
مینتزبرگ، جزو دو یا سه متفکر اصلی دنیای مدیریت و استراتژی و سازمان است. مینتزبرگ، استراتژی را اینطور تعریف میکند: به نقاشی سمت چپ که اثر فردریش است، نگاه کنید؛ این نقاشی، یکی از ماندگارترین نقاشیهای تاریخ است. مینتزبرگ میگوید که خلق استراتژی، همین کار نقاش است؛ یعنی ببینید که نقاش، چطور تصویر را (بزرگش را) میسازد! تصویری که نقاش خلق میکند، جایی در بیرون نیست و آویخته نیست که همان را دوباره تکرار کند؛ بلکه نقاشی، خلق میشود. خلق، به این شکل است که تصویرِ بزرگ نقاش با هر ضربه قلمو، خلق میشود. نقاش، یک ضربه به بوم میزند و یک تکه از تصویر؛ خلق میشود. با ضربه دیگر، تصویری دیگر خلق میشود. حتی مینتزبرگ میگوید که یک چشمانداز کلی در ذهنش است و میگوید چنین چیزی میخواهم، اما تا قلمو را نیاورد و دستش نگیرد و ضربه نزند، اثر، خلق نمیشود.
استراتژی بانک قرضالحسنه رسالت
بابایی در پایان ارائه خود به استراتژی بانک قرضالحسنه رسالت پرداخت و طبق استراتژی مطرح شده در این کتاب گفت: آیا استراتژی رسالت، از ابتدا قرمز بوده است یا آبی؟ و یا اینکه قرمز بوده و آبی شده است؟ اگر با چند سال قبل مقایسه کنیم، اقیانوسِ قرمز است. یعنی اگر میخواستیم بانک، پرچمدار باشد و ما فقط بر ارائه وام به شخص، تمرکز کنیم و روحیه اداره خدماتی وجود داشته باشد، همگی در قرمز است. چیزی که الان آبی است و این آبی بودن، ادامه دارد این است که الان دیگر بانک، پرچمدار نیست؛ بلکه شبکهای تودرتو و غیرقابل تقلید است؛ یعنی این هفت سازمان راهبری که شبکههای تودرتو هستند به نحوی عمل میکنند که بانکِ دیگری نمیتواند سریعا از آن کپیبرداری کند. چشمانداز کلی رسالت، اقیانوس آبی است. یعنی، همیشه باید اقیانوس آبی ادامه یابد؛ اما تصویری که در حال خلقشدن است، اینطور نیست که چیزی در جایی باشد و همان را بیاوریم؛ بلکه قلمو به قلمو باید خلق شود.