به گزارش «رساگفت»: در جلسه عصراندیش، به نقد و بررسی کتاب «استراتژی توسعه در ایران»، اثر مجتبی لشکربلوکی، استاد دانشگاه و محقق حوزه مدیریت استراتژیک پرداخته شد.
لشکر بلوکی در این کتاب، با ارائهی یک مدل تحلیل سیستمی، مفاهیم کلی ۱۰ کتاب حوزه توسعه ایران را تحلیل و براساس این نظریات، ریشههای توسعه نیافتگی در ایران و موانع موجود را بیان و در پایان، راهکارهایی برای برونرفت از این شرایط، ارائه میکند. در ادامه، مختصری از مفاهیم ارائه شده در این کتاب را بررسی میکنیم.
کتاب اول، “ما چگونه ما شدیم” اثر صادق زیباکلام است. در این کتاب، ریشههای تاریخی و جغرافیایی به عنوان عوامل اصلی عدم دستیابی به توسعه، بررسی میشود. به تعبیر زیباکلام، خاموشی چراغ علم که در دوران تسلط بنی عباس در کشور شروع میشود و ناشی از اعتقاد محض حاکمان به روایات، احادیث و متون دینی و از سوی دیگر عدم پذیرش هرگونه علم بشری دیگر بود، یکی از این موانع تاریخی عدم توسعه به شمار میرود. حجم بالای غارتها و چپاولات، ریشه تاریخی دیگر این موضوع ذکر میشود. از بُعد جغرافیایی نیز، کمآبی و پراکندگی جغرافیایی که منجر به توسعه زندگی عشایری میشود، ایران را در مسیر عقبماندگی در توسعه قرار داده است. از سوی دیگر، حاکمیت دولت بر آب و زمین، اهرم فشاری برای حکومت بوده است تا بتواند قدرت متمرکز خود را افزایش داده و تصمیمات مستبدانه شاه را بر مردم تحمیل کند. در نتیجه، فقدان گروههای اجتماعی-اقتصادی مستقل از دولت و استبداد حکومتی در کنار فقدان امنیت فردی و ضعف در نهاد مالکیت، منجر به عدم امکان دستیابی به توسعه و در نتیجه عقبماندگی شد.
کتاب دوم، “عقلانیت و توسعهیافتگی در ایران” اثر محمود سریع القلم میباشد. به اعتقاد وی، عواملی نظیر تفکر قبیلهای و عشیرهای، کمحوصلگی و افق فکری کوتاهمدت، انتقادناپذیری و ضعف در گوش دادن، منجر به دشواری اجماع نخبگانی، دشواری اقدام بنیادی و بلند مدت و ضعف در ساختارسازی و سیستمسازی در کشور و در نتیجه عدم امکان دستیابی به توسعه شده است.
کتاب سوم، “خرد و توسعه” اثر رضا داوری اردکانی (فیلسوف و عضو برجسته فرهنگستان علوم کشور) نام دارد. وی معتقد است عدم اولویت توسعه، غلبه ایدئولوژی در مناسبات و طراحیها، عدم وجود اراده توسعه و بستگی صوری و ظاهری به آن، منجر به گرتهبرداری ناشیانه از غرب و عدم هماهنگی و سازواری بین اجرا شده و نهایتاً منجر به عدم امکان دسترسی به توسعه شده است.
استبداد پادشاهی، علت عقبماندگی ایرانیان
کتاب چهارم، “چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت” اثر کاظم علمداری، است. علمداری در تشابه به زیباکلام معتقد است، عدم مالکیت خصوصی بر زمین، دسترسی محدود به آب، پیدایش قدرت متمرکز و مطلق و در نهایت پیوند دین و دولت، منجر به عدم رشد سرمایهداری و بسته ماندن جامعه، عدم شکوفایی عقلانیت انسانی در قالب سکولاریسم اجتماعی و رئالیسم سیاسی و نتیجتاً عدم شکلگیری مناسبات فئودالیسم و عدم امکان دستیابی به توسعه شده است. به اعتقاد علمداری، در اروپا به دلیل شکلگیری طبقه فئودال از یک سو و نهادهای مذهبی مانند کلیسا از سوی دیگر، تا حدی توازن قدرت برقرار شده و این باعث پیشبرد امور با خِرَد جمعی میشد. در حالی که در ایران، استبداد پادشاه، هرگونه نقد یا توجه به خِرَد جمعی را بر نمیتافت.
کتاب پنجم، “مدارهای توسعهنیافتگی در اقتصاد ایران” اثر مرحوم حسین عظیمی آرانی، استاد اقتصاد توسعه است. عظیمی در کتاب خود، تهیه برنامههای بزرگ بیخاصیت و لخت، عدم رویکرد استراتژیک به برنامهریزی و توسعه نهادهای ناکارآمد سنگانداز را از علل خلق مظاهر توسعهیافتگی و ضعف در ریشههای آن بر میشمرد. از سوی دیگر، وی میافزاید: برنامههای توسعه بزرگ و بیثمر، منجر به دادن آدرس غلط به جامعه در مسیر توسعه شده و باعث ضعف در انگیزه بازیگران اصلی به دلیل عدم مطلوبیت نهادی و در نهایت عدم امکان دستیابی به توسعه میشود.
کتاب ششم، “اگر نورث ایرانی بود” اثر علی رضاقلی، پژوهشگر جامعه شناسی و اقتصاد سیاسی نام دارد. وی در این کتاب، شکلگیری نهادها و فرهنگ غارتی به جای فرهنگ رقابتی و تولیدی در کنار بالا بودن هزینه دفاع و امنیت و شرایط جغرافیایی خاص که منجر به زندگی ایلاتی و ضعف دولت مرکزی میشود را از عواملی دانست که در کنار کمآبی و هزینه بالای استخراج آب، باعث ضعف در امنیت، ثبات، حاکمیت قانون و حقوق مالکیت شده و به علت تنهایی نخبگان مصلح و کثرت نخبگان فاسد، عدم امکان دستیابی به توسعه را به همراه میآورد. رضاقلی معتقد است قبل از دورهی رضاشاه، امنیت کشور به وسیلهی ایلها و قبیلههای مختلف برقرار میشد که پس از تغییر این ساختار به یک ساختار متمرکز توسط رضا شاه، روز به روز هزینهی حفظ امنیت برای کشور افزایش یافت و منجر به ایجاد محدودیت برای سرمایهگذاری در سایر حوزهها گردید.
افق نگاه کوتاهمدت محصول جامعه بیحافظه است
کتاب هفتم، “ایران جامعه کوتاهمدت” اثر همایون کاتوزیان، اقتصاددان و تاریخنگار است. وی در این کتاب، عدم ثبات سیاسی و درنتیجه عدم پیشبینی پذیری سیاسی، شاه خدایی و بی اعتباری جان و مال مردم و عدم انباشت سرمایه به خاطر عدم پیشبینی پذیری اقتصادی را منجر به فرد پرستی، منجی خواهی و آرمان اندیشی افراطی جامعه عمومی دانسته و می افزاید: این عوامل منجر به شکل گیری یک جامعه فرسوده و بی حافظه شده که فرهنگ و افق نگاه کوتاهمدت به همراه دارد و عدم امکان دستیابی به توسعه را به ارمغان آورده است.
کتاب هشتم، “ما ایرانیان” اثر مسعود فراستخواه، استاد فلسفه و الهیات و صاحبنظر برنامهریزی توسعه آموزش عالی در ایران است. وی معتقد است کمبود کنشگران مرزی، خلقیات ضدتوسعهای، فقدان مدینه عاقله و زبان اجتماعی سنتی و نامناسب در کنار وزن زیاد تاریخ ملی و قفلشدگی به تاریخ، باعث گسترش عدم گفتگو و شکاف اعتماد بین حکومت جامعه مدنی شده و زیست اجتماعی به عنوان مستعمره ساختار و سیستمهایی که عقلانیت در آنها نهادینه نشده، شکل گرفته است. در نتیجه، میل بالا به پیشرفت و توسعه در برابر خلقیات محدودکننده و ضد توسعه منجر به عدم امکان دستیابی به توسعه در کشور شده است.
کتاب نهم، “دغدغه ایران” اثر محمد فاضلی، استاد جامعه شناسی است. وی معتقد است نقض بیطرفی حکومت، ظرفیت سازمانی پایین (به معنی ظرفیت پایین حکومت در اجرا) ظرفیت سیاسی پایین حکومت (به معنی توان مذاکره، اجماع، ائتلافسازی و تعامل با بازیگران قدرتمند جامعه مدنی و مردم) در کنار ظرفیت سیاستگذاری پایین (به معنی توان کم حکومت در انتخابهای هوشمندانه و یافتن راه حل) همگی منجر به فعال شدن چرخه قهقرایی فلاکت (بیاعتمادی، ناکارآمدی، خسارت و نابرابری) عدم تناسب خواستهها و ظرفیتها و برخورد به قسمت سخت توسعه شده است که شکلگیری جامعه ائتلافهای توزیعی و عدم پیشرفت در مسیر رسیدن به توسعه را به همراه آورده است.
کتاب آخر، “چرخههای افول اخلاق و اقتصاد” اثر محسن رنانی، استاد اقتصاد است. وی معتقد است وجود جامعه بیرویا، جامعه بیکودکی، فقدان توانایی گفتوگو و همشنوی از یک سو و ضعف در عقلانیت جمعی از سوی دیگر، منجر به ناتوانی در مشارکت و حل مسئله جمعی شده و درکنار عواملی چون سلطهگری و سلطهپذیری، ضعف همکاری جمعی عاقلانه پایدار و سازمانیافته، عدم امکان دستیابی به توسعه در کشور را به ارمغان آورده است.
لشکر بلوکی با تجمیع این نظریات، مدلی تحت عنوان رستا (روایت سه لایه توسعهنیافتگی در ایران) را در بخش پایانی کتاب ارائه میکند که شِمای کلی آن در تصویر زیر آمده است:
وی معتقد است عوامل مختلف تاریخی و جغرافیایی در کنار حیات فرهنگی نامطلوب، منجر به ایجاد جامعه کلنگی و بیحافظه، ضعف همکاری عقلانی سازمان یافته، ایجاد مناسبات اقتصادی معیوب، ترتیبات سیاسی محدود و نهایتاً حکمرانی معلول در کشور شده است. در چنین شرایطی که نظام حکمرانی، ظرفیت پایین حل مسئله خواهد داشت، عدم امکان حرکت سریع در مسیر توسعه و درنتیجه عقبماندگی حاصل میشود.
به عنوان راهکار، لشکربلوکی اقدامات اصلاحی برای بازگشت به مسیر توسعه را در مواردی چون توسعه ریز نهادها، افزایش گشودگی نهاد سیاست، تحول شخصیت ایرانی، توانمندسازی حاکمیت، تقویت جامعه مدنی و افزایش فراگیری نهاد اقتصاد برمیشمرد. وی معتقد است هر یک از این اقدامات، میتواند پیشران اقدام بعدی باشد.
به اعتقاد نویسنده، گذار از نسل توسعه خواه به نسل توسعه آفرین، یکی از اصلیترین تحولات مورد نیاز به شمار میرود. ایجاد حکمرانی شبکهای به معنی ائتلاف نامتقارن حاکمیت و جامعه مدنی، منجر به حل مسائل ملی که روی آنها توافق وجود دارد، شده و از حجم بحرانهای فعلی میکاهد. در این راستا بهبود محیط کسب و کار منجر به فراگیری نهاد اقتصاد و تکمیل قطعات پازل توسعه خواهد شد.
ادامهی نشست به نقد مطالب بیان شده در کتاب اختصاص داشت. یکی از اصلیترین نقدهای مطرح شده، انتخاب گزینشی کتابهای بررسی شده در متن، از میان طرفداران یک طیف فکری خاص میباشد. به اعتقاد برخی از حضار، عدم استناد به نظریاتی که مبنای ایدئولوژیک قویتری دارند، منجر به ارائهی یک تصویر یکجانبه و سیاهنمایی شده از فضای توسعه کشور در این کتاب شده است.
نقد بعدی، عدم اشاره به نقاط مثبت و پیشرفتهای چشمگیر کشور در عرصههای مختلف، از دوران دفاع مقدس تا حوزههای مربوط به علم و فناوری، نظیر هستهای، موشکی، سلولهای بنیادی و سایر حوزههای استراتژیک در سطح منطقه و جهان، علیرغم وجود تحریمهای همه جانبه است. پیشرفت در نظامسازی در حوزه علوم انسانی و ایجاد ساختارهای حکمرانی، مبتنی بر اسلام، همگی از نقاط قوتی است که عدم توجه به آن، ما را در تحلیل واقعبینانه از شرایط موجود، دچار مشکل میکند.
در نظریات اشاره شده در کتاب، تصویر روشنی از وضعیت مطلوب توسعهیافتگی ارائه نمیشود؛ جدا از اینکه تصویر مبهم ارائه شده نیز بسیار مناقشه برانگیز است. درنتیجه، تجویز حرکت به سمت این تصویر مبهم نیز محل سوال است.