به گزارش «رساگفت»: قصه “جلسات پنج شنبهای” رهبر انقلاب، در ایستگاه 5 ام به دیدارهای ایشان با گروههای جهادی میپردازد. به مناسبت نوزدهمین سالگرد زلزله بم، در این مقاله، به نقد و بررسی مستند غیررسمی 5 به کارگردانی علی صدری نیا میپردازیم. این مستند، روایتی از حضور بالاترین مقام رسمی کشور، با لباس مبدل در میان مردم زلزله زده بم است. جایی که رهبر انقلاب، برای درک عمیق حال و روز مردم از نان خشکی که تنها غذای در دسترس برخی از مردم است خورده و شخصاً ریاست جلسه مدیریت بحران را بر عهده میگیرد.
در این جلسه، ایشان بخاطر تبعیض جغرافیایی و عدم توزیع نان رایگان در برخی از نقاط شهر از مسئولین گلایه کرده و آنها را بازخواست میکند. سوالی که ذهن برخی مخاطبان را مشغول میکند، این است که به راستی وظیفه عالیترین مقام سیاسی کشور در سطح بررسی توزیع یا عدم توزیع نان در یک نقطهی دور افتاده است؟ برای پاسخ به این موضوع، اندکی در ادبیات کلاسیک علم مدیریت، کنکاش میکنیم.
ماری پارکر، اندیشمند قرن بیستم، یکی از معروفترین تعاریف علم “مدیریت” را ارائه میکند: “مدیریت، هنر انجام دادن کار به وسیله دیگران است!” روح این تفکر را میتوان در ساختارهای بروکرات وارداتی به خوبی مشاهده کرد. در این ساختارها، انجام کار از عالیترین مقام به سمت جایگاههای شغلی پایینتر ارجاع و توپ از زمین “مدیران” سازمان خارج میشود. موضوعی که در فرهنگ کاری بسیاری از کارمندان دستگاههای اجرایی کشور، ساری و جاری است. سوال اصلی اینجاست که چرا رفتار رهبری با تعاریف کلاسیک مدیریت غربی در تناقض است؟ ادامهی مستند، پاسخ این سوال را ارائه میکند.
در ادامه مستند، غیر رسمی 5، در بخش پایانی جلسه مدیریت بحران، رهبری یک پیشنهاد مدیریتی به استاندار وقت کرمان ارائه میکند: “نیروهای بسیج مردمی را به کمک ستادهای معین بفرستید و کار جبههای و جهادی صورت گیرد!” اما مشکل اینجاست که بسیج مردمی در ساختار رسمی دولتی، جایی ندارد و شرح وظایف سازمانی برایش تعیین نشده است. پس چگونه میتوان کار را به کارتابل آنها “ارجاع” داد؟!
سیر کلی مستند، بیانگر این موضوع است که چگونه افرادی با طیف فکری مختلف، با آرمان مشترک آبادانی و توجه به افراد محروم و مناطق کمتر توسعهیافته کشور، نقش آفرینی کرده و منطقه را به جنب و جوش و تلاش باز میدارند. از یک دختر جوان دندانپزشک که اگرچه حجابش با حجاب رسمی فاصله دارد، آرمان انقلاب اسلامی، او را صدها کیلومتر دورتر از محل زندگیاش به بیابانهای سوزان و خشک، کشانده است. از نخبگانی که در دانشگاه، وزنهای سنگینتر از خودکار و کتاب حمل نکردهاند، ولی در اردوی جهادی، با عشق و اشتیاق قلبی با کیسههای 25 کیلویی سیمان، دست و پنجه نرم میکنند. در لابهلای گفتگوی رهبر با برخی از این جهادگران، سوال دقیق رهبری از یکی از آنها مرا به فکر وا میدارد: “آیا در انجام فعالیتهایی که در منطقه انجام شده است، بومیان منطقه هم مشارکت داشتهاند؟ ” گویی یک پیشکسوت جهادی، این سوال را میپرسد. نقدی که به بسیاری از فعالیتهای جهادی میتوان وارد کرد، فراموش کردن ظرفیت عظیم فکری، مالی و فرهنگی مردم بومی مناطق هدف است. معضلی که نوعی انفعال در برخی از مردم بومی منطقه ایجاد کرده و این پیام را به آنها تلقین میکند که کلید حل مشکلات مناطق کمتر برخوردار، در بیرون از منطقه قرار گرفته و چیزی جز روی پای خود ایستادن است. ایجاد تعادل میان مشارکت بومیان از یک سو و همراهی افراد غیرمقیم از سوی دیگر، هنر اصلی مردمیسازی فعالیتهای جهادی و رمز پایداری این حرکات به شمار میرود.
بخش دیگر این مستند، راز اشراف کامل رهبری به چند و چون فعالیتهای جهادی را برملا میکند؛ روایتی از سابقهی فعالیت جهادی ایشان در سیل ایرانشهر در زمان تبعید به سیستان و بلوچستان. بخش پایانی مستند، روایت دیدار ایشان با خانواده حاج عبدالله والی است. در این دیدار، نقش کار مخلصانه امثال آقای والی در کالبد جمهوری اسلامی، اینگونه تبیین میشود:
” این جور کارهای خاموش و بی سر و صدا و خالصانه مثل سیمانی است که در یک بنا تزریق و بنا را مستحکم میکند. در کلِ بنای جمهوری اسلامی اثر میگذارد. بدون اینکه کسی بفهمد، مستحکمش میکند. یعنی وقتی در گوشه و کنار کشور، از میان مردم، کسانی هستند که کار را برای خدا و مخلصانه انجام میدهند و دنبال هیاهو و جلب نظر یکی و تحسین دیگری نیستند، یکی از خواص آن، این است که خود بنا را مستحکم میکند. مانند روحی که در کالبدی دمیده شود.”
دیدار رهبر انقلاب با خانواده حاج عبدالله والی – 1391/03/09
پس از گذشت 19 سال، اتفاقات خوبی در بم افتاده است. هرچند هنوز در میان مردم بومی، گلایههایی از نیمه کاره ماندن برخی پروژهها شنیده میشود. اما سوال مهمی که کمتر به آن پرداخته میشود، این است که نقش مردم بم در ادامهی سازندگی و پیشرفت همه جانبهی بم، چیست؟