گوشه گوشه کشور پهناورمان حکایت از همت و پشتکار زنان و مردان و دختران و پسرانی دارد که در دل هرکدام رازها و داستانهایی نهفته است. هرکدام از دیگری شیرینتر و دل انگیزتر. حکایت کارآفرینانی که دست بر زانو زده و از زمین بلند شدند تا هم بر پاهای خود تکیه کنند و هم پاهای دیگری را دراین مسیر همراه و همگام خود کنند. این بار سری به جنوب غرب ایرانمان میزنیم، به شهرمعمولان در استان لرستان. شاید سیل 12 فروردین 1398 و صحنههای غمانگیزی که در این شهر رقم خورد، معمولان را در ذهن خیلی از مردم حک کرده باشد، اما حکایت امروز ما نه از سیل و خرابیاش که میخواهیم از همت و آبادیش بگوییم. باز هم از پشتکار زنی که با همتی بلند و عزمی راسخ اتفاقات خوبی را برای زنان و دختران شهرش به ارمغان آورده است. سمیه محمودوند بانویی 42 ساله از مردمان خونگرم بالاگریوه معمولان.
اولین بانوی کارمند
پنج خواهر و دو برادر دارد. از همان دوران کودکی پرجنب وجوش و فعال بود. میگوید پدرو مادرش بخاطر شیطنتهایش بیشتر از بقیه خواهر و برادرهایش مراقبش بودند. سال اول دبیرستان که بود بخاطر تسلطی که به قرآن داشت، مربی شد و در اداره بهزیستی به خانمها آموزش می داد، همزمان به طور رایگان مربی قرآن بچهها هم شده بود. درآن سالها (74-75) به یک فعالیت بسنده نکرد و حسابی خودش را شلوغ کار کرده بود، کلاسهای تابستانی دانشآموزان را مربیگری میکرد، در فعالیتهای همچون ورزش، کتابخوانی، تزریقات و…شرکت میکرد. میخواست در همه زمینهها کاربلد باشد. او سال 78 به عنوان اولین بانوی کارمند در کمیته امداد معمولان مشغول فعالیت شد. بعد از دیپلم ازدواج کرد و پرکارتراز قبل شد، بیش از 10 سال دراین مجموعه به صورت قراردادی و در کلاسهای هنری کانون به عنوان مربی فعالیت داشت. مشتاق کسب تجربه و آموختن و با انرژی زیادی که داشت خستگی ناپذیر بود، اما بخاطر شغل همسرش مجبور به مهاجرت به یکی دیگر از شهرستانهای لرستان بود. از غم غربتش میگوید از تنهایی و خانه نشینی که کلافهاش کرده بود. روزها به همین منوال میگذشت تا اینکه زیبایی لباسهای بافتنی برادرزادهاش تلنگری شد تا این بانوی کارآفرین را دوباره به خود واقعیاش نزدیک و شادابی و سرزندگی خود را پیدا کند.
همین کافی بود که بفهمد این بافتنیها کار یکی از همسایگان برادرش در تهران است. باز بهانهای برای کسب تجربه پیدا کرده بود، عزم سفرکرد و به تهران آمد. در ملاقاتی که با خانم همسایه داشت و گفت و شنودی که بین این دو ردوبدل شد مصمم شد که دستگاه بافندگی تهیه کند و نزد همین بانو، آموزش ببیند. یک ماه به صورت فشرده روز آموزش میدید و شب تمرین میکرد. بخاطر مسافت طولانی معمولان تا تهران بقیه آموزشها را در خرم آباد مرکز استان لرستان دید.
تنها بافنده شهر
حالا خودش استاد شده و میخواهد بافندگی را در معمولان شروع کند. میخواست ببافد ولی نه لباسهای که آموزش دیده بود، بلکه او بافتنش را با لیف شروع کرد. شاید عجیب به نظر برسد ولی این بانوی معمولانی، مدبرانه اول بازار فروش را در نظر گرفته و بعد شروع به تولید کرد. به گفته خودش در شهر معمولان همراه با جهیزیه عروس تعداد زیادی لیف برای خانواده داماد تهیه میشود و او به عنوان تنها بافنده شهر این کار را شروع کرد. تا یک دو سال با همان یک دستگاه کار میکرد اما خوشبختانه روز به روز تعداد مشتریان بیشتر میشد، تا جایی که بعضیها کیلویی سفارش میدادند. دستگاه دوم را خرید و سال 87 مجوز آموزشگاه فنیوحرفهای گرفت.
به واسطه همکاریهای که از گذشته با کمیته امداد داشت مددجویان رایگان و سایر اقشار هم با تخفیف 30تا50 درصدی در زمینههای همچون نازک دوزی خیاطی، گلیمبافی، قالیبافی و… آموزش میدیدند. میگوید نماینده میراث فرهنگی شهرشان شده بود و هر مسئولی که به معمولان میآمد حتما سری به مجتمع آموزشی فنی و حرفهای گُل گِت میزد و در یکی از همین روزها، ابراهیمی از همراهان نهاد مردمی رسالت مهمان این مجتمع شد.
ابراهیمی از نهاد و سازمانهای رهیاریاش گفت. از کسب و کارهای خرد و خانگی که با الگوی تعالی اجتماعی رسالت شکل گرفته و از شغلهای که در این مسیر ایجاد شده است. این گفتمانسازی کافی بود تا بانوی قصه ما که دغدغه زنان و دختران شهرش را داشت، به فکر چاره باشد. همان روز کانون همیاری اجتماعی گُل گِت شکل گرفت، زنانی که جویای کار و البته علاقمند به همیاری اجتماعی بودند، عضو شدند.
درمرحله اول با وام قرضالحسنه چرخ و اتو در اختیار 20 نفر قرار گرفت. کم کم کار مسیر خودش را پیدا کرده بود و هم کار میکردند و هم در خانه به زندگی و بچههایشان سروسامان میدادند. بیش از 1500 نفر در گُل گِت آموزشهای مختلف دیدند و در حال حاضر برای 30 نفر به طور مستقیم و 20 نفر به طور غیرمستقیم اشتغالزایی شده است. محمودوند حس همدلی و همیاری که در بین این زنان و دختران ریشه دوانیده را غیرقابل توصیف میداند و اضافه میکند در روزهای که اوج کرونا بود وهیچ رفت و آمدی صورت نمیگرفت زنان و دختران این کارگاه به صورت سه شیفت مشغول کار بودند و روزانه پنج هزار ماسک تولید میکردند. میگوید تاچند سال پیش همین تعداد از همشهریانم در خانه بیکار نشسته بودند اما امروز با همراهی نهاد مردمی رسالت و هم با همت خودشان علاوه بر اینکه کمک خرج خانواده شدند در کنار فرزندان و به تربیت و درس آنها نیز رسیدگی میکنند.
این بانوی لر که سالها تجربه کار بیرون از خانه را نیز دارد، میگوید الان به معنای واقعی هرخانه یک کارخانه رسیدهایم و واقعا هرخانه یک کارخانه برای ما به ارمغان آمده است. او مجتمع گُل گِت را تنها آموزشگاه فنی وحرفهای در معمولان و پلدختر میداند و میخواهد با توسعه کار، پاسخگویی نیاز این دو شهر و حتی فراتر از آن نیز باشد. این بانوی کارآفرین اظهارامیدواری میکند در معمولان نه تنها برای زنان که برای همه جوانان، کارآفرینی اجتماعی به معنای واقعی محقق و بساط بیکاری از این شهر برچیده و سبک بهترکارو زندگی محقق شود.