به گزارش «رساگفت»: کتاب روایت یک رویش را نشر جهاد دانشگاهی به کوشش ناصر مولایی در سال 1400 چاپ کرده است. کتاب در 18 بخش و 206 صفحه تهیه شده است.
این کتاب حاصل گفتوگو با ۱۷ تن از همکاران، نزدیکان و دوستان دکتر کاظمی آشتیانی است که در قالب خاطره، ابعاد شخصیتی و مدیریتی این دانشمند فرزانه را بازگو کردهاند.
درباره دکتر سعید کاظمی آشتیانی
دکتر سعید کاظمی آشتیانی (زاده ۱ فروردین ۱۳۴۰ – درگذشته ۱۴ دی ۱۳۸۴)، رئیس سابق پژوهشکده رویان و جهاد دانشگاهی دانشگاه علوم پزشکی ایران بود. وی دارای درجه دکترای تخصصی جنینشناسی از دانشگاه تربیت مدرس بود که پس از تشکیل پژوهشکده رویان، در رشد طب تولید مثل، فناوری سلولهای بنیادی و همانندسازی در ایران نقش بسزایی داشت. از ایشان در سال ۱۳۸۳ به عنوان چهرههای ماندگار تقدیر شد.
در ادامه به معرفی فصلهای کتاب و بیان مختصری درباره فصلها میپردازیم:
مصاحبه اول کتاب به روایت حمیدرضا طیبی از فعالان جهاد دانشگاهی واحد علم و صنعت با عنوان «راز سر به مهر» است:
«دکتر کاظمی، تبحر خاصی در جذب نخبگان داشت. یکی از نخستین نیازهای یک فرد نخبه، وجود مدیری است که توانمندیهایش را درک و طوری مدیریت کند که طرحهایش را اجرا کند؛یعنی همکاران، منابع مالی و تجهیزات مناسب را فراهم کند و مطمئن باشد که کار در آینده نتیجه خواهد داد …»
یکی از نخستین نیازهای یک فرد نخبه، وجود مدیری است که توانمندیهایش را درک و طوری مدیریت کند که طرحهایش را اجرا کند.
روایت دوم به قلم عبدالحسین شاهوردی رییس پژوهشگاه رویان و رفیق گرمابه و گلستان دکتر آشتیانی با عنوان «نفت یا دانش؟» است :
«برای اینکه در کاری به نتیجه برسد، به قول خودش اگر از درب، بیرونش میکردند، از پنجره وارد میشد. اگر از یک مسیر به جایی نمیرسید، ناامید نمیشد و راه دیگری را امتحان میکرد. به کارش ایمان و اعتقاد کامل داشت. احساس میکرد مأموریتی دارد و کاری بر عهدهاش گذاشته شده که باید آن را به سرانجام برساند …»
روایت سوم به قلم حمید گورابی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه رویان به عنوان «انتقال رویا» است:
«به عنوان یک شخصیت علمی، دوست نداشت دست نیافتنی باشد. آرزو میکرد همه با استفاده از تجربیات، پیشرفت کنند؛ چون کشور به این پیشرفتها نیاز دارد. سطح تحمل بالایی داشت، پر از انرژی بود، به پیشرفت علاقه داشت، در کارش اخلاص به خرج میداد و از منفعتطلبی شخصی، بیزار بود. اگر شخصیت و منش افرادی همچون زندهیاد دکتر کاظمی به عنوان یک فرهنگ در جامعه گسترش داده میشد، امکان نداشت با وضعیتهای نامطلوبی که این روزها با آنها روبرو هستیم، روبرو میشدیم …»
روایت چهارم از زبان احمد وثوق دانشیار رادیولوژی و معاون درمان و خدمات تخصصی پژوهشگاه رویان جهاد دانشگاهی با عنوان «دردسرهای یک دعوت» است:
«گفتند چه کسی مهمان خارجی دعوت کرده است؟ گفتم من نه سر پیازم و نه ته پیاز. این مهمانها را دانشگاه دعوت کرده است تا درباره یک موضوع علمی صحبت کنند. گفتند مگر نمیدانید ما با عراق در حال جنگ هستیم، شما با چه مجوزی این عراقیالاصل را آوردید اینجا؟ …»
روایت پنجم از سید ابراهیم احمدی، مدیر کنترل کیفی و ایمنی زیستی مرکز ملی ذخایر ژنتیکی و زیستی ایران با عنوان «مأموریت در بحرین» میباشد:
«هم رییس جهاد دانشگاهی واحد علوم پزشکی ایران بود و هم رییس پژوهشکده رویان؛ اما از یک جا حقوق میگرفت. این طور نبود که از چند جا حقوق و اضافهکار مضاعف بگیرد، اصلا دنبال این چیزها نبود؛ حتی دنبال کار شخصی هم نمیرفت، میتوانست بعدازظهرها که کارش تمام می شد، مثل یک سری افراد، کلینیک خصوصی بزند یا برود در کلینیک دیگران کار کند. میگفت من تمام همّ و غمّم را برای مجموعه جهاد دانشگاهی گذاشتهام. در حقیقت، تابع قوانین جهاد دانشگاهی بود …»
ششمین روایت، به قلم علی منتظری، رییس پیشین جهاد دانشگاهی و رییس پژوهشکده علوم بهداشتی جهاد دانشگاهی با عنوان «نماز کامل در جهاد»:
«کاظمی آشتیانی به شدت آرمانگرا، انقلابی، مملو از انرژی و جوشش و جهادگری واقعی بود که برای انجام امور جهاد، با تمام وجود، تلاش میکرد و وقتی این انرژی و جوشش با آرزوها و مطالبات انقلابی رهبر معظم انقلاب اسلامی گره میخورد، چند برابر میشد. دکتر کاظمی، فوقالعاده به رهبری عشق میورزید …»
روایت هفتم به قلم مرتضی ضرابی، مدیرعامل بانک سلولهای بنیادی خون بند ناف رویان با عنوان «گِل بازی نکنید» نوشته شده است:
«خیلی مهم است یک مدیر بتواند با همکاران زیرمجموعه خودش طوری ارتباط کاری همراه با عطوفت برقرار کند که آنها برای انجام هر کار سختی، پیشقدم باشند. دکتر کاظمی را در طول انجام کارها کاملا در کنار خودمان احساس میکردیم. هیچ یک از همکاران به او نگاه ریاستی نداشتند. همین همراهی، به دکتر کاظمی در شناسایی نخبگان، کمک می کرد …»
روایت هشتم از زبان سید ابوالحسن شاهزاده فاضلی، استادتمام ژنتیگ و عضو هیئت علمی پژوهشگاه رویان با عنوان «تابلوی موفقیت» نوشته شده است:
یک بار به اتفاق آقای دکتر حمید گورابی، رهبر معظم انقلاب اسلامی را زیارت کردیم. دکتر گورابی در این دیدار یک مقدار از نوع حمایتهای بخشها از رویان گله داشت. حضرت آقا فرمودند در دیدارهای قبلی که آقای کاظمی هم حضور داشت، با مسئولان همیشه از مشکلات صحبت میکردند؛ اما آقای کاظمی با خبرهای خوش میآمد. گله نمیکرد و روحیه میداد. هرجا هم میرفت از نقاط قوت رویان میگفت و کمک میطلبید و چالشها و مشکلات را به رخ نمیکشید …»
نهمین روایت از زبان محمد کمالی همکار کاظمی با عنوان «گرمای مهربانی» نوشته شده است:
«شخصیت دکتر کاظمی، تکبعدی نبود. این نعمت بزرگی است که با تلاش، مطالعه، شب زندهداری معنوی، آموزش و شجاعت به دست میآید. البته من موافق نیستم که از او فردی دستنیافتنی بسازیم. دکتر کاظمی هم مثل همه اشتباهاتی داشت. انسان بزرگواری بود، اما ممکن است دونفر هم از عملکرد او رنجیده باشند که طبیعی است. بالاخره نمیتوان همه را راضی نگه داشت …»
دهمین روایت را محسن مهرعلیزاده، داستان رانندگی خود کاظمی با یک وانت تا تبریز برای گرفتن یک موتور برق را در «او رییس نبود» تعریف میکند:
«خبر موفقیت و پیشرفت دیگران، خیلی خوشحالش میکرد. اگر میانهاش با کسی به هم میخورد، به او تهمت و افترا نمیزد و مثل بعضیها نبود که به هر کاری دست میزنند تا آبروی رقیبشان را در بین مردم به حراج بگذارند و یا اگر لطف کنند، میگویند همین است که من فکر میکنم و لاغیر …»
یازدهمین روایت، مصاحبه با مسعود کنزی، معاون دانشجویی وزارت بهداشت با عنوان «بدهی به کاظمی آشتیانی» است که درباره اولویت محرومیتزدایی کاظمی سخن میگوید:
«بسیاری از همدورهایهای دکتر کاظمی با بورس تحصیلی در کانادا، آمریکا و انگلیس، درس خواندند و برگشتند. به دکتر کاظمی گفتم شما هم بورس بگیر، برو درس بخوان. گفت نه؛ من باید همین جا تحصیل کنم و بمانم و ثابت کنم کشور، امکانات زیادی دارد که باید به درستی از آنها استفاده کنیم. دکتر کاظمی در زمانی تحقیق برای درمان ناباروری را شروع کرد که این علم در کشورمان ریشه نداشت. عدهای با این کار، مخالف بودند، بعضیها میگفتند این کار اصلا عملی نمیشود …»
دوازدهمین روایت را رحیم توسلیان، مدیر روابط عمومی پژوهشگاه رویان با عنوان «به رسم اعتماد» نوشته است و از دقت بسیار بالای او درباره انتخاب همکارانش میگوید:
«وقتی برای نحستین بار میخواستم با هلال احمر برای تأمین وسایل کمک آموزش برگزاری دورههای کمکهای اولیه یک قرارداد چند ده میلیونی ببندم، دست و دلم میلرزید. به دکتر کاظمی گفتم چه کار کنم؟ گفت ببین من هم که اینجا نشستم، از اول همه چیز را بلد نبودم. این قدر کار خراب کردم که به اینجا رسیدم. برو راحت کارت را انجام بده. نهایتش ضرر میکنیم، اما بالاخره راهش را یاد میگیری …»
سیزدهمین روایت را محمد ایزدبخش با عنوان «چای رییس، خوردن دارد» نوشته است و داستان چای ریختن کاظمی برای نیروی خدماتی را تعریف میکند:
«بخش بزرگی از زندگی دکتر در راه پیشرفت علم گذشت. درست است که کسی او را برای انجام این همه کار، مجبور نکرده بود، اما به خاطر کشورش احساس مسئولیت میکرد و لایق حمایت بیشتری بود. به نظر من دکتر کاظمی آشتیانی شهید است؛ چون به معنای واقعی، جانش را در راه خدمت علمی به کشورش گذاشت …»
چهاردهمین روایت از زبان مهدی اکبری، عضو هیأت علمی دانشکده علوم توانبخشی با عنوان «عقیق» است :
«جذبهای داشت که یک مومن به خدا باید داشته باشد. وقار، توان و تعامل با دیگران از ریاست دانشکده توانبخشی تا کارمندان و همکلاسیها، از او در جمع دوستان، یک الگو ساخته بود و این ویژگی، مرا به یاد این شعر در مدح امام حسین (ع) میاندازد که: اگر خیل شهیدان حلقه باشد / حسین ابن علی آن را نگین است …»
پانزدهمین روایت را حسین بهاروند، استاد ممتاز، موسس و رئیس پژوهشکده زیستشناسی و فناوری سلولهای بنیادی پژوهشگاه رویان با عنوان «به تنهایی یک فرهنگ بود» نوشته است:
«اگرچه خیلی مورد تحسین مردم و بزرگان قرار میگرفت، اما هیچ وقت مغرور نمیشد. با بزرگان، مجالست میکرد و بزرگ میاندیشید و کارهای بزرگ انجام میداد. به ما هم همیشه میگفت «عسلک بازی نکنید» یعنی خودتان را به کارهای کوچک مشغول نکنید؛ او فرهنگ بلندنظری داشت و بلندهمت بود …»
شانزدهمین روایت از زبان محمد شیراوند، مدیر سابق جهاد دانشگاهی دانشکده توانبخشی با عنوان «راز یک همنشینی» است:
«یک ویژگی خاص سعید، جذب افراد با تیپهای مختلف از حزب اللهی گرفته تا تکنوکرات، کرواتی و … بود. یعنی کسانی که متأسفانه خیلی از آنها را به بهانههای واهی کنار گذاشته بودند و یا به آنها توجهی نمیشد. همه آنها متخصص بودند. خیلی از پزشکان نامدار ایران، خودشان را مرید سعید میدانستند؛ هر چند تیپشان با خیلیها از جمله سعید، فرق داشت …»
هفدهیمن روایت کتاب را بهروز تشکر با عنوان «جشن هزارم» نوشته است و خاطرات سربازیاش با کاظمی و جشن هزارمین مولود رویان را مرور کرده است:
«هر روز که میگذشت، شخصیت متواضع کاظمی آشتیانی را بیشر از قبل میشناختم. یک بار گفتم آقای کاظمی، شما میتوانستید از همان ابتدا، دوره آموزشی را هم کامل نیایی. گفت نه، بعد از چند سال که در فضای علمی و دانشگاهی بودم، لازم بود یک فضای این جوری را هم ببینم و با آدمهای مختلف در یکجا آشنا شوم. این تفکر را آن موقع شاید من خیلی درک نمیکردم، اما این جمله، درس بزرگی داشت …»
آخرین بخش کتاب، سخنان رهبر انقلاب درباره مرحوم آشتیانی است و در انتها پیام رهبر انقلاب پس از درگذشت مرحوم کاظمی:
«بسم الله الرحمن الرحیم
با تاسف و تلخکامی، خبر درگذشت دانشمند مومن و جهادگر، مرحوم دکتر «سعید کاظمی آشتیانی» را دریافت کردم و بر فقدان آن شخصیت ارزشمند که کانون امید و ابتکار و نوآوری بود، افسوس خوردم. وی یکی از فرزندان صالح انقلاب و از رویشهای مبارکی بود که آیندهی درخشان علمی در کشور را نوید میدهند.
موسسه رویان که مجمع ارزشمندی از نوآوران و جهادگران عرصهی علوم زیستی است، در پیدایش و رشد و اعتلای خود، مدیون همت و ایمان و پشتکار این دانشمند جوان و بلند همت است
اینجانب، ضایشعهی دردناک فقدان این عنصر خدوم و باارزش را به خانوادهی گرامی و همکاران عزیزش صمیمانه تسلیت میگویم و از خداوند متعال، رحمت و علو درجات را برای وی و صبر و سکینه الهی را برای بازماندگان و همراهانش مسالت میکنم».