به گزارش «رساگفت»: کتاب «روایت بی صدا، روایتی متفاوت از توسعه و تجاری سازی یک فناوری» قصد دارد روایت ساده و جذابی از مسیر پر فراز و نشیب تجاری سازی یک محصول فناورانه ارائه دهد. این کتاب به صورت کلی، به دو شرکت وحید و به ویژه پارسا پلیمر پرداخته است. با ما همراه باشید تا سفری به داستان های این کتاب روایت گونه داشته باشیم.
شخصیت اصلی داستان، دکتر باقری است، او بعد از جنگ در حالی که بسیاری از دوستانش در جنگ به شهادت رسیده بودند، به آمریکا رفت ولی هیچ وقت آمریکا را خانه خود ندانست. وی عاشق مباحث پلیمری بود ولذا حدود هشت سال تحصیل کرد و به خانه واقعی خود، ایران، برگشت. اما نه برای نوشتن مقالات و یا تعامل برای نوشتن پایان نامه هایی که در قفسه ها خاک خواهند خورد، بلکه برای ایجاد ارتباط بین دانش خود و صنعت واقعی.
ساپکو، اولین تجربه
شرکت ساپکو نیاز شرکت های خودروسازی ایران را شناخت و تا حد قابل توجهی رفع کرد. هزینه های شرکت های خودروسازی هم به شدت کاهش یافته بود. این یکی از مصادیق واقعی ارتباط دانشگاه و صنعت بود که دکتر باقری رقم زد.
حلقه های گم شده، راز تاسیس پارسا پلیمر
متاسفانه سه حلقه دانش، پژوهش و تجاری سازی فقط در حلقه اول می ماند و رسوب می کرد. لذا دکتر باقری آستین را بالا زد و راسا و رسما وارد صنعت شد با تاسیس یک شرکت (شرکت پارسا پلیمر). موضوع را به مهندس زکایی سپرد که تا چند روز پیش شاگردش بود و الان به همراه او عضو هیات مدیره. اولین پروژه شرکت هم قطعه ای برای خودروی 206 بود (شرکت در سال 85 تاسیس شد) که خودروساز به شدت استقبال کرد و درخواست تولید انبوه داشت اما با قیمتی که داده بود به صرفه نبود. اما همین بس که دکتر باقری و مهندس زکایی متوجه شدند که می توانند بازار را نیز به دست آورند.
وحید، پارسا، نانو
چند سفارش ساده به شرکت داده شد که یکی سپر اتومبیل بود. سفارشات ساده سودی نداشت اما دلگرم کننده بود. تا اینکه شرکت وحید با شرکت پارسا پلیمر همکاری هایی را شروع کرد (شرکت وحید، سازنده بهترین سازه های ساختمانی از جمله لوله های ساختمانی می باشد). داستان از اینجا شروع شد که شرکت وحید می خواست کاری را تحت لیسانس ریهوی آلمان انجام دهد اما آنها سرباز زدند و لذا مدل داخلی آن یعنی پارسا پلیمر را شرکت وحید پیدا کرد. پارساپلیمر و وحید با هم توافق کردند. هر چند پارساپلیمر نوپا بود و وحید، تولیدکننده بود لذا باید اطمینان خاطر شرکت وحید جلب می شد؛ لذا ستاد نانو ورود کرد تا اطمینان خاطر به شرکت وحید داده شود. چرا که یکی از کارهای ستاد نانو این بود که از طرفی مساله ای در کشور را پیدا کند و از طرفی دیگر، شرکت فناوری محوری را برای حل آن بیابد. ستاد نانو در این بین اولین همرسانی عرضه و تقاضا را انجام داد. ستاد نانو در حکم کیسه بوکس که هم شرکت و هم تولیدکننده انرژی منفی خود را روی آن خالی می کنند نیز می باشد.
بالاتر از هلند، یک قدمیِ آلمان
لوله هایی که شرکت وحید می خواست، بعد از چند رفت و برگشت، توسط پارسا پلیمر ساخته شد. گواهینامه فنی آن نیز اخذ گردید. اما برای دریافت گواهینامه تست صدا باید به خارج از کشور فرستاده می شد. نمونه ای به آلمان ارسال شد. در آلمان اثبات شد که اگر استاندارد، عبور آب با 30 دسی بل قابل قبول است و ساختمان های لوکس باید 20 دسی بل باشند، لوله تولید شده توسط پارسا پلیمر عدد خیره کننده 18 دسی بل را نشان می داد. یعنی بالاتر از تمام نمونه های اسپانیایی و ترکیه ای و هلندی. حتی از شرکت ریهو فقط 1 دسی بل عقب تر بود.
حالا تولید انبوه شروع شده بود. البته یکی از چالش ها در تولید انبوه، پیدا کردن معدن کارانی بود که مواد اولیه را با کیفیت ارائه دهند. پارسا پلیمر بعضا مواد اولیه آنها را برگشت می زد. همین امر باعث شد آهسته آهسته خود معدن کاران صاحب آزمایشگاه شوند.
تولید فنی به جای صرفِ تولید
شرکت پارساپلیمر فروشش را بیشتر و بیشتر کرده بود و اینک 40 نیرو داشت و حتی یک واحد تولیدی در کاسپینِ قزوین زده بود. ارزش و مقدار فروشش زیاد شده بود و سودی که به دست می آورد بیش از نرخ تورم بود که نشان دهنده رشد شرکت بود. پارسا پلیمر توانسته بود خودروسازان را متقاعد سازد که واردات از کشورهایی مثل سوئد را کلا قطع نمایند. البته تمام تخم مرغ هایش را در سبد شرکت های ساختمانی و خودروسازی نچید؛ بلکه استراتژی تنوع محصول و توسعه صادرات را در پیش گرفت. در این امر موفق بودند. اما چالش هایی هم داشتند؛ مثلا سفارشی بزرگ از ترکیه داشتند، ولی قیمت ارز سه برابر شد و لذا قیمت تمام شده شرکت هم سه برابر شد و با زمان بر شدن، طرف مقابل، قرارداد را کلا منتفی کرد. واحدهای تحقیق و توسعه شرکت پارسا پلیمر به خوبی جلو می رفتند و حالا بعد از یک دهه صبر و تلاش دکتر باقری، ایده بلندپروازانه ایشان امکان عملیاتی شدن داشت؛ یعنی بیش از تمرکز بر تولید، تمرکز به تولید دانش فنی صورت گیرد. شرکت پارسا پلیمر به ترتیب مراحل تحقیقات پایه، کاربردی، فناوری، سامانه ای (برای تولید در مقیاس انبوه) و توسعه مهندسی (برای بهبود عملکرد) را یکی پس از دیگری با موفقیت پشت سر گذاشت. واحدی که در کاسپینِ قزوین تاسیس شده بود، سه برابر ظرفیت کارخانه قبلی را داشت و لذا کارخانه قبلی برای کاربرد جدیدش آماده شد.
پایان یک شروع
از جذابیت های این کاب، خودنمایی «اقیانوس آبی در دل اقیانوس قرمز» است، اینکه دکتر به این نتیجه رسیده بود که برای داشتن مزیت رقابتی در میان تولیدکنندگان لوله های پلیمری که «هر روز نیز بر تعداد آنها افزوده میشد» باید محصولی «متفاوت» داشت.
همچنین این اندیشه درست که در شرکت پارسا پلیمر، منتظر دولت نماندند و جلو رفتند و 10 ماه بعد هم دولت دید که اندیشه و کار شرکت، شدنی است، جلو آمد. این موضوعی است که بسیار با آن، سروکار داریم.
و در آخر، آنچه جذابیت کتاب را دوچندان می کند، روح وطن دوستی است، آنجا که دکتر باقری، مدیرعامل شرکت پارسا پلیمر، اتومبیل و آپارتمانش را هم فروخت تا زمین کارخانه شرکت را خریداری کند. همه اینها نشان دهنده عشق و علاقه و علقه مهندسان و صنعتگرانی است که در جای جای کشور حضور دارند و برای تعالی ایران عزیز می کوشند و جانفشانی می کنند.