دوشنبه, خرداد ۱۲, ۱۴۰۴
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما
رساگفت
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
رساگفت
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

بانوی کارآفرینی که روستای خالی از سکنه را احیا کرد

مصائب یک کسب و کار شترمرغی

rezasareban1 توسط rezasareban1
۲۴ تیر ۱۴۰۰
در سبک زندگی
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
بانوی کارآفرینی که روستای خالی از سکنه را احیا کرد
86
بازدیدها

به گزارش «رساگفت»: کارآفرین شدن، پیش شرط‌های مختلفی مانند داشتن تخصص، تبحر و برنامه‌ریزی مالی دارد، اما شاه ‌کلیدی که تازه‌واردان به عرصه کارآفرینی از آن بی‌خبرند و با انباشتی از آرزو و با رویای یک شبه پولدارشدن، به سمت کارآفرینی قدم می‌گذارند، داشتن صبر و پشتکار است که اگر با مشوق و داشتن همراه تلفیق شود، احتمال شکست را بسیار کم می‌کند.

به همین خاطر، کسانی که تمام تصورشان از کارآفرینی، خویش‌فرما بودن و چند نفر زیردست داشتن است، وقتی با مشکلات کارآفرین‌ها مواجه می‌شوند، زود دلسرد می‌شوند و اگر کسی به آنها مشورت ندهد و روحیه همکاری و همیاری در آنها نباشد، به احتمال زیاد، قید کارآفرین شدن را می‌زنند.

اما سلیمه یاراحمدی، یکی از همان بانوان توانمند موفقی است که هرچند در ابتدا تبحر لازم برای کارآفرین شدن را نداشت، اما با داشتن بقیه پیش‌شرط‌ها و تلفیق آنها با شاه کلید اصلی یعنی صبر و پشتکار و همدلی خواهرانش توانست به این آرزو دست پیدا کند.

 سلیمه که در یک خانواده 10 نفره، با خصلت عشایری، چشم به جهان گشود، به خاطر داشتن 6 خواهر، سبک زندگی‌اش متفاوت از دیگر هم سن و سال‌هایش است. به خاطر تحصیل، همراه چند خواهرش مجبور بود در سیرجان، به دور از خانواده زندگی کند و به مدرسه برود، ناچار بودند خودشان غذا درست کنند و زندگی را با هم، بچرخانند، اما این شرایط باعث شد مستقل بودن را به همراه خواهرانش تمرین کند و به قول خودش همه خواهرها، از بچگی طوری بزرگ شده‌اند که بتوانند روی پای خودشان بایستند.

اما هنوز شمع تولد 20 سالگی را فوت نکرده بود که دست روزگار در سال 1386 پدر را از او گرفت و از آن زمان، چون تنها برادرش هم ازدواج کرده و به شهر گل‌گهر رفته بود و زندگی عشایری، بدون مرد، بسیار سخت بود، در روستای دشت سبز ساکن شدند.

همان سال، در دو رشته معماری و تربیت بدنی پذیرفته شد. از کودکی ورزشکار بود و حتی مربی هم بود و بسیار علاقمند به این رشته. اما چون حد نصاب قد را نداشت، نتوانست تربیت بدنی را انتخاب کند، ولی در رشته معماری هم، روحیه ورزشکاری‌اش را حفظ کرد و عضو تیم ورزشی فوتسال، آمادگی جسمانی و بسکتبال دانشگاه شد.

چهار سال بعد، به واسطه یکی از دوستانش، مربی ورزش مدرسه‌ای در سیرجان شد و به موفقیت‌هایی مانند کسب چند مدال لیگ برتر فوتسال دست یافت و به واسطه اجبار آموزش و پرورش به داشتن مدرک مرتبط با تدریس، با توجه به اینکه دیگر شرط قد را از ملاک‌های این رشته برداشته بودند، توانست در رشته کارشناسی تربیت بدنی، ادامه تحصیل بدهد. همزمان، مربی بسکتبال شد. صبح‌ها به مدرسه و عصرها به باشگاه گل‌گهر می‌رفت که در آنجا به استعدادیابی و پرورش بچه‌ها از پایه مشغول بود.

آن روزها، یاراحمدی، موفقیت را در ورزش می‌دید؛ در مربی خوب بودن، تیم را به فینال رساندن و مدال آوردن. ولی سرنوشت، موفقیت او را جای دیگری رقم زده بود.

بر اثر حادثه‌ای در ورزش، رباط پای او آسیب دید و پس از جراحی، تا چند وقت نمی‌توانست به مدرسه برود و با عصا به دانشگاه می‌رفت. تازه کمی‌ پایش بهتر شده بود که در سال 1395 تصادف کرد. عابر پیاده بود، اما جراحت به حدی بود که تا 10 روز در بیمارستان بستری بود. مجدد همان پایَش (به اضافه دست و کمرش) آسیب دیده بود. مجبور شد دو سه سال ورزش را کنار بگذارد. از تدریس انصراف داد و از تیم گل‌گهر جدا شد!

ورزش ممنوع و جستجو برای کارخلاقانه آغاز می شود

حالا که دیگر ورزش ممنوع بود، به تخصص دانشگاهی‌اش یعنی معماری رجوع کرد. اما این کار، برایش جذاب نبود. دوست داشت خودش برای خودش کار کند. از بچگی با کشاورزی و دامداری آشنا بود و چون جهاد سازندگی را هم می‌شناخت، به آنجا رفت و آنها هم، قریب به پانزده گزینه روبرویش قرار دادند.

…  برای گلخانه، به اندازه کافی، آب نداشتند. بازار رقابتی بلدرچین، زیاد شده بود، نگهداری از گوسفند را قبلا تجربه کرده بود و به نظرش خلاقیتی در این زمینه نداشت، مرغ، خیلی تجهیزات می‌خواست و برای گرمای روستایشان هم خوب نبود، اما شترمرغ، توجهش را جلب کرد … .

سلیمه، پشتکارش در ورزش را خرج کارآفرینی کرد، به جهاد سازندگی برگشت و پیگیر آموختن روش پرورش شترمرغ شد. تنها دو نفر در کل کرمان، این کار را انجام می‌دادند؛ یکی از آنها آقای محمودیان بود که زمینه کسب تجربه را برایش فراهم کرد. هم اطلاعات در اختیارش قرار می‌داد و هم با مشاهده و یادگیری، روش نگهداری را می‌توانست از او یاد بگیرد.

این روند، تا دو ماه طول کشید و همین رفت و برگشت‌ها یاراحمدی را با خانم خداپرست که واردکننده اصلی شترمرغ در کرمان بود، آشنا کرد. موفقیت‌های خانم خداپرست، او را تبدیل به الگویی برای سلیمه کرد. با خودش گفت او توانسته است، پس من هم می‌توانم.

همیاری خانوادگی شکل می گیرد

تمام سرمایه‌اش را خرج تحصیل و درمانش کرده بود و دست خالی می‌خواست کارآفرینی کند. وقتی قضیه را به برادر و خواهرانش گفت، آنها استقبال کردند. اما گفتند که تجربه‌ای ندارند و سلیمه به واسطه تجربه دوماهه‌اش، خوب توانست توجیهشان کند. آنها هم به توانمندی سلیمه در کشاورزی و دیگر کارها باور داشتند. پس همیاری شکل گرفت. خانواده یک آغل و ملزومات نگهداری از شترمرغ را در روستا برای او و دو خواهر علاقمندش فراهم کردند؛ اما این روستا خالی از سکنه بود. پس دارای ریسک زیادی بود و منابع مالی بیشتری نیاز بود.

از طریق جهاد، با الگوی توسعه اجتماعی رسالت آشنا شد و با 10 میلیون تومان وامی ‌که گرفت، توانست فنس، دوازده جوجه یک ماهه و تجهیزات خوراک اولیه را خریداری کند. شترمرغ در سه ماهه اول، نیازمند مراقبت زیادی بود. از این دوازده جوجه، دو جوجه شترمرغ از دست رفتند و سلیمه مجبور شد به کلاس برود تا در مورد این حیوان عجیب، بیشتر اطلاعات کسب کند.

مردم روستای خالی از سکنه، بعضی اوقات از سال به آنجا بازمی‌گشتند و همه به اتفاق حرف‌های ناامیدکننده به این خواهران می‌گفتند؛ اما آنها ناامید نشدند. سلیمه به همراه خواهرانش، حتی شب‌ها هم کار می‌کردند و شعارشان این بود که یا شکست می‌خوریم و دوباره بلند می‌شویم یا موفق می‌شویم. مهم این است که دیگر پشیمان نیستیم که چرا تا آخر کار نرفتیم.

گرفتن خوراک، سخت بود. اوایل، خوراک را از سیرجان می‌گرفت؛ اما با ارتباطات جدیدی که پیدا کرد، راه‌های راحت‌تری هم یاد گرفت و سرانجام، هفت ماه تلاش سلیمه جواب داد و 10 جوجه دیگر تبدیل به شترمرغ شده بودند و تا مرحله به اصطلاح کشتار، بزرگ شدند.

مصائب یک کسب‌وکار شترمرغی

سلیمه در شهر، بلارقیب بود. حتی قصاب هم خوب وارد نبود که چطور باید گوشت را از پوست جدا کند. پس خود سلیمه از یک گروه شبکه اجتماعی، این روش را یاد گرفت و به قصاب آموزش داد؛ اما این همه ماجرا نبود.

بعد از کشتار، 140 کیلوگرم گوشت شترمرغ بود که چربی‌اش بو می‌داد. خود سلیمه ریز ریز چربی‌اش را گرفت و در کارهای دیگر استفاده کرد. ولی مشتری‌ای نبود. مردم می‌گفتند گوشتش بو می‌دهد. تا اینکه سرانجام در رایزنی با کشتارگاه، متوجه شد که خیلی‌ها طرز پختش را نمی‌دانستند.

بانوی سختکوش ما، با چند رستوران در تهران صحبت کرد. روش پخت را یاد گرفت و مجبور شد هم روش پخت را یاد بدهد و هم نیم کیلو نیم کیلو بفروشد. یک ماه طول کشید تا توانست همه گوشت‌ها را بفروشد.

در دور دوم، توانست راحت‌تر بفروشد. تازه یاد گرفته بود که این حیوان عجیب، چقدر پرمنفعت است. همه چیزش از صفر تا صد، استفاده می‌شود. از پوستش برای کیف و کفش و از پرهایش برای پر کردن بالش استفاده می‌گردد. سرش مثل کله پاچه، برای جلوگیری از آلزایمر خوب است و از چربی‌اش به جای روغن استفاده می‌شود.

یاراحمدی در حال حاضر، مشتری ثابت حضوری برای گوشت و پوست شترمرغ پیدا کرده است. در بازار مجازی، علاوه بر گوشت، خوراک شترمرغ هم می‌فروشد. می‌گوید روز اول، همه می‌گفتند نمی‌شود، اما او با شش نفر، کار را شروع کرد و الان یک تیم شصت نفره دارد و به قول خودش، الان اوضاع، فرق کرده است.

وقتی همیاری کارآفرین جوان، روستای خالی از سکنه را مسکونی می‌کند!

سلیمه قصد توسعه کارش را دارد و می‌خواهد تولید قارچ را هم امتحان کند و به علاقمندی دیرینه‌اش یعنی ورزش هم بی‌توجه نیست. او الان مربی تیم فوتبال دسته یک گوهر زمین سیرجان است.

اما داستان او در اینجا تمام نمی‌شود. با پیگیری‌های این خانم کارآفرین، الان روستا چاه آب شیرین و لوله‌کشی دارد و روحیه مربی‌گری سلیمه در جهت رونق روستا، موجب شده که به همه علاقمندان این حرفه، پرورش شترمرغ را یاد بدهد و همین کارها، باعث رونق روستای متروکه شده و سبب شده که بسیاری از اهالی به روستا برگردند و روحیه همدلی و همیاری در بین اهالی به حدی بالارفته که یک مرغداری هم در روستا شروع به کار کرده است.

و این تازه، شروع ماجرای شیرین گسترش روحیه تعاون و همیاری در روستا است.

برچسب ها: تعالی اجتماعیدانشگاه توسعه اجتماعی رسالترساگفتکارآفرینی اجتماعی
پست قبلی

مروری بر مدل یک استارتاپ خیریه غربی

پست‌ بعدی

گزارشی از داستان پرفراز و نشیب یک کارآفرین جوان

rezasareban1

rezasareban1

پست های مرتبط

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)
سبک زندگی

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

جریان‌شناسی توسعه رفاه و فقر در تاریخ معاصر ایران
سبک زندگی

جریان‌شناسی توسعه رفاه و فقر در تاریخ معاصر ایران

اداره اصل 4، چگونه راه نفوذ آمریکا در مسیر توسعه کشور را پایه‌ریزی نمود
سبک زندگی

اداره اصل 4، چگونه راه نفوذ آمریکا در مسیر توسعه کشور را پایه‌ریزی نمود

اصالت، ضرورتی در عصر حاضر
سبک زندگی

اصالت، ضرورتی در عصر حاضر

به رسم مهربانی
سبک زندگی

به رسم مهربانی

گزارش سومین همایش ملی قرض نیکو (بخش اول)
سبک زندگی

گزارش سومین همایش ملی قرض نیکو (بخش سوم)

پست‌ بعدی
گزارشی از داستان پرفراز و نشیب یک کارآفرین جوان

گزارشی از داستان پرفراز و نشیب یک کارآفرین جوان

لطفاَ برای وارد شدن به گفتگو وارد شوید

  • پرطرفدار
  • دیدگاه‌ها
  • اخیرا

مسابقه بزرگ 4001 ( وام قرض الحسنه بدون کارمزد)

کانون‌ همیاری اجتماعی

موکب رسالت آسمانی حاج قاسم شهید – اربعین تا اربعین

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت رساگفت

حضور حاج آقا حسین زاده، راهبر نهاد مردمی رسالت در برنامه عیار

داستان توسعه روستایی ایران چگونه آغاز شد؟

داستان توسعه روستایی ایران چگونه آغاز شد؟

درباره کتاب روایت یک رویش

درباره کتاب روایت یک رویش

موکب رسالت آسمانی حاج قاسم شهید – اربعین تا اربعین

مسابقه بزرگ 4001 ( وام قرض الحسنه بدون کارمزد)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

تجربیات توسعه محلی در جزیره قشم

تجربیات توسعه محلی در جزیره قشم

جریان‌شناسی توسعه رفاه و فقر در تاریخ معاصر ایران

جریان‌شناسی توسعه رفاه و فقر در تاریخ معاصر ایران

درباره ما

رساگفت رسانه خبری تحلیلی دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت است. مجموعه خبری تحلیلی رساگفت رسانه ای برای اندیشه ورزان حوزه پیشرفت و تعالی اجتماعی است که تلاش دارد با مطالعه،پژوهش ، مستند سازی، مدیریت دانش و برگزاری جلسات گفتمانی با حضور اندیشه ورزان ، اساتید دانشگاه و صاحبنظران حوزه های حکمرانی و توسعه مسیر پیشرفت را روشن تر از پیش ترسیم کرده و راهکار‌هایی سازنده و عملی پیش روی مسیر پیشرفت انقلاب قرار دهد.

دسته‌ها

کتابخانه دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت

ما را دنبال کنید

رویدادهای جدید

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما

خوش آمدید!

یا

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید