به گزارش «رساگفت»: چهاردهمین جلسه عصراندیش، چهاردهم آبانماه 1401 در دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت برگزار شد. در این نشست، دکتر علی بابایی، پژوهشگر، مؤلف و یکی از مترجمان کتاب «راز جهش اقتصادی» به بیان دیدگاههای کتاب و نظریات خود پرداخت. وی در ابتدا با تقسیمبندی اقتصاددانها به دو دسته گفت: دسته اول، اقتصاددانهای مدلساز هستند که قلب تفکر آن، اقتصاد شیکاگو است. اینها در چهارچوبهای بستهای، درگیر مدلسازی هستند و هیچ وقت با دنیای واقعی، مدلشان را محک نمیزنند.
وی اوج این تفکر را «اجتماع شیکاگو» دانسته و افزود: بعد از این اجماع، کشورها دو دسته شدند؛ دسته اول، کشورهای آمریکای لاتین که موبهمو نظریات و ساختارهای اجماع واشنگتن را اجرا کردند و دسته دوم، کشورهای شرقی که نگاهی به اجماع واشنگتن داشتند، اما مسیر خودشان را رفتند.
بابایی، ارزیابی خود را از این دو دسته، چنین بیان کرد: در دسته اول، میتوان به آرژانتین و مکزیک اشاره کرد. آنها تا حدی رشد کردند، اما از نظر قدرت اقتصادی، از شرق، عقب ماندند.
وی دسته دوم اقتصاددانها را «اقتصاددانهای تاریخی» نامید و افزود: آنها بر مبنای آنچه در دنیای واقع اتفاق افتاد، شروع به نظریهپردازی و ارائه راه حل کردند. آنها اقتصاد کشورهایی مانند چین و کره را مطالعه کردند و با توجه به این مطالعه، به تجویزهایی دست یافتند.
این مؤلف، در اشاره به صاحبنظران این دسته گفت: از این دست میتوان به آدام اسمیت، شون پیتر، پیتر ایوانز، رادریک و لین کی سین، مولف کتاب نظام نوآوری اشاره کرد. این اقتصاددانها، هم قدرت پژوهش و نظریهپردازی غرب را دارند و هم تاریخ شرق را به خوبی میشناسند.
وی اصطلاح نظریه «کچاپ» را یکی از نکات مهم این کتاب معرفی کرده و افزود: بسیاری از کشورها، تا درآمد متوسط به بالا میآیند و بعد از آن، قفل میشوند که اصطلاحا به آن «تله درآمد متوسط» میگویند که ایران هم همینطور است و راهکار نیفتادن در این تله، استفاده از کچاپ است.
مترجم کتاب «راز جهش اقتصادی» در چرایی گرفتار شدن کشورها در تله درآمد متوسط گفت: وقتی کشورها از درآمد پایین به درآمد متوسط میرسند دیگر مثل کشورهای با درآمد پایین، نیروی کار ارزان ندارند و از سوی دیگر، رقیبان دیگری دارند که به خاطر نوآوری، درآمد بسیار بالایی دارند و اینها آن نوآوری را هم ندارند.
وی در پاسخ به این سوال که از بین حکومت، نهاد و بنگاه، چه کسی باید کچاپ را انجام دهد، گفت: در کتاب، نوآوری به دو دسته تقسیم میشود: نوآوری بنگاهی و دانشگاهی که بدون سیاستهای توسعه فناوری صنعتی، تقریباً تمام هزینههایی که روی دانشگاه میکنید، بدون نتیجه خواهد ماند.
بابایی تصریح کرد: این نظریه میگوید که در طول تاریخ، تعداد انگشتشماری از کشورها مانند کره و چین یا رسیدن انگلیس به آمریکا توانستهاند با رشد اقتصادی سریع، خودشان را به کشورهای درآمد متوسط و بالا برسانند.
این پژوهشگر، یکی از نقاط اوج کتاب را تعریف نوآوری دانسته و افزود: نوآوری دو تعریف دارد؛ نوآوری به معنای قدرت دانشگاهی که در ادبیات رایج کشور وجود دارد، یعنی اساتید دانشگاه، نوآوری را تعریف کنند، یا مثلاً موتور پیشرفته را طراحی کنند. پس سرمایهگذاری روی این شکل از نوآوری در آمریکای جنوبی، به شکل تاسیس مراکز تحقیقاتی و واریز بودجه به دانشگاهها رایج است؛ اما امروزه به سمت شرکتهای زایشی دانشگاهی رفتهاند.
وی تصریح کرد: اما شرق آسیا نظرش این بود که ما به دنبال حمایت از بنگاهها هستیم و نوآوری براساس بازار را حمایت میکنیم.
بابایی در پاسخ به این سوال که شرق آسیا چگونه به ایدههای نوآوری رسید گفت: بیشترین بخش سیاستگذاری در آسیای شرقی، تجربه و آزمون و خطا است. در شرق آسیا، انباشت دانش، به خوبی شکل گرفت و این باعث عملگرایی شد.
وی افزود: مقالهای هست که صنعت توربینهای بادی آمریکا و دانمارک را مقایسه میکند. آمریکاییها به دنبال صنعت و طرحهای بزرگ دانشی بودند؛ اما دانمارکیها با مسیر «وصله-پینه» یعنی بهینهسازی کوچک و ارتباط موثر بین تولیدکننده و مصرفکننده، توانستند رشد کنند.
اگر دانشگاه، محل تربیت نیرو باشد، نیرو با علمی که یاد گرفته، آماده ورود به صنعت میشود.
مترجم کتاب «راز جهش اقتصادی» در خصوص مشاهدات خود در مورد این دو رویکرد نیز گفت: یک بار ما در یک پروژه، تعداد ثبت اختراعهای بنگاهها و دانشگاهها را جمع زدیم. نتیجه این شد که کل دانشگاههای مورد مطالعه، حتی اندازه شرکت اپل هم ثبت اختراع نداشتند. یعنی رشد و توسعه فناوری به دست بنگاهها اتفاق میافتد و دانشگاهها هم در خدمت بنگاهها هستند. درواقع بنگاهها در موقع پژوهشهای بسیار پیچیده و بزرگ، مانند هواپیما به سمت دانشگاهها میروند.
وی تصریح کرد: ما در دانشگاه، پیچیدهترین فرمولهای طراحی هواپیما را میخواندیم؛ اما چرا نمیتوانیم هواپیما بسازیم؟ دلیلش این است که مثلا بویینگ، 150 سال تجربه، تحقیق و توسعه در این زمینه داشته و این تجربه عظیم است که باعث میشود بتواند هواپیما بسازد.
بابایی در پاسخ به این سوال که دانشگاه، محل تولید علم است یا پرورش نیرو تأکید کرد: به نظر من اشتباه است که بگوییم دانشگاه، محل تولید علم است. چون در حال حاضر، تمام ارزیابیها به سمت آمار تولید دانش میرود؛ اما اگر دانشگاه محل تربیت نیرو باشد، نیرو با علمی که یاد گرفته است آماده ورود به صنعت میشود و با تجربه میتواند موثر باشد. در این صورت، دانشگاه دوباره محتوای تولیدشده در صنعت را به مواد آموزشی برای نسلهای بعد تبدیل میکند.
وی افزود: به نظر من، وظیفه دانشگاه، تولید محقق علوم پیشرفته است. البته این به معنی نفی دانشگاه نیست؛ ولی بحث، این است که حتی علوم پایه که در دانشگاه هم شکل گرفته، در بنگاهها به بلوغ رسیده است.
این پژوهشگر با اشاره به اینکه در کشورهای ژاپن، کره، انگلیس، آمریکا و آلمان، 80 درصد تحقیق و توسعه ملی در بنگاهها اتفاق میافتد گفت: دانشگاهها در غرب میتوانند ثبت اختراع را به بنگاهها بفروشند.
پنجره نوآوری تکنولوژیک، راه رسیدن کشورهای در حال توسعه به کشورهای پیشرفته
بابایی راه کم شدن فاصله بین کشورهای در حال توسعه با کشورهای پیشرفته را استفاده از «پنجره نوآوری تکنولوژیک» دانست و گفت: کشورهای پیشرفته در علومی پیشرفته هستند که رسیدن به آنها بسیار دشوار است؛ زیرا عبور از هژمونی کشورهای پیشرفته، بخصوص وقتی کشورها همه نردبانهایی که خودشان از طریق بالا رفتن از آن به درآمد بالا دست یافتهاند و پشت سر خود خراب کردهاند، نیازمند پرواز با بالن از طریق استفاده از پنجرههای فرصت طلایی است.
وی افزود: اما نوآوریهایی که کشورهای درحال توسعه دارند، در صورت تحقق و رشد، میتواند با آن که شبیه یک بالن است، سوار شوند و به رشد ناگهانی و انفجاری برسند.
این مؤلف، کره را مصداق این موضوع دانست و گفت: در کره تا جام جهانی 2002 تلویزیونها آنالوگ بود. طیفی در کره میگفتند ما هم شبیه آمریکا از تلویزیونهای آنالوگ استفاده کنیم. اما گروهی دیگر گفتند جایی درباره تکنولوژی HD دیجیتال صحبت میشود، به دنبال آن برویم؛ و این نقطه پرش کره شد.
وی در مورد اینکه از کجا میتوان این پنجرهها را پیدا کرد گفت: در کتاب به پتنتهای short cycle اشاره میکند؛ فناوریهایی که در دورههای کوتاهی دچار تغییرات بنیادی میشوند، مانند صنعت موبایل که به سرعت تغییر میکند. مثل مسابقهای که بعد از مدت کوتاهی، همه از نو، سر خط مسابقه جدید ایستادهاند و یک بازیکن دیگر هم میتواند خودش را به آنها برساند؛ اما به نظر من باید از شبکههای ارتباطی بینالمللی استفاده کرد و با رصد جهانی، این پنجره را پیدا کرد.
بابایی اضافه کرد: کره و ژاپن، اول کار، تحت لیسانس بنگاههای بزرگ، دست به تولید زدند. در این مرحله، دست به یادگیری میزنند. بعد از یاد گیری و تجربه، برای سوار شدن به بالن، آمادگی پیدا میکنند. در این مرحله، باید پنجره تکنولوژی را پیدا کنند. کرهایها در این مرحله، دست به تحقیق و رصد نزدند. «کرهایها» با وصل شدن به سیلیکُن، توانستند به«پنجره فرصت تکنولوژی» دست پیدا کنند.
این مترجم تصریح کرد: در پنجره فرصت تکنولوژیک میگویند شما حتی اگر دانشگاه ضعیف هم داشته باشید و حتی اگر ضعف نهادی هم داشته باشید، میتوانید از بنگاه شروع کنید و کچاپ کنید. بعد از شکلگیری این پرش بلند، نهادها هم به مرور، شکل میگیرند. اول، توسعه اقتصادی اتفاق میافتد و بعد، نهادها اصلاح میشوند.
مترجم کتاب «راز جهش اقتصادی» در مورد اینکه کدام بازیگرها بهتر میتوانند این موضوع را مدیریت کنند گفت: نظر کتاب، بنگاههای بزرگ خانوادگی است که چند کسب و کار متنوع دارند. شرکتهایی مثل زر، کاله و گلرنگ، چون در بنگاههای خانوادگی، سرعت تصمیمگیری بسیار بالا است و مثل دولتیها درگیر تصمیمهای پیچیده و بروکراسی نمیشوند.
وی تصریح کرد: البته این بنگاهها ممکن است که برای ورود به صنایع پیشرفته، چند سال ضرر بدهند. سامسونگ برای رشد در بازار در ابتدای کار، 7 سال ضرر کرد؛ اما به خاطر وجود صنایع سنتی، تابآوری داشت و توانست سر پا بماند.
بابایی در جمعبندی مباحث مطرح شده گفت: اول، فناوری مهم است، دوم، فناوری بنگاهی مهم است، سوم، توانمندی نوآوری بنگاهها و چهارم، پیدا کردن پنجره فرصت و پنجم، بنگاههای بزرگ و حمایت از آنها.