به گزارش «رساگفت»: مجری: در این ایام و روزهایی که شاید شرایط اقتصادی، یک مقداری نامساعد و اذیتکننده باشد، خیلی مهم است که ما در خانوادههای خودمان، بتوانیم طوری مدیریت اقتصادی و سواد مالی داشته باشیم که بتوانیم این مدیریت را به درستی انجام دهیم و این کاروان خانواده را در این مسیر، به مقصدِ درست برسانیم. به همین دلیل هم امروز در روز مصرف خانواده برنامه صبحانه ایرانی، از جناب آقای محمدصادق ابراهیمی دعوت کردیم. ایشان پژوهشگر اقتصادی هستند که درباره سواد مالی با ایشان گفتگو میکنیم.
ابراهیمی: سلام به شما و بینندگان.
مجری: اصلا سواد مالی یعنی چه؟
ابراهیمی: یک تفاوتی را بین واژه سواد مالی و موضوع اقتصاد خانواده یا تربیت اقتصادی عرض میکنم.
مجری: پس این دو با هم فرق دارد.
ابراهیمی: بله. وقتی راجع به سواد مالی صحبت میکنیم، انگار داریم راجع به یک نفر، یک مهارتهایی را به یک انسان یاد میدهیم که او بتواند در پَستی و بلندیهای زندگیاش، مدیریت اقتصادی داشته باشد. ولی وقتی راجع به اقتصاد خانواده یا تربیت اقتصادی صحبت میکنیم، انگار واحدمان، واحد خانواده است.
مجری: انگار جامعه هدف، میشود خانواده.
ابراهیمی: احسنت. مرد، زن یا همسر، همسران و فرزندان. حتی ممکن است در فرهنگ ایران، این خانواده، یک مقداری گستردهتر شود و بحث مدیریت اقتصاد خانواده یا تربیت اقتصادی، معنا و مفهومی غیر از فرد بگیرد. نکته دیگر این است که موضوع، به اسم تربیت است. انگار یک وجه معنویتر و اخلاقیتری هم در آن متصور میشود. نگویم معنویتر؛ یعنی یک وجه غیرمهارتی هم به آن اضافه میشود. لذا بنظرم، تفکیک این دو واژه، باعث میشود ذهنیت ما نسبت به مساله، متفاوت شود. حالا راجع به اقتصاد خانواده یا مدیریت اقتصاد خانواده یا تربیت اقتصادی صحبت کنیم. هر خانوادهای اینطور است که یا آقای خانواده دارد کار میکند یا خانم و لذا مجموع اینها میشود درآمدشان که ورودیهای منابع مالی است که به این خانواده و این اکوسیستم کوچک، وارد میشود. این خانواده به واسطه تعدادش و نگاهش به زندگی و جایگاهش، هزینههای متفاوتی دارد. بنابراین به قول قدیمیها مدیریتکردن دخل و خرج، میشود تربیت اقتصادی و مدیریت اقتصادی.
مجری: بله، خلاصه میتواند همین باشد.
ابراهیمی: اینکه چقدر دارم و چقدر میآید و چقدر باید برود و برنامه برای آینده چیست. این میشود مدیریت اقتصاد خانواده. منابع ما که اووِرت نیست که بگوییم همیشه هست و همیشه دارد میآید و به وفور هم میآید.
مجری: شرایط مختلف، متغیر است و ممکن است کم و زیاد شود.
ابراهیمی: در همه کشورها و همه آدمها و همه خانوادهها به هر حال، منابع و درآمدی که به دست میآورند، متغیر و متفاوت است و نامحدود هم نیست و برای همه آدمها محدود است؛ حتی آنهایی که خیلی بالا هستند و به قول معروف، لاکچری هستند هم همین صادق است.
مجری: بالاخره بالا و پایینهای خودش را دارد.
ابراهیمی: بله. هزینهها هم به همین شکل است. هزینهها هم همیشه متناسب با آدمها و سطح توقعشان و نگرش و ذهنیتی که دارند و جایی که دارند زندگی میکنند، متفاوت است.
مجری: چه اهمیتی دارد که این را در خانواده بتوانیم جا بیندازیم و چرا خیلی مهم است و چند جلسه قرار است راجع به آن صحبت کنیم؟
ابراهیمی: سوال، خیلی واضح است. وقتی منابعِ محدود و هزینههای متغیری داشته باشید، قطعا باید مدیریت کنید؛ وگرنه روزی میرسد که دچار چالش هستید و ممکن است روزی هم برسد که بدون حد و مرز و هوا، دارید هزینه میکنید.
مجری: باید به فکر روز مبادا باشیم.
ابراهیمی: شاید به یک تعبیری به فکر روز مبادا بودن؛ اما به نظرم وجه انسانِ حسابگر و اندیشمند، این است که این کار را کند و نه اینکه من بخاطر اینکه به روز مبادا نیفتم، این کار را کنم. یعنی انگار در این دنیا متولد شدم و آمدم و یک سری کارها را باید انجام دهم؛ مثلا باید به تفریح و همنوعم و زن و بچه و زندگی و شوهر و خانوادهام برسم. این ذو وجه بودن و ذو ابعاد بودنِ انسان، باعث میشود که حتما این کار را کند. انگار یک وجهی از انسان بودن است. ولی وقتی میگوییم برای روز مبادا، انگار منتظریم یک کاری برای روز مبادا باشد. این روز مبادا هم وجهی از آن انسانبودن است. یعنی اگر قرار است که انسان، بصورت متعادل زندگی کند، باید این کار را کند. این متعادل زندگیکردن، روز مبادا را هم دارد و این است که چون که صد آید، نود هم پیش ماست.
مجری: اگر ما چه کاری کنیم به ما میگویند خانوادهای هستیم که سواد مالی داریم؟
ابراهیمی: (البته مدیریت اقتصاد خانواده یا تربیت اقتصادی داریم و نه سواد مالی). اینطور عرض میکنم که اگر بعضی وقتها به رفتارهای خیلی ساده خودمان بیندیشیم، حتما یک سطحی از مهارت را میتوانیم پیدا کنیم. قرار نیست من، کتاب بخوانم (و نه اینکه این کار را نکنم اما) یعنی اگر بجای اینکه حفظ کنم، فکر کنم و بیندیشم، یک سطحی از دانش و مهارت را در این حوزه پیدا میکنم. یعنی به میزان درآمدی که دارم، به رئوس هزینهها و سرفصلهای هزینههایی که دارم و اینکه چطور میتوانم براساس استعداد و تواناییهایم، درآمدم را افزایش دهم و یا اینکه سهمی از این درآمدم را باید به پسانداز اختصاص دهم و یا اینکه سهمی از این درآمدم را باید اختصاص دهم به روز مبادایی که میفرمایید، که ممکن است بیماری و امثال آن باشد؛ یعنی یک فکرکردن و محاسبه کردن، بدون اینکه هیچ دانشی در این حوزه داشته باشم را دارم رقم میزنم. این فکرکردن را که مداوم در زندگی داشته باشم، به یک سطحی از دانش در این حوزه میرسم. یک مثال خیلی ساده این است که فرض کنید دوستان عزیزی که در این حوزه، دانش ندارند و به نوعی آدمهای معمولی و عادی در زندگیتان هستند، اگر از آنها نسبت به همین مقوله و مساله سوال کنید، یک پاسخهایی میدهند که میبینید یک سطحی از دانش را دارند. مثلا میگویید در زندگی عادی خود چه کار میکنید؟ میگوید حواسم هست که این مقدار درمیآورم و این مقدار را هزینه بیمه میکنم و این مقدار را هزینه شارژ ساختمان میکنم و این مقدار را هزینه مدرسه فرزندم میکنم و این مقدار را اجاره خانه میدهم و سعی میکنم این را مدیریت کنم. یعنی میخواهم بگویم که روند گذشته خود را دارد نگاه میکند و یک مدیریتی هم دارد.