شنبه, خرداد ۱۰, ۱۴۰۴
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما
رساگفت
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
رساگفت
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

عصرشیرین- قسمت دهم – خانم محمود وند

رضا ایمانی توسط رضا ایمانی
۱۳ آذر ۱۴۰۱
در عصر شیرین (گفتگو)
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
33
بازدیدها

به گزارش «رساگفت»: مجری: شهرهایی هستند که اسم‌هایشان را شاید اصلا نمی‌شنویم و یا اگر بشنویم، وسط اخبار و اتفاقات و حادثه‌هاست. اما درست، وسط همین شهرها قصه‌هایی جریان دارد که قهرمان‌هایش، همین آدم‌های عادی و ساده‌ی دوروبر خودمان هستند و می‌توانند یک سرمشق خوب، برای ما باشند. یکی از این شهرها شهر معمولان و یکی از قصه‌هایش، قصه امشب است. آقای دکتر، وقتی کنار شما هستیم، یعنی قرار است از شما یک روایت از یکی از زنان کشورمان در یک کسب و کار خرد و خانگی بشنویم.

صفری: سلام. امروز قرار است به معمولان برویم. شهری که در ذهن ما بیشتر با حادثه سیل 98 پیوند خورده است. شهری است که آرایش خاصی دارد؛ یعنی بین رودخانه و کوه قرار گرفته است و خیلی در معرض سیل و آسیب‌های از این دست است. یک عکسی را با هم ببینیم. این عکس، این حادثه سیل را خیلی واضح‌تر نشان می‌دهد. طبقه پایین را تقریبا آب گرفته است و عمق آب را می‌بینید. اتفاقا در داستان امروز می‌خواهیم به شهر معمولان برویم. داستان ما به خانم محمودوند برمی‌گردد. همانطور که از اسمش هم پیداست، ایشان از طایفه محمودوند است. طایفه محمودوند، یکی از طایفه‌های بزرگ و مطرح در ایل جودکی است. سلسله مراتب جالبی هم دارند. یعنی ایل، بزرگترین واحد اجتماعی-سیاسی است که خودش از چندین طایفه تشکیل شده است و یکی از آنها طایفه محمودوند است که اتفاقا طایفه سرشناسی در ایل جودکی است. بعد از آن، تیره‌ها قرار می‌گیرند. یعنی هر طایفه‌ای از چند تیره تشکیل شده است. خانم محمودوند از طایفه محمودوند است. خود همین کلمه «وند» هم این مساله را نشان می‌دهد. یعنی برای وند، معانی مختلفی ذکر کردند. یکی از این معانی، به معنای افکندن است. یعنی ریشه و انشعابی که صورت گرفته است و اهالی طایفه هم معمولا جد یکسانی دارند. یعنی وقتی به گذشته یا شجره‌شان برمی‌گردند، به جد یکسانی برمی‌رسند. خانم محمودوند، از کودکی‌، در شهر معمولان بود و خودش از بچگی، فعال و پر جنب و جوش بود. وقتی اولِ دبیرستان بود، مربی قرآن می‌شود. به بچه‌های دیگر، قرآن یاد می‌دهد. حتی بعضی شاگردانش، مقام‌های استانی می‌آورند و پیشرفت می‌کنند. آهسته آهسته همین کار را توسعه می‌دهد و مربی کمیته امداد می‌شود. تقریبا نزدیک ده سال، مربی کمیته امداد بود. اما به واسطه تغییر محل شغل همسرش، مجبور می‌شود به کوهدشت، مهاجرت کند. وقتی به کوهدشت می‌رود، با آدمی ‌طرف هستیم که ارتباطات اجتماعیِ گسترده داشته است و فعال و پر جنب و جوش بوده است. به یکباره، این ارتباطات، در شهر کوهدشت (که ایشان در آنجا غریبه بود) قطع می‌شود. بنابراین دو سالی که در کوهدشت بود، خیلی برایش سخت می‌گذرد. حتی یک مقداری دچار افسردگی می‌شود و ارتباطاتش کم می‌شود و همه اینها باعث می‌شود این دو سال، خیلی برایش طاقت‌فرسا شود. یک برادرزاده داشته که اتفاقا لباس‌های بافتنی زیبایی می‌پوشید و این همیشه در ذهن خانم محمودوند بود. در این برهه از زندگی، تصمیم می‌گیرد که اتفاقا کار بافت را در پیش بگیرد و خودش بتواند این لباس‌ها را ببافد. سابقه این کار را هم اصلا نداشته است.

مجری: صرفا بخاطر زیبایی آن لباس‌ها تصمیم می‌گیرد وارد کار بافت شود؟

صفری: بله و از برادرزاده‌اش می‌پرسد که این لباس‌ها کجا و چطور بافته شده است و برادرزاده‌اش می‌گوید یک همسایه داریم که به طور حرفه‌ای، در کار بافتنی است. خانم محمودوند، تصمیم می‌گیرد به تهران بیاید و کار بافت را یاد بگیرد. بنابراین بهمراه پدرش، عازم تهران می‌شود. صبح که به تهران می‌رسد به همسایه برادرش مراجعه می‌کند. دو بارِ اول، ایشان را نمی‌بیند و بالاخره ساعت 12 با همسایه، ملاقات می‌کند و همسایه هم می‌گوید اگر واقعا علاقه‌مند هستی، این دستگاه را تهیه کن. استاد با این کارش، یک آزمایشی هم دارد از شاگرد می‌گیرد که آیا پشتکار و عزم راسخ را دارد یا نه.

مجری: انگار در رسم و رسومات شرقی، این وجود دارد که استاد، همیشه یک سنگ‌هایی را جلوی پای شاگرد می‌اندازد که بتواند امتحانش کند.

صفری: بله. ما در فرهنگ خودمان هم داریم که استاد برای اینکه ببیند شاگرد، چقدر در مسیر یادگیری، پشتکار و جدیت دارد، از این سنگ‌ها جلوی پای شاگرد، می‌گذارد. خانم محمودوند، هم پشتکار داشت و هم عزم. همان موقع به محلی که استاد به او گفته بود، یعنی خیابان حسن آباد، مراجعه می‌کند که دستگاه بافت را خریداری کند. اما تا حالا دستگاه بافت را ندیده بود و هیچ برخوردی با آن نداشت و استاد هم که در حیاط با او قرار گذاشته بود و لذا خانم محمودوند، اطلاعات خاصی از دستگاه نداشت. فقط یک مدلی از آن داشت. ابتدا هم به جای اشتباهی از خیابان حسن آباد، مراجعه می‌کند و با پرسیدن، به مغازه‌ای می‌رسد که باید دستگاه را از آنجا بخرد و مدلی که استاد، معرفی کرده است را می‌خرد و به نزد استاد برمی‌گردد. این بار، استاد که این عزم و جدیت را می‌بیند، به او می‌گوید که من در یک ماه، در یک دوره فشرده، به تو یاد می‌دهم که بافت را یاد بگیری. می‌توانی از فردا شروع به یادگیری کنی. خانم محمودوند هم با همسرش صحبت می‌کند و هماهنگی را انجام می‌دهد تا بتواند یک ماه، در تهران بماند و کار بافت را یاد بگیرد. دوره از 8 صبح تا 12 ظهر و از 14 تا 17 بود. هر روز، به همین شکل بود. یعنی صبح‌ها کار و درس را شروع می‌کرد و بعدازظهر‌ها پایان می‌یافت. ایشان هیچ صبغه‌ای در کار بافت نداشت و لذا از استاد می‌خواهد که هر روز، فقط یک روش بافت را یاد بگیرد. استاد هم همین کار را می‌کند. بعد از کلاس، خود، خانم محمودوند، تا ساعت یک یا دوِ بعد از نصف شب، مشغول بافتن بود. همسر برادرش هم اتفاقا خیلی با ایشان همراه بود و می‌شکافت تا ایشان دوباره بتواند ببافد. یعنی تا دوِ نصف شب، می‌بافت و همسر برادرش می‌شکافت. یک ماه با همین روال، طی شد. ایشان یاد می‌گیرد که بعضی لباس‌ها را بدوزد و اتفاقا به کمک استاد، برای برادرزاده‌اش، یک لباس می‌بافد. اما اولین محصولی که به شکل خاص و صفر و صد، یاد می‌گیرد که ببافد، لیف حمام است. این لیف، در معمولان، عقبه و داستان و رسم و رسومات خاص خودش را دارد. در شهر معمولان، این رسم وجود دارد که وقتی یک دختر، به خانه همسرش جهیزیه می‌برد، همراه این جهیزیه، به تعداد خانواده همسر، لیف قرار می‌دهد. ممکن است حتی 60 لیف، در یک جهیزیه باشد.

مجری: یعنی به اقوام، هدیه می‌دهند؟

صفری: بله و جزو رسم و جهیزیه است. لیف‌هایی هم که برای این رسم استفاده می‌شود، معمولا گل و طرح زیبایی هم روی آن می‌بافند که متفاوت باشد. کسی هم در شهر معمولان قبل از این، کار بافندگی را انجام نمی‌داد. یک نفر بود که رفت و الان، فقط خانم محمودوند است که دارد این کار را انجام می‌دهد. سفارش، پشت سفارش، برایش می‌آید. به قدری که مشتری‌ها مجبور بودند حتی برای یک ماه آینده، وقت بگیرند.

مجری: تاریخ عروسی را مشخص می‌کردند که با خانم محمودوند، حتما هماهنگی انجام شود تا لیف‌ها برسد.

صفری: این خیلی به ایشان کمک کرد. همزمان، خانم محمودوند، بعضی از اوقاتی هم که فرصت می‌کرد، به تهران می‌آمد و یک درس جدید، از استاد یاد می‌گرفت. در همین دورانی که خانم محمودوند، کارگاه و بافندگی خود را در شهر معمولان دارد، یک نفر از ایشان برای کار تدریس، دعوت می‌کند. ایشان هم شروع به تدریس بافندگی در معمولان می‌کند. اتفاقا آموزشگاه خودش را در شهر معمولان، تاسیس می‌کند. به قدری در این کار، خوب بود که همین آموزشگاه به مجتمع آموزشی تبدیل می‌شود که در رده‌های فنی و حرفه‌ای، بالاترین رده را دارد. خیلی از مددجویان کمیته امداد که برای مهارت‌آموزی می‌آمدند، برای آموزش، نزد خانم محمودوند می‌رفتند. طبق قراردادی هم که ایشان با کمیته امداد داشت و سابقه همکاری هم که با کمیته امداد داشت، ایشان آموزش مددجویان را برعهده گرفت. مددجویان، آموزش می‌دیدند و مشغول کار می‌شدند. این، تمام کار نبود. یعنی اتفاقا خانم محمودوند، یک کار دیگری هم که شکل داد، این بود که با یک سری از خانم‌هایی که مهارت بالایی در کار خیاطی داشتند هم سعی کرد که فضایی را درست کند که در خانه خودشان هم بتوانند کار خیاطی را انجام دهند. بنابراین، با 40 خانوارِ مختلف، یک کانون همیاری اجتماعی تشکیل داد و سعی می‌کرد سفارشاتی بگیرد و بین افراد، پخش می‌کرد. اینطور، هم آدم‌ها در خانه، کارهایشان را انجام می‌دادند و هم به کارهای خانواده خود می‌رسیدند. خانم محمودوند، همزمان کارِ کارگاه خودش را هم داشت و این دو موضوع را داشت بصورت همزمان، جلو می‌برد. نکته خیلی جالبی که در مورد خانم محمودوند هست، این است که کارگاهش را در طبقه دوم منزل خودشان زد. در عکس هم می‌توانستید مشاهده کنید. در مورد خودشان، انگار یک کسب و کار خانگی، راه‌اندازی کرد. این، پایان ماجرا نبود. یعنی موقعی که آن کانون همیاری اجتماعی که عرض کردم را تشکیل داد، زمینه‌ای را فراهم کرد که خانم‌های دیگر، بتوانند در خانه خودشان، مشغول خیاطی شوند. خانم محمودوند از آنجایی هم که شخصیت فعالی داشت، سفارشات مختلفی را تهیه و پخش می‌کرد (هم برای کارگاه خودش و هم برای خانم‌هایی که در خانه مشغول کار هستند) و کاری می‌کرد که چرخ معیشت افراد، بهتر بچرخد. این خیلی نکته جالبی است که یک سری کسب و کارهای خرد و خانگی برای خانم‌ها را توانسته بود توسعه دهد و تسهیل کند.

مجری: با توجه به نکاتی که گفتید، مسیر خیلی جالبی را خانم محمودوند طی کرد؛ آن هم در چیزی که اصلا سابقه‌ای نداشت و تا حالا این کار را انجام نداده بود و اصلا هیچوقت تجربه‌اش نکرده بود. ولی وارد این راه شد و در این مسیر، قرار گرفت و به قدری خوب، پیشرفت کرد که توانست به اینجایی که می‌گویید، برسد. یعنی هم موسسه زد و هم به 40 خانوار، کمک کرد و شاید برای خیلی از مخاطبینِ ما این سوال پیش بیاید که ایشان از چند سالگی این کار را شروع کرد؟ یعنی اگر می‌خواهیم یک کسب و کار خرد و خانگی راه بیندازیم، تا کجا می‌شود که ناامید نشویم؟

صفری: ایشان تقریبا 17 سال است که مشغول این کار است. خودش متولد سال 59 است؛ اما یک نکته که در مورد ایشان، خیلی خاص است، نگاه و تیزبینی ایشان در مورد بازار است. در فرایند توسعه کسب و کارهای ایشان، لیف، خیلی نقش جدی‌ای ایفا کرده است. اما شناسایی بازارِ درست، یعنی تولید محصولی که دارای بازار است، خیلی می‌تواند به توسعه کسب و کار خرد و خانگی، کمک کند و این تیزبینی خانم محمودوند بود و به ایشان کمک کرد. در این 17 سال، احتمالا با فراز و فرودهای زیادی هم روبرو بود. اما ایشان هیچوقت از پا نایستاد و به کار خودش ادامه دارد و الحمدلله الان در نقطه‌ای است که می‌تواند برای خیلی از افرادِ دیگر، الگو باشد.

محمودوند: سلام. معمولان از استان لرستان است که زیرمجموعه شهرستان پلدختر است و شهری سیل زده در 98 بوده است. فکر کنم خیلی‌ها معمولان و پلدختر را بخاطر این سیل، بشناسند.

مجری: دکتر صفری به یک رسم اشاره کردند که مربوط به جهیزیه و لیف بود. یک مقداری بیشتر توضیح می‌دهید؟ خیلی جالب بود.

محمودوند: در شهر معمولان، برای جهیزیه عروس خانم، یک رسم است که لیف، در داخل جهیزیه می‌گذارند. ما هم یک دستگاه بافندگی تهیه کردیم که به واسطه آن، سعی می‌کردیم لیف‌های شهرمان را -چون دستگاهی نبود و فقط خودم کار می‌کردم- برای خانم‌ها تهیه کنیم و داخل جهیزیه‌شان می‌گذاشتند.

صفری: یک سوالی که مطرح است، این است که چرا لیف؟ چرا با یک چیز دیگری شروع نکردید؟ لیف که در معمولان، بازار خوبی داشت. چه شد که به بافتن لیف رسیدید؟

محمودوند: چون می‌دانستم که هیچ اطلاعات قبلی‌ای از بافندگی نداشتم. یعنی حتی دستگاه بافندگی را از نزدیک ندیده بودم. وقتی با استادم صحبت کردم، به اشتباه به خیام رفتم و چرخ خیاطی را دیدم. چون نمی‌توانستم کار دیگری را انجام دهم و این ساده‌تر بود و می‌دانستم در شهر معمولان، استقبالش زیاد است و لذا لیف را انتخاب کردم.

صفری: یکی دیگر از ویژگی‌های خانم محمودوند، این است که پیوسته اهل یادگیری بوده است. یعنی بارها و بارها نزد استاد رفته و یاد گرفته است و حتی به خرم آباد رفته است. این فرایندِ یادگیریِ مستمر، در کار شما، به شما کمک کرد؟ تجربه‌ای دارید که مربوط به این موضوع شود؟

محمودوند: بله. اول با لیف شروع کردم. حتما باید سطح اطلاعاتم را بالاتر می‌بردم و به‌روز، می‌شدم و سالی یکی دو بار به تهران می‌آمدم. اما چون فاصله، زیاد بود، تصمیم گرفتم به شهر خرم آباد بروم و حداقل هفته‌ای یک بار را می‌توانستم بروم؛ یا ماهی یک بار را می‌توانستم بروم تا به‌روز باشم. علاقه زیادی به کارم داشتم و دوست داشتم که توسعه‌اش بدهم. به این فکر می‌کردم که مربی‌گری‌ام را بگیرم. به این اکتفا نکردم که فقط یک بافنده معمولی شوم.

مجری: از ابتدا این در ذهنتان بود یا در مسیر، به آن رسیدید؟

محمودوند: کلا در ذاتم این بود. یعنی از 16 سالگی که کارم را شروع کردم، خیلی پرانرژی و با انگیزه بودم. یعنی فقط جلویم را نگاه نمی‌کردم؛ بلکه آینده را نگاه می‌کردم و دوست داشتم یک کاری را برای شهرم بتوانم انجام دهم. لذا سعی کردم تلاشم را چند برابر کنم و به فکر مربی‌گری بودم که بعدا توانستم این کار را انجام دهم.

صفری: سوال بعدی من این است که الان مشغول چه کاری هستید و شرایط، چطور است؟

محمودوند: بعد از اینکه دوره مربی‌گری‌ام را طی کردم، آموزشگاه فنی و حرفه‌ای زدم و با کار مربی‌گریِ بافندگی، شروع به کار کردم. دیدم شهر معمولان، خانم‌ها همگی تحصیلکرده هستند و هیچ‌کاری را ندارند؛ لذا گفتم این را توسعه دهم. با مسئول فنی و حرفه‌ای صحبت کردم و رشته خیاطی و چرم‌دوزی و گلیم و تابلوفرش را اضافه کردیم. استقبال به حدی زیاد شد که تصمیم گرفتم این آموزشگاه را تبدیل به مجتمع کنم. الان هم به عنوان یک مجتمعِ برترِ استانی، داریم کار می‌کنیم. یعنی از صفر تا صدِ کار را خودمان داریم انجام می‌دهیم. تنها مجتمع آموزشی گلگد در شهر معمولان و شهرستان پلدختر، با فعالیت ماست.

مجری: شاید قصه شما را وقتی کسی می‌شنود، اینطور به نظرش بیاید که این خط، به صورت خیلی خوب و عالی، رو به فراز و بالا رفتن بوده است. یعنی انگار شما خیلی خوب، از یک نقطه‌ای شروع کردید و همیشه اوج گرفتید. ولی قاعدتا در این حدود 18 سال، شما تجربه‌های سختی کشیدن و شکست را هم داشتید. از آن لحظاتتان هم بگویید.

محمودوند: بله. واقعا سختی‌های خیلی زیادی کشیدم. زمستان و تابستان بود. معمولان با خرم آباد، 60 کیلومتر فاصله دارد و من در سرما و گرما باید رفت و آمد می‌کردم. متاهل بودم و باید به زندگی‌ام می‌رسیدم و لذا اینها واقعا خیلی برای من، فراز و نشیب بوده است. بنظرم کسی که می‌خواهد وارد یک کار و عرصه‌ای شود، باید خودش را آماده کند و سختی‌ها را ببیند. تا سختی نبینیم، مطمئنا به آسایش و آرامش، نمی‌رسیم. الحمدلله خودم واقعا از این کارم راضی هستم. ولی برنامه‌های بیشتری دارم. چون انگیزه زیادی برای کارکردن دارم. دوست دارم واقعا یک کاری کنم که همه شهرم و همه خانم‌های آن شهر که در آنجا هستند، بتوانند همگی مشغول شوند. چون همه آنها جویای کار هستند. معمولان نه مثل یک شهر است و نه مثل یک روستا. هیچگونه امکاناتی برای خانم‌ها ندارد و این دغدغه‌ی خاطر من است و خیلی من را اذیت می‌کند و من الان احساس می‌کنم که خدا این توانایی را به من داده و می‌توانم این کار را انجام دهم که بتوانم یک قدم کوچکی برایشان بردارم.

صفری: انگیزه شما در این مسیر و وقتی که با سختی روبرو می‌شوید و این یاس، سراغتان می‌آمد، برای پشت سرگذاشتن این سختی چیست؟ با چه چیزی این انرژی را می‌گیرید و به مسیر، ادامه می‌دهید؟

محمودوند: همین که کسی می‌آمد و وارد آموزشگاه می‌شد و بعضی‌ها که وارد می‌شدند، می‌گفتند ما آمده‌ایم که یک دوره‌ای را بگذرانیم. وقتی دوره چند ماهه‌شان تمام می‌شد و یک خیاط یا یک بافنده می‌شدند، من واقعا احساس خوشحالی می‌کردم و این باعث می‌شد انگیزه‌ام چند برابر شود. اینها برای خود، یک شغلی ایجاد کردند و این باعث می‌شد توان و انگیزه من بیشتر شود و بتوانم بیشتر کار انجام دهم.

صفری: یک نکته‌ای در داستان کسب و کار خانم محمودوند، خیلی جالب است. ایشان دو مدل مختلف کسب و کار را تجربه کرد. هم کار در خانه و اینکه در فضای خانه و خانواده، کار انجام دهد و هم کار در فضای بیرون و در آموزشگاه و کارگاه خیاطی خودش. سوال من این است که تفاوت‌های این دو فضا چیست و هر کدام، چه ویژگی‌ها و نقاط مثبت و منفی‌ای دارند؟

محمودوند: بنظرم مسئولیت کارگاه آموزشی، خیلی سنگین و زیاد است. چون باید حواسمان باشد که مثلا خانم‌ها دچار برق‌گرفتگی نشوند و یا اتفاقات دیگری نیفتند که سلامتی‌شان به مخاطره بیفتد. مسئولیتِ واقعا سنگینی دارد. اما کار کردن در خانه با شعار اینکه هر خانه، بصورت کارخانه‌ای کار می‌کند و تجهیزات و سردوز و اتو و چرخ در خانه است ولی فقط کاری ندارد که انجام دهد، اینطور برایش هماهنگ می‌کنیم که کار را در کارگاه آماده کنیم و خدمت ایشان دهیم و در خانه‌هایشان کار کنند. فایده‌اش این است که به خانه و زندگی و همسر و بچه‌شان می‌رسند و با آرامش کامل، کارشان را انجام می‌دهند و مسئولیتش هم برای ما کمتر است و همان درآمد را هم دارند. وقتشان، کمتر در کارگاه، استفاده می‌شود؛ اما وقتشان در خانه، بهینه‌تر است. حتی می‌توانند شب‌ها کار کنند. ولی کارگاه، اینطور نیست و یک ساعتِ خاصی است که باید کار، انجام شود. به همین دلیل، خودم ترجیح می‌دهم که خانم‌ها در خانه‌هایشان کار کنند. ما هم کار را برایشان آماده می‌کنیم که کار را در خانه‌هایشان انجام دهند.

صفری: اعضای کانون‌های همیاری اجتماعی شما چند نفر هستند؟

محمودوند: بالای صد نفر. واقعا به نظرم یکی از کارهای خیلی خوبی که در همیاری انجام دادند، همین کارِ خیاطی بوده است. از وقتی که آموزشگاه فنی و حرفه‌ای را زدیم، در این چند سال به بالای 1000 نفر، آموزش دادیم. آنها را شناسایی کردم. فرض کنید کسانی را برای همیاری اجتماعی انتخاب کردیم که اولا علاقه داشتند و ثانیا نیاز به کار داشتند. خیلی‌ها مدرک و چرخ خیاطی را دارند، اما علاقه‌ای به انجام کار، ندارند. اما کسانی که دارند کار انجام می‌دهند، الان واقعا منبع درآمد خودشان و خانواده‌شان شده است. خیلی‌ها پدرِ پیری دارند و از این راه، درآمد به دست می‌آورند. بعضی‌ها سرپرست ندارند و خودشان دارند کار انجام می‌دهند. این واقعا باعث خوشحالی من است که دارند در خانه‌هایشان کار می‌کنند و این باعث شده که انگیزه من بالا رود و تلاشم را چندین برابر کنم.

مجری: وقتی سر شما شلوغ شد و کسب و کار شما رونق یافت، برای فرزندان خودتان هم بافتنی بافتید؟

محمودوند: بله. رمز موفقیتم را هم می‌خواهم بگویم که قبلا کارگاهم به حالت مستاجری بود. مثلا تا ساعت حدود 17 کار می‌کردم. با همسرم صحبت کردم که طبقه بالای خانه را به کارگاه تبدیل کنیم که آموزشگاه را همان بالا بیاوریم تا هم به بچه‌ها برسم و هم به همسرم. اینکه اگر طبقه بالا هم باشد، آرامش بیشتری خواهم داشت. طبقه بالا را درست کردیم و آموزشگاه را به آنجا آوردیم و این باعث شد که کارم، چندین برابر شود. یعنی اگر می‌خواستم 6 ساعت کار کنم، بعضی مواقع در کارگاهم، تا ساعت 24 هم کار می‌کنم.

صفری: فکر کنم این ساختمانی که می‌فرمایید، همین تصویری است که روی نمایشگر، دارد نمایش داده می‌شود.

مجری: ابتدا که عکس را دیدم، فکر کردم یک عکس کلی از یکی از خانه‌های شهر است. اما در صحبت‌های دکتر صفری متوجه شدم که منزل شماست. چه تجربه‌ای بود و چه حس و حالی داشتید؟

محمودوند: شب قبلش اعلام کردند که در معمولان، می‌خواهد سیل بیاید. من اولش باور نداشتم. از شهرداری به من گفتند که خانه را خالی کنید. گفتم نه، ما یک مقداری با رودخانه، فاصله داریم. گفتم اگر سیل بیاید و خانه ما را بگیرد، کل معمولان را باید بگیرد. دیدیم آهسته آهسته، آب بالا آمد. یک پیکان هم داشتیم که زیر آب است و در عکس، مشخص نیست. آب، واقعا بالا آمد و ناراحت شدم و مضطرب. نه برای خانه خودم، بلکه برای همه همسایه‌ها. خیلی لحظه تلخی بود. بعضی از بچه‌ها که در کارگاه هستند و دارند کار می‌کنند و سیل‌زده هستند واقعا از شدت ناراحتی، گریه می‌کنند. قبل از اینکه سیل بیاید، در ذهنم داشتم که شهر معمولان، خانم‌های آموزش دیده دارد و آماده هستیم و خیاطی را هم یاد گرفتند؛ جویای کار هستند. من در ذهنم بود و کارهایم را آماده کرده بودم و قصد داشتم کارگاهِ تولید پوشاک را در معمولان راه‌اندازی کنم. در کل شهرستان پلدختر، کارگاه نداشتیم. حالا که سیل آمد، درگیر سیل شدم و از نظر روحی، خود ما هم روحیه‌مان، خراب شد. یکی دو ماه که فاصله افتاد، تصمیم گرفتم که کارگاه تولیدی را در طبقه بالای خانه، راه‌اندازی کنم و تصمیم گرفتم که در منطقه سیل‌زده باشد و افرادی که آموزش داده بودیم و سیل‌زده هم هستند، از آنجایی که از نظر روانی در یک بحران روانی خیلی بدی بودند را مشغول کنیم. شروع کردیم به راه‌اندازی تولیدی بسیار خوبی که با کمک خدا 30 نفر را مشغول به کار کردیم. دو سری صبح و عصر، شروع کردیم به کار کردن. بعد از اینکه کشورمان با مساله کرونا مواجه شد، با بچه‌ها صحبت کردم که حالا که خدا به ما کمک کرده است و این تولیدی را راه‌اندازی کردیم، بهتر است بتوانیم یک کاری را برای شهر و استان و کشورمان انجام دهیم. لذا شروع کردیم به تولید ماسک. آن موقعی که حتی هیچ کسی جرات نداشت از خانه‌اش بیرون برود بچه‌ها با کمال میل به کارگاه می‌آمدند و کار می‌کردند. از ساعت 6 صبح می‌آمدند تا ساعت 24. در سه شیف، کار می‌کردند و روزی 5 هزار ماسک تولید می‌کردیم. خیلی عدد بالایی است. این انگیزه بسیار خوبی در بچه‌ها بود که در این شرایط شهر و منطقه‌مان، بتوانند خدمتی کنند و این، باعث خوشحالی من شد که بچه‌ها دارند کار، انجام می‌دهند. پس این کارها را که از بچه‌ها می‌بینیم که اینطور با توان می‌آیند، مسلما انگیزه من، بیشتر می‌شود و سعی می‌کنم توانایی‌هایم را چندین برابر کنم تا بتوانم خدمتی کوچک، به همه همشهری‌هایم داشته باشم.

صفری: سوالم این است که فرزندان شما تقریبا دارند به یک سن و سالی نزدیک می‌شوند که باید به فکر شغلشان هم باشند؛ آیا شما مسیر کارآفرینی را به ایشان توصیه می‌کنید؟

محمودوند: بله حتما. من در کارگاه خیاطی، وقتی چرخ می‌آورم، باید یک کسی باشد که اینها را وصل کند. شوهرم و پسرم (که 16 سالش است) کل کارهای کارگاه را انجام می‌دهند. دخترم، کلاس سوم است. ولی خودش به کارگاه می‌آید و تابلوفرش می‌بافد. یعنی در کار خیاطی، به خانم‌ها کمک می‌کند. حتما این را به بچه‌هایم توصیه کردم که این کار را ادامه دهند.

برچسب ها: تعالی اجتماعیدانشگاه توسعه اجتماعی رسالترساگفتعصرشیرینکسب و کار خرد خانگینهاد مردمی رسالت
پست قبلی

عصر شیرین- قسمت نهم- خانم حسین زاده

پست‌ بعدی

عصرشیرین- قسمت یازدهم – خانم حسین زاده کارخانه قالی

رضا ایمانی

رضا ایمانی

هدف من تعالی اجتماعی است

پست های مرتبط

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصرشیرین- قسمت یازدهم – خانم حسین زاده کارخانه قالی

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت نهم- خانم حسین زاده

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت هشتم- خانم نیکخواه

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت هفتم- آقای شریفی

عصر شیرین- قسمت ششم- خانم یاراحمدی
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت ششم- خانم یاراحمدی

عصر شیرین- قسمت پنجم- خانم قادری
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت پنجم- خانم قادری

پست‌ بعدی
دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت

عصرشیرین- قسمت یازدهم - خانم حسین زاده کارخانه قالی

لطفاَ برای وارد شدن به گفتگو وارد شوید

  • پرطرفدار
  • دیدگاه‌ها
  • اخیرا

مسابقه بزرگ 4001 ( وام قرض الحسنه بدون کارمزد)

کانون‌ همیاری اجتماعی

موکب رسالت آسمانی حاج قاسم شهید – اربعین تا اربعین

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت رساگفت

حضور حاج آقا حسین زاده، راهبر نهاد مردمی رسالت در برنامه عیار

داستان توسعه روستایی ایران چگونه آغاز شد؟

داستان توسعه روستایی ایران چگونه آغاز شد؟

درباره کتاب روایت یک رویش

درباره کتاب روایت یک رویش

موکب رسالت آسمانی حاج قاسم شهید – اربعین تا اربعین

مسابقه بزرگ 4001 ( وام قرض الحسنه بدون کارمزد)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

تجربیات توسعه محلی در جزیره قشم

تجربیات توسعه محلی در جزیره قشم

جریان‌شناسی توسعه رفاه و فقر در تاریخ معاصر ایران

جریان‌شناسی توسعه رفاه و فقر در تاریخ معاصر ایران

درباره ما

رساگفت رسانه خبری تحلیلی دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت است. مجموعه خبری تحلیلی رساگفت رسانه ای برای اندیشه ورزان حوزه پیشرفت و تعالی اجتماعی است که تلاش دارد با مطالعه،پژوهش ، مستند سازی، مدیریت دانش و برگزاری جلسات گفتمانی با حضور اندیشه ورزان ، اساتید دانشگاه و صاحبنظران حوزه های حکمرانی و توسعه مسیر پیشرفت را روشن تر از پیش ترسیم کرده و راهکار‌هایی سازنده و عملی پیش روی مسیر پیشرفت انقلاب قرار دهد.

دسته‌ها

کتابخانه دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت

ما را دنبال کنید

رویدادهای جدید

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما

خوش آمدید!

یا

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید