شنبه, خرداد ۱۰, ۱۴۰۴
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما
رساگفت
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
رساگفت
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

عصرشیرین- قسمت چهارم- خانم خواجویی

رضا ایمانی توسط رضا ایمانی
۱۳ آذر ۱۴۰۱
در عصر شیرین (گفتگو)
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
23
بازدیدها

به گزارش «رساگفت»: مجری: از بین موجودات زنده، احتمالا فقط انسان را موجودی می‌دانیم که برای غذایش باید کلی زحمت بکشد و هزار ماده اولیه را با هم مخلوط کند تا مثلا یک قرمه‌سبزی یا یک‌ آش شعله قلمکار درست کند. اما این ماجرا فقط به انسان‌ها منحصر نیست. اگر قرار باشد برای حیوانات هم به شکل بهینه غذا آماده کنیم، احتمالا باید برای آنها هم یک آشپزخانه مجهز و سرحال داشته باشیم.

صفری: قصه امروز، خیلی متفاوت است. یعنی جنبه‌هایی دارد که آن را متفاوت می‌کند. برای شروع، خواهش می‌کنم یک نگاهی به تلویزیون بیندازید. به من بگویید که به نظرتان اینها چیست؟

مجری: ماهی کلیکا که سرخ شده باشد؛ میگو؛ یک چیزی در این مایه‌ها.

صفری: حتی حدس زدنش هم برای آدم، خیلی سخت است. اینها سوسک است. می‌خواهم از شما بپرسم که به نظر شما چه اتفاقی باید بیفتد که شما اینچنین کاری کنید؟

مجری: چرا با سوسک‌ها این خانم، تنها مانده است؟

صفری: خیلی پدیده عجیبی است. یعنی همین هم اتفاقا این داستان را خیلی متمایز می‌کند. ماجرای این سوسک‌ها مساله‌ای هست که قرار است امروز به آن بپردازیم. داستان ما به خانم خواجویی برمی‌گردد. یک خانم،‌ اهل شهر گلباف. گلباف، شهری است در نزدیکی کرمان. شهر زیبا و سرسبزی است و تقریبا چهار اقلیم است و به واسطه اینکه مردمش در قالیبافی هنرمند هستند، گلباف نامیده شده است. خانم خواجویی از بچگی هم بچه درس‌خوانی بود. چون درسش خوب بوده است اتفاقا رشته تجربی را انتخاب کرد. اما یک ویژگی در بچگیِ ایشان، خیلی برجسته بود. این بود که ایشان از بچگی از حیوانات به شدت می‌ترسید. وقتی می‌گویم حیوانات، یعنی همه حیوانات؛ فرقی ندارد که مرغ باشد یا خروس و بز. حتی موقعی که می‌خواست به مرغ و خروس‌ها غذا بدهد هم از دیگران کمک می‌خواست. شاید خودش هم باور کند که آن موقع چقدر می‌ترسید. عقیده ایشان این بود که هر موجود زنده‌ای غیر از انسان، کثیف است و نباید سمت آن رفت. اینچنین آدمی، امروز این عکس را گرفته است. خانم خواجویی، درس‌خوان و تیزهوش بود و رشته تجربی را هم که انتخاب کرده بود بخاطر علاقه‌اش بود و هدفش این بود که در کنکور، پزشکی و دندانپزشکی بخواند. شاید به این دلیل که از حیوانات هم خیلی دور باشد. این ترس، اینجا هم وجود داشت. اما در انتخاب رشته، رشته‌ای را انتخاب می‌کند و قبول می‌شود که اصلا انتظارش را نداشته است. مهندسی کشاورزی، گرایش علوم دامی. جالب اینجاست که جزو پایین‌ترین انتخاب‌های ایشان هم نبوده است. یعنی انتخاب هشتم ایشان بوده است.

مجری: یعنی اصلا فکر نمی‌کرد که در این رشته قرار است با حیوانات، سر و کار داشته باشد؟

صفری: یکی از سوالات جدی من هم این است که چرا علوم دامی؟ اگر این همه از حیوانات می‌ترسد پس چرا علوم دامی؟ این است که می‌گوییم آدم‌ها روی انتخاب رشته‌شان، بیشتر تامل کنند؛ چرا که مساله مهمی ‌است و بر آینده ایشان تاثیر می‌گذارد. اگرچه در داستان ما اتفاقا این انتخاب رشته، سبب خیر می‌شود و اتفاقات خوبی بعد از آن می‌افتد. خانم خواجویی با همین نگرش در مورد حیوانات در دانشگاه کرمان در علوم دامی ‌شروع به تحصیل می‌کند. تصور ما این است که احتمالا خیلی اذیت شده است. درست هم هست. یکی دو ترم برایشان خیلی سخت بود. خیلی وقت‌ها هم به انصراف فکر کرد. اما به دلیل اینکه آن دوران، محرومیت داشت و دوره روزانه بود، از ذهنش انصراف را خارج کرد. گفت این دوره را تمام می‌کنم و درس را کنار می‌گذارم. تصورش این بود که چهار سال، سختی می‌کشم و این دوره را به اتمام می‌رسانم. مدرک را بگیرم و تمام. این قضیه می‌گذرد. چند ترم بعد، دروس عملی دانشگاه شروع می‌شود. یک روز، اول ترم، تعدادی جوجه را تحویل کلاس می‌دهند. جوجه‌های یک روزه که دانشجویان باید چهل روز از این جوجه‌ها مراقبت می‌کردند و نهایتا مرغ‌های حاصله را می‌فروختند. همین مراقبت از جوجه‌ها باعث می‌شود، نگرش و نگاهش نسبت به حیوانات، تغییر کند. همین باعث می‌شود که اتفاقا نسبت به این رشته، خیلی علاقه‌مند شود. در ارشد هم در همین رشته قبول می‌شود و رتبه خوبی می‌آورد و در دانشگاه فردوسی هم به تحصیلش ادامه می‌دهد. در دانشگاه فردوسی مشهد، به واسطه اینکه خیلی هم به رشته علاقه‌مند بود خیلی هم در ذهنش بود که برای دوره دکترا بتواند پذیرش بگیرد و به کشوری که در این حوزه ممکن است جلوتر باشد برود و دانشی کسب کند و به کشور برگرداند و آموزش دهد. در دانشگاه فردوسی، همیشه به دنبال ایده‌های نو و جدید بود. برای نیوتن همین اتفاق، با خوردن سیب به سرش رخ داد و برای خانم خواجویی با آن سوسکی که کنار خوابگاه داشت حرکت می‌کرد. موضوع را پیگیری کرد. دید اتفاقا سوسک‌ها خیلی هم موجودات بی فایده‌ای نیستند. در ذهنش آمد که آیا می‌شود این سوسک‌ها را تبدیل به محصولات با ارزش کرد. با استادش در میان گذاشت. استادش هم گفت اتفاقا دوستانی در هلند دارد که روی همین موضوع دارند کار می‌کنند و اگر پژوهشش جواب دهد، زمینه رفتنش به هلند فراهم است. کار را شروع کرد. برای کار، نیاز به نمونه داشت. نمونه هم مشخص است که داریم در مورد چه حرف می‌زنیم. در مورد سوسک. موجودی که شاید خیلی چندش‌آور به نظر برسد. با جاروشارژی در خوابگاه و دانشکده‌های مختلف، دنبال سوسک بود. سوسک‌ها را شکار می‌کند و نمونه اولیه را فراهم می‌کند. نگاهش این بود که سوسک‌ها را پرورش می‌دهد. بنابراین شرایط را در آزمایشگاه فراهم می‌کند. در آزمایشگاه، رطوبت، نور و همه چیز را فراهم می‌کند. اما نتیجه حاصله مثبت نیست و سوسک‌ها پرورش پیدا نمی‌کند. یا باید پروژه را متوقف کند و یا نمونه‌های بیشتری را فراهم کند. اینجاست که خانم خواجویی گزینه دوم را انتخاب می‌کند. یعنی دنبال این مساله می‌رود که چطور ممکن است که نمونه‌های بیشتری جمع کند. در واقع دو راه حل، بیشتر نداشت. یا باید پروژه را تعطیل می‌کرد و یا نمونه‌های فراوانی را تهیه می‌کرد. جایی که سوسک‌ها خیلی زیادند، معمولا در فاضلاب است. بنابراین با شرکت آب و فاضلاب مشهد صحبت کرد و گفت قبل از سمپاشی، لطفا به من اجازه دهید که سوسک‌ها را جمع کنم. سوسک هم از نور، بیزار است و وقتی دریچه‌ها را باز می‌کنند، اینها به بیرون هجوم می‌آورند. خانم خواجویی هم آنجا با جاروبرقی منتظر بود که اینها را شکار کند. شرکت آب و فاضلاب مشهد هم قبول می‌کند و هر دفعه که تصمیم داشتند یکی از مراکز تجمع حشرات موذی را سمپاشی کنند، خانم خواجویی با ایشان می‌رفت. در تصویر می‌توانید ببینید. یک کار عجیب و سخت.

مجری: و اینکه یک سری از سوسک‌ها پرواز می‌کنند.

صفری: کارِ به شدت سختی است و اینکه یک خانم دارد این کار را انجام می‌دهد، مساله را سخت‌تر می‌کند. خانم خواجویی با پشتکاری که داشت، نمونه‌های مورد نیازش را فراهم می‌کند. خودش اینگونه اینجا را تعریف می‌کند که من به هر سوسک، به دید گِرَم به گِرَم نمونه‌ام نگاه می‌کردم. سوسک‌ها را جمع می‌کردم و به آزمایشگاه می‌بردم. حتی تحقیق ایشان برای بقیه دانشجویان هم سنگین بود. اینکه سوسک در آزمایشگاه هست و بقیه هم کارهایی داشتند. ایشان معروف به خاله سوسکه و خانم سوسکی شده بود. خود سوسک هم موجودی است که در بین ما خیلی محبوبیت ندارد. خانم خواجویی نمونه‌اش را فراهم کرد و تحقیقش را انجام داد و اتفاقا کارشناسی ارشدش را به پایان برد. همه چیز برای رفتنش مهیا بود. اما یکی از مدارکش نرسید. فرجه پذیرش را هم از دست داد. پذیرش هم این شکلی است که اگر یکی از فرجه‌ها را از دست بدهید، تا فرجه بعدی باید صبر کنید که شاید چند ماه یا حتی یک سال، طول بکشد. وقتی این فرجه از دست می‌رود، تصمیم می‌گیرد که به کرمان برگردد. حتی با وجود اینکه پیشنهاد کار هم از استان خراسان رضوی داشت، اما با این حال، تصمیم می‌گیرد که به کرمان برگردد. همان روزی که به کرمان می‌رسد که اتفاقا 26 بهمن بود، به جهاد دانشگاهی مراجعه می‌کند و می‌گوید دیروز درسم تمام شده و امروز می‌خواهم به سر کار روم. جایی هست که بخواهم در آنجا کار کنم؟ بر خلاف انتظار اولیه‌اش، خیلی استقبال می‌کنند و چند دامداری به ایشان معرفی می‌کنند. ایشان دامداری‌ها را بررسی می‌کند و سعی می‌کند بهترینشان را انتخاب کند. همان روز به صورت تلفنی صحبت می‌کند. اولِ اسفند، اولین روز کاری‌اش در دامداری بود. دامداری، معمولا این شکلی است که از شهر، بیرون است و فاصله دارد و شرایط کاری سختی را هم دارد. در این دوره، خانم خواجویی مجبور بود صبحِ سحر، بیدار شود که به سرویس برسد و اگر سرویس را از دست می‌داد، خیلی سخت می‌شد. بعدازظهر باید برمی‌گشت. مسائل مختلفی در دامداری، اتفاق می‌افتاد. بعضی وقت‌ها نیاز بود که بیشتر بماند.

مجری: برای یک خانم، محیط خاصی هم هست.

صفری: بله و محیط سختی هم هست. اینکه خودش بیرون شهر است و امنیت رفت و آمد و همه اینها سختی کار را دوچندان می‌کند. اما چیزی که بیشتر از همه برای خانم خواجویی در آن شرایط، سخت بود، بعضی از صحبت‌ها بود. مثلا خانم خواجویی در آخرین دامداری که مشغول بود، ظرف یک ماه، تولید شیر دامداری را از چهار تُن به هشت تُن رسانده بود. اما رییس دامداری اینگونه فکر نمی‌کرد. در ذهنش این بود که علتش وردی است که یکی از کارگران از یک رمّال گرفته است و دارد روی آبِ گاوها می‌خواند! حتی بعد از اینکه آن کارگر، از دنیا رفت و نرخ تولید، فرق نکرد، باز هم نظرش عوض نشد. قدر و بهایی که به کار ایشان باید می‌دادند را ایشان دریافت نمی‌کرد. 

مجری: اتفاقا برایم سوال بود که به دامداری‌ها که می‌رفت، کارشان چه بود و چه اقدامی ‌انجام می‌داد.

صفری: کلیپی از کار آزمایشگاهی هست و متفاوت هست که با هم ببینیم. یک مقداری ما را بیشتر با این حال و هوا آشنا می‌کند.

مجری: چه کار می‌کنند؟

صفری: خیلی پیچیده است و لذا خودشان توضیح دهند.

مجری: هم در مورد کار از ایشان بپرسیم و هم لبخند ایشان را دوست دارم. یعنی توضیح دهند که چطور اینچنین کارهایی را انجام می‌دهند.

صفری: من نمی‌دانم که آن پنجره در آنجا چکار می‌کند.

مجری: خیلی عجیب است.

صفری: بله. بعد از این کلیپ خارق‌‍العاده، با هم صحبت کردیم که خانم خواجویی از آخرین دامداری‌ای که در آن شاغل بود، ناراضی بود. یک اتفاقی رخ می‌دهد. پدرش یا خواهرش پیشنهادی می‌دهد. اینکه برگرد به شهر خودمان و اینجا کسب و کار خودت را راه بینداز. این موضوع در کنار نارضایتی‌اش از کار فعلی، باعث می‌شود که تصمیم بگیرد که به گلباف برگردد. یک خانم ‌که زمانی این را در سر داشت که از مشهد به اروپا برود، الان از کرمان در مسیر گلباف است. برای این برگشت که در دامداری، کسب و کار خودش را شکل دهد. پدرش هم از ایشان حمایت کرد. پدرش یک خانه قدیمی ‌داشت که تحویل ایشان داد که به دامداری تبدیل کند. در ذهنش ابتدا این بود که گاوداری بزند. اما صحبتی که با راهبر اجتماعی داشت و اینکه اینجا دام سبک بهتر جواب می‌دهد، ایشان پرورش گوسفند را شروع کرد. همان خانه قدیمی ‌را تبدیل به یک دامداری برای پرورش گوسفندان کرد. از آنجایی که دانش و تجربه هم داشت، این کار را نه به صورت سنتی، بلکه به شیوه علمی ‌انجام داد. اصلاح نژادی و اصلاح تغذیه دام را انجام داد. در ذهنش هم این بود که آن مطالبی که در دانشگاه، آموخت را اینجا پیاده کند. نتیجه کار هم خیلی خوب بود. دام‌هایی که ایشان داشت، خیلی فربه و سرحال بود.

مجری: با چند گوسفند شروع کرد؟

صفری: دقیقا نمی‌دانم. اما بهتر است که از ایشان بپرسیم. وقتی این فرایند را طی می‌کرد، هرازگاهی هم در اوقات فراغت، به دامداری‌های دیگر، سرمی‌زد. برایش خیلی جای تعجب بود که هنوز دامداری‌های دیگر، داشتند کاملا سنتی، عمل می‌کردند. اتلاف علوفه و دامشان زیاد بود و خیلی جای بهبود در این کارها داشت. پس شروع به مشاوره دادن به آنها کرد تا کسب و کار آنها هم بهتر شود. چون خودش از تغذیه اصلاح شده استفاده می‌کرد، وقتی بقیه می‌آمدند و دام‌هایش را می‌دیدند از او می‌پرسیدند که این غذا را چطور تهیه می‌کنی؟

مجری: تغذیه اصلاح شده چیست؟

صفری: در خوردایش و در ترکیب مواد با هم اصلاحاتی انجام می‌شود.

مجری: با سوسک‌ها ربط دارد؟

صفری: هنوز نه. اما در ادامه، گریزی به سوسک‌ها خواهیم زد. اما اینکه در چه مقعطی، چه غذایی باید به دام داده شود، همگی مسائلی است که خانم خواجویی در دانشگاه در موردش آموخته بود و حالا داشت آنها را به کار می‌بست. بقیه دامداران هم این را می‌دیدند و حال و روز این دام‌ها را می‌دیدند که چقدر فربه و سرحال هستند. برایشان جالب بود که چه اتفاقی افتاده است. از ایشان سوال می‌پرسیدند و حتی می‌خواستند که ایشان برای دام‌هایشان غذا فراهم کند. خانم خواجویی برای تولید غذاهای دامی، ‌نیاز به دستگاه‌هایی داشت که خودش نداشت. در ابتدا از بیرون تهیه می‌کرد که هم سختی داشت و هم هزینه. اما آهسته آهسته که نیاز خودش را دید و درخواست‌ها را دید، این دستگاه را خرید و اتفاقا شروع به تولید غذای دامی‌ کرد که اتفاقا با شرایط منطقه هم خیلی همخوانی داشت؛ هم از نظر خوردایش و هم از نظر ترکیب. بقیه مردم شهر هم که نتایج کار را می‌دیدند، سفارش می‌دادند.

مجری: دستگاهِ غذاساز خریدند؟

صفری: خیلی شبیه دستگاهِ غذاساز خودمان است. با این تفاوت که غذایی که درست می‌کند، مخصوص دام است. خانم خواجویی هم به این حوزه وارد شد. اینبار به جای اینکه از سوسک برای تغذیه دام استفاده کند، اتفاقا بررسی و پژوهش را شروع کرد که از باقیمانده‌های مواد در منطقه خودشان استفاده کند. مثلا از کارخانه فراوری‌ای که روغن هسته انگور را می‌گرفت، هسته انگور باقیمانده را می‌خرید و به غذای دام، تبدیل می‌کرد. همچنین هسته خرما و آلبالو و موارد دیگری که خیلی به کرّات در منطقه خودشان دیده می‌شد و با قیمت مناسب می‌شد تهیه کرد و اتفاقا غذا را هم خیلی خوب برای دام، غنی می‌کرد. دانش و تجربه را هم داشت و این تحقیقات و پژوهش‌ها باعث می‌شد که غذاهای بهتری هم بتواند تولید کند. یکی از مواد خیلی جالبی هم که استفاده می‌کرد، خاکه پسته است. پسته در کرمان، خیلی فراوان است. خاکه پسته، همان روکش پسته است که از آن می‌افتد و جدا می‌شود. کارخانه‌ها پسته را که از جلدش جدا می‌کنند، خاکه را دور می‌اندازند. ایشان اینها را می‌خرید و اتفاقا با آن غذایی درست می‌کرد که خیلی مقوی بود. برای دام‌های خاص در شرایط خاص، این غذا استفاده می‌شد. آهسته آهسته اقبال مردم هم بیشتر شد. قبلا بصورت وانتی می‌خریدند؛ اما الان 10 تُن 10تُن، سفارش کاه و یونجه و بقیه محصولات را می‌دادند و کسب و کارشان خیلی رونق گرفته بود. حتی دیوارهای کارگاهشان را هم برداشت که مردم ببینند که ایشان چطور دارد غذا را درست می‌کند. این هم به جریان اعتماد، کمک کرد. مثل خیلی از فست فودی‌ها یا رستوران‌هایی که دیوار شیشه‌ای یا دوربین می‌گذارند که ببینیم چطور غذا دارد تهیه می‌شود. به همان سبک و منوال، ایشان هم دیوارها را برداشت تا مردم بتوانند تهیه غذا را ببینند. آهسته آهسته کار ایشان گرفت. حین انجام کار، مشاوره هم می‌داد. این مشاوره دادن به افراد دامدار، باعث شد که ایشان در سطح شهر، خیلی معروف شود.

مجری: اصلا اعتبار کسب کردند.

صفری: مردم با ماشین‌های مختلف، دام‌هایشان را دم خانه ایشان می‌آوردند تا خانم خواجویی اینها را ببیند و نظر و مشورت دهد که چه کار باید کنند و چه کاری را نباید انجام دهند. کار به جایی رسیده بود که وقتی می‌فهمیدند خانم خواجویی در گلباف است، بعضی وقت‌ها در کوچه‌شان پر از وانت و ماشین‌های مختلف، پر از دام‌های مختلف از قبیل گاو و گوسفند می‌شد. خود این هم خاطرات مختلفی برایشان ساخته بود. یک بار مهمانانشان در عید نوروز، برای بیرون آمدن از خانه، مشکل داشتند؛ از بس که صف حیوانات زیاد شده بود. برادر و خواهرش با ایشان شوخی می‌کردند که هر بار انگار باید از بیمارستان رد شویم.

خواجویی: سوسک‌های پروازی، همان‌هایی بودند که ما روی آنها کار می‌کردیم. اسم علمی‌ اینها سوسری آمریکایی است. همان‌هایی هستند که شاخک‌های بزرگ و بال دارند. به سوسک حمام، معروف هستند. متاسفانه بخاطر واکنش منفی‌ای که در مصرف‌کنندگان شیر و گوشت و امثالهم هست، یک مقداری طرحش را بستیم. یعنی شاید فعلا شرایط کشور به آن آمادگی از نظر فرهنگی نرسیده باشد.

مجری: طرح شما چه بود؟

خواجویی: می‌خواستیم تولیدکننده سوسک سوسری به عنوان خوراک دام باشیم. دنبال جایگزین‌های دیگری در کشور هستیم. مثلا ضایعات کشاورزی که هر سال دارد دور ریخته می‌شود. در کرمان، جیرفت را داریم که قطب تولید محصولات کشاورزی است که هر سال، تعداد و مقداری زیادی، یعنی تناژ بالایی خوراک دام را می‌توانیم داشته باشیم که دور ریخته می‌شود. ضایعات کشاورزی هستند. اگر همکارانم در این رشته به داد این مساله برسند، شاید بتوانند به داد دامدار هم برسند که الان دارند شرایط بدی را می‌گذارنند (بخاطر شرایط و گرانی خوراک دام).

صفری: در مورد رشته هم صحبت کردید. کلیپی که پخش کردیم ماجرایش را توضیح بدهید.

خواجویی: آنجا یک آزمایش روتین است. آزمایش کیسه‌گذاری که روی چند گاو در بازه‌های زمانی مختلف، خوراک‌ها را داخل شکمبه جا می‌دهند و گاو، هیچ احساسی در آن زمان ندارد و درد نمی‌کشد و مشکلی ندارد. آن گاو، در آن زمان، آبستن بود و شیربار بود. تولید هم داشت و دوره آبستنی را هم داشت طی می‌کرد. در بازه‌های زمانی، خوراک‌های مختلف را داخل کیسه‌های مخصوص می‌گذارند و آزمایش را انجام می‌دهند. این هم جزئی از طرح من بود که آیا سوسک سوسری آمریکایی می‌تواند جایگزین نهاده‌های دامی ‌و منابع پروتئینی خوراک دام شود؟

مجری: سوسک را داشتید داخل شکم گاو می‌گذاشتید؟

خواجویی: بله.

صفری: پس از همینجا بحث را از دامداری ادامه دهیم. شما یک دوره‌ای در گاوداری‌ها کار کردید و برای خودتان یک کسب و کاری هم راه‌اندازی کردید که خدا را شکر، خیلی هم موفق بود. این دو را چطور با هم مقایسه می‌کنید؟ شرایط کاری و احساستان در این طرف و آن طرف که داشتید برای دیگری کار می‌کردید.

خواجویی: در کار دامداری برای شخص دیگر، از نظر درآمد، با کاری که خودمان انجام دهیم تفاوت وجود دارد. اگر کسی بخواهد خودش یک کار را شروع کند، در کنارش چندین نفر دیگر هم مشغول به کار می‌شوند. پدرم با من همکار هستند و به من کمک می‌دهند و درآمد ما نصف می‌شود و اینکه یک حس و حال دیگری هم داشت. چون رشته تحصیلی من هم مرتبط با همین کاری است که دارم انجام می‌دهم، انواع خوراک‌ها و انواع ضایعات کشاورزی را می‌آوردم و در کارگاهِ خودمان، تولید می‌کردیم و بعد از آن، روی گوسفندان خودمان و دام‌های خودمان باید کار می‌کردیم. نتیجه‌اش را می‌دیدم و اگر نتیجه خوبی داشت و وزن‌گیری خوبی داشت و یا وزن تولد خوبی داشت، آن موقع به دوستان و آشنایان هم پیشنهاد می‌دادم که بله، می‌شود؛ مثلا از پوسته یا هسته انار هم می‌توان به عنوان خوراک دام استفاده کرد. هر چند مقالات مختلفی هم در این زمینه هست، اما در عامه مردم و روستاها از اینها بعنوان ضایعات استفاده می‌شود. خیلی وقت‌ها آنها را می‌سوزانند و به دامشان نمی‌دهند.

مجری: با چند گوسفند شروع کردید؟

خواجویی: با بیست گوسفند شروع کردم و الان نزدیک به هشتاد گوسفند هستند و حدودا سی گوسفند را هم فروختیم. یعنی حدود 110عدد شد. از اواخر 97 (اسفند 97) شروع کارِ من در دامداری خودم بود.

صفری: نکته‌ای که در مورد کسب و کارهای خرد اشاره کردند، اگرچه اسمش کسب و کار خرد است و معمولا سرمایه کمی‌ نیاز دارند، اما اصلا به این معنا نیست که درآمدشان کم است. خانم خواجویی در یک مقطعی تا چند برابر یک کارمند، درآمد داشت. یعنی این کسب و کار، بر خلاف اسمش می‌تواند خودش منشا درآمدهای خیلی بالایی هم باشد. این یکی از ویژگی‌های کسب و کارهای خرد است. یک ویژگی دیگرش که اشاره کردند این است که خانواده با هم درگیر می‌شوند. اینکه خانواده با هم دارند یک کاری را انجام می‌دهند، یک فضای خوبی را می‌سازد. صمیمیت است و همه درگیر کار هستند. یک موقع که یکی کار دارد و یکی کار ندارد، با هم تنظیم می‌شود. خانم خواجویی، الان مشغول به چه کاری هستید؟

خواجویی: در منطقه دیگری از استان به اسم شهداد، مشاور یک طرحی هستم و در آنجا هم دامپروری است و روی یک سری بزهای وارداتی دارند کار می‌کنند و هم تولید علوفه سیلوشده و تخمیرشده را داریم که علوفه بسته‌بندی شده را تولید می‌کنیم. کار گلباف و بحث دامداری و بحث کارگاهی که بعنوان تولید خوراک دام داشتیم را از دور انجام می‌دهم. پدرم مسئولیت آنجا را برعهده گرفتند و به من کمک می‌دهند. در حال حاضر در شهداد هستم.

صفری: ادامه تحصیل هم می‌دهید.

خواجویی: بله. سال دوم دکترای تغذیه دام هستم و خوشبختانه از تحصیل، جا نماندم. چون تنها چیزی که از هفت سالگی، هنر من بود درس خواندن بود. در هیچ کدام از کارهای دیگر نتوانستم.

مجری: نه اینطور نیست.

خواجویی: جسارت هم شاید یکی دیگر از هنرهای من بود.

صفری: حتما همینطور است. شخصیت‌های کارآفرین، یکی از ویژگی‌هایی که دارند این است که آزمون و خطا می‌کنند و خودشان را در معرض کارهای جدید قرار می‌دهند و سعی می‌کنند از این شرایط جدید، یادگیری داشته باشند و شما خیلی خوب، تجربه کردید و خیلی جالب است که در یک برهه‌ای، از حیوانات، خیلی می‌ترسیدید و الان در کارهایی مشغول هستید که کاملا با حیوانات، درگیر هستید.

خواجویی: من این را به مرور زمان یاد گرفتم که از هر چیزی که می‌ترسم، خودم را با آن درگیر کنم. از تاریکی می‌ترسیدم و با آن درگیر شدم و ترسم ریخت. سوسک و دام و حیوانات هم همینطور بود. یعنی تا وقتی که با آنها روبرو و درگیر نمی‌شویم، فکر می‌کنم همچنان این ترس، وجود دارد. اما وقتی رویارویی داریم، ترس می‌ریزد و مسیر زندگی، تغییر می‌کند.

برچسب ها: تعالی اجتماعیدانشگاه توسعه اجتماعی رسالترساگفتعصرشیرینکسب و کار خرد خانگینهاد مردمی رسالت
پست قبلی

عصرشیرین- قسمت سوم – خانم عشرالساقی

پست‌ بعدی

عصر شیرین- قسمت پنجم- خانم قادری

رضا ایمانی

رضا ایمانی

هدف من تعالی اجتماعی است

پست های مرتبط

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصرشیرین- قسمت یازدهم – خانم حسین زاده کارخانه قالی

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصرشیرین- قسمت دهم – خانم محمود وند

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت نهم- خانم حسین زاده

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت هشتم- خانم نیکخواه

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت هفتم- آقای شریفی

عصر شیرین- قسمت ششم- خانم یاراحمدی
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت ششم- خانم یاراحمدی

پست‌ بعدی
عصر شیرین- قسمت پنجم- خانم قادری

عصر شیرین- قسمت پنجم- خانم قادری

لطفاَ برای وارد شدن به گفتگو وارد شوید

  • پرطرفدار
  • دیدگاه‌ها
  • اخیرا

مسابقه بزرگ 4001 ( وام قرض الحسنه بدون کارمزد)

کانون‌ همیاری اجتماعی

موکب رسالت آسمانی حاج قاسم شهید – اربعین تا اربعین

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت رساگفت

حضور حاج آقا حسین زاده، راهبر نهاد مردمی رسالت در برنامه عیار

داستان توسعه روستایی ایران چگونه آغاز شد؟

داستان توسعه روستایی ایران چگونه آغاز شد؟

درباره کتاب روایت یک رویش

درباره کتاب روایت یک رویش

موکب رسالت آسمانی حاج قاسم شهید – اربعین تا اربعین

مسابقه بزرگ 4001 ( وام قرض الحسنه بدون کارمزد)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

تجربیات توسعه محلی در جزیره قشم

تجربیات توسعه محلی در جزیره قشم

جریان‌شناسی توسعه رفاه و فقر در تاریخ معاصر ایران

جریان‌شناسی توسعه رفاه و فقر در تاریخ معاصر ایران

درباره ما

رساگفت رسانه خبری تحلیلی دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت است. مجموعه خبری تحلیلی رساگفت رسانه ای برای اندیشه ورزان حوزه پیشرفت و تعالی اجتماعی است که تلاش دارد با مطالعه،پژوهش ، مستند سازی، مدیریت دانش و برگزاری جلسات گفتمانی با حضور اندیشه ورزان ، اساتید دانشگاه و صاحبنظران حوزه های حکمرانی و توسعه مسیر پیشرفت را روشن تر از پیش ترسیم کرده و راهکار‌هایی سازنده و عملی پیش روی مسیر پیشرفت انقلاب قرار دهد.

دسته‌ها

کتابخانه دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت

ما را دنبال کنید

رویدادهای جدید

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما

خوش آمدید!

یا

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید