شنبه, خرداد ۱۰, ۱۴۰۴
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما
رساگفت
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
رساگفت
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

عصر شیرین- قسمت پنجم- خانم قادری

رضا ایمانی توسط رضا ایمانی
۱۳ آذر ۱۴۰۱
در عصر شیرین (گفتگو)
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
15
بازدیدها

به گزارش «رساگفت»: مجری: در عصر شیرینِ امشب، قرار است داستان کسی را بشنویم که بیشتر از این که دنبال سود خودش باشد، دنبال سودرساندن به دیگران است. یک بار، خودتان را در این موقعیت تصور کنید که دو شغل به شما پیشنهاد می‌کنند. هر دو شغل، آبرومند است و پول خوبی دارد. اما حقوق یکی خیلی بیشتر از آن یکی است. فکر می‌کنید اگر چه اتفاقی بیفتد و چه شرایطی وجود داشته باشد حاضرید آن حقوق بیشتر را کنار بگذارید و سراغ شغلی با حقوق کمتر بروید. خیلی خیلی کمتر.

صفری: امروز هم یک داستان دیگر داریم از یکی دیگر از بانوان کارآفرین کشورمان. اجازه بدهید که برای شروع، نظرتان را به تلویزیون، جلب کنم. اینجا یک تصویری از یک انگور قرار گرفته است. انگوری که آغاز داستان امروز ماست.

مجری: اتفاقا تعجب کردم که داخل استودیو آمدم، گفتم ما همیشه عادت داریم در تلویزیون، تصاویر متناسب با فصل را می‌بینیم. اما چرا انگور؟

صفری: به واسطه ارتباطش با داستان، این تصویر را انتخاب کردیم. این انگور، معروف به انگورِ سیستانی است و خیلی خوشمزه به نظر می‌رسد. امیداورم بتوانم تستش کنم. ظاهرش که خیلی فوق‌العاده به نظر می‌رسد. این انگور به داستان امروز ما برمی‌گردد. جایی در سرزمین سیستان در نزدیکی شهر زابل؛ یعنی روستای ده ارباب. روستایی که سال‌ها پیش تقریبا در دهه هفتاد شمسی به واسطه آبی که از رودخانه هیرمند، دریافت می‌کرد خیلی سرسبز بوده است و حتی روزانه تا بیست تُن انگور، برداشت می‌کرد. خیلی روستای خرم و سرسبزی بوده است. اما به واسطه مشکلی که در تغییرات اقلیمی ‌به وجود می‌آید و کم آبی‌ای که حاصل می‌شود، این شرایط، تغییر می‌کند. به نظر شما الان در عصر حاضر، برداشت‌شان باید حدودا چقدر باشد؟

مجری: جایی که می‌گویید روزانه بیست تُن محصول، داشته است نمی‌دانم؛ می‌دانم که الان با مشکل کم آبی دارند دست و پنجه نرم می‌کنند. اما اینکه روزانه چقدر شده باشد را نمی‌دانم. می‌دانم که تُن نیست و شاید ماهانه به آن مقدار برسد.

صفری: واقعا ناراحت کننده است. اما تقریبا هیچ چیز. یعنی حتی بقایای این درختان هم باقی نمانده است. یعنی کاملا خشک شدند و الان تقریبا تولیدش در روستا به صفر رسیده است. عکس بعدی را هم اگر نگاه کنید وضعیت فعلی روستاست. یعنی شرایطی که به مراتب، سخت‌تر از گذشته به نظر می‌رسد. ریگ‌ها جای باغ‌ها را گرفتند و آن درختان سبز و خرم، دیگر وجود ندارند. قصه امروز ما اتفاقا برمی‌گردد به همین روستای ده ارباب. خب روستای ده ارباب از نظر موقعیتی نزدیک شهر زابل است و در سرزمین سیستان است. سرزمینی که ما در شاهنامه در تاریخ‌های مختلفی که از ایران نقل شده، اسمش را بارها و بارها شنیدیم. رستم، زاده‌ی سیستان است و به واسطه‌ی حمایت و حفاظت از این سرزمین، بارها با دیوها و اشرار مختلف، جنگیده است. امروز این سرزمین با مشکل جدیدی روبرو است. مشکل کم آبی. مشکلی که به نظر می‌رسد این بار، خیلی قوی است؛ اما مردم این سرزمین، توانستند با همیاریِ هم و با همدلیِ هم، کاری کنند که حتی این مشکل بزرگ هم نتواند جلوی آنها قدم علم کند.

مجری: و قصه امشب ما یک نوعی به این همیاری، پیوند خورده است؟

صفری: بله. قصه امشب ما برمی‌گردد به یک بانوی کارآفرین به اسم خانم قادری. خانم قادری از اهالی همین روستای ده ارباب هستند. پدرشان از گذشته از بزرگان روستا بودند. در روستا باقی ماندند و سعی کردند روستا را آباد، نگه دارند. به واسطه همین گذشته‌شان هم که پدرشان ایشان را به جاهای مختلف می‌بردند، اعم از مراسمات مسجد و مجالس مختلف و عیادت از بیمار و یا برنامه‌های دیگری که وجود داشته است، از همان روزهای نخست، خانم قادری آدمی‌ نبودند که یک جا بنشینند. همیشه اهل جنب و جوش و حرکت بودند و اصلا علاقه‌ای نداشتند که منتظر شوند تا اتفاقات، مسیر زندگی‌شان را شکل دهد. خانم قادری یا قهرمان قصه ما، در دهه‌ی هشتاد، یک مشکلاتی برایشان پیش می‌آید. از طرفی پدرشان را از دست می‌دهند و از طرفی سرپرستی چند نفر را برعهده می‌گیرند. همه این مشکلات را اضافه کنید به مشکلات این سرزمین. مشکل بی آبی و مشکلاتی که در آن اقلیم، وجود دارد و مشکل معیشتی روستا را تشکیل داده است. همه این شرایط با هم، برای یک نفر، می‌تواند دلیل کافی باشد برای اینکه تسلیم شود. اما در مورد خانم قادری، اینگونه نبود. خانم قادری یک عادتی که داشتند این بود که هر وقت به مشکل یا مساله‌ای برمی‌خوردند، درنگ می‌کردند و سعی می‌کردند اندکی تامل کنند. برای همین مورد هم اتفاقا در روز 27 اسفند 87 این اقدام را دوباره انجام می‌دهند. در اتاق، فکر می‌کنند. چند ساعتی با خودشان خلوت می‌کنند و به این موضوع فکر می‌کنند که در این شرایط، باید چکار کنند.

مجری: شرایط بسیار سخت و پیچیده.

صفری: خودم که خودم را جای ایشان می‌گذارم به نظرم خیلی شرایط سختی است. راه‌حل به این راحتی‌ها به دست نمی‌آمد. یک راه‌حلی از قبل، شنیده بودند. بعضی‌ها به واسطه مستمری‌ای که از نهادهای حمایتی می‌گرفتند، گذرانِ زندگی می‌کردند. ایشان هم سرپرست خانوار بودند و می‌توانستند این مستمری را دریافت کنند. به هر حال، یک گزینه، این بود. یک گزینه دیگر که به نظر، چالش‌برانگیز‌تر و یک مقداری سخت‌تر بوده است، این بود که دست به زانوهای خودشان بگذارند و کار کنند و تحصیل کنند و خودشان مسیر زندگی خودشان را طی کنند. خانم قادری به واسطه اینکه آدمی ‌نبودند که یک جا بنشینند و از بچگی هم این با شخصیتشان همخوانی نداشت، بنابراین گزینه دوم را انتخاب می‌کنند. با خودشان فکر می‌کنند که حالا باید چه کار کنند. ایشان از گذشته مهارت‌ها و تجربیات مختلفی داشتند. برای همین سعی می‌کنند که اتفاقا به همان موارد، برگردند. فکر می‌کنند و تامل می‌کنند و اتفاقا قصد ما این است که در مورد نتایج تفکر ایشان صحبت کنیم و ببینیم در این روستا قرار است چه اتفاقاتی بیفتد. خانم قادری در این مقطع، زندگی‌شان با یک چالش، روبرو بوده است. اینکه چه تصمیمی‌ را باید برای زندگی‌شان بگیرند. ادامه بدهند و بجنگند و یا تسلیم شوند و از آن مستمریِ نهادهای حمایتی استفاده کنند؟ خانم قادری تصمیم گرفتند که خودشان مسیر زندگی‌شان را شکل دهند. همین مساله باعث شد که شروع کنند به نوشتن اهداف مورد نظرشان. ما نمونه‌هایی از این اهداف را داریم. نمونه‌هایی که من خدمت شما نمایش می‌دهم. اما نتیجه این گفتگو و این تامل، این شد که خانم قادری تصمیم گرفت که در حوزه آرایشگری هم دوره ببینند و هم یک آرایشگاه باز کنند و در عین حال، تحصیل خود را هم داشته باشند. یعنی برای اینکه بر این مشکلات، فائق آیند، مسیر کار و تحصیل را انتخاب کردند. رسم خوبی هم برایشان بود. این که هر بار که به مشکلی برمی‌خوردند، تامل و درنگ می‌کردند و اتفاقا اهدافی که مد نظرشان بود را روی کاغذ، نمایش می‌دادند. روی تلویزیون، چند نمونه از همین اهدافی که آنها در همان سال‌ها نوشتند را آوردم. چیزهای جالبی نوشتند؛ مثلا اینکه ریاضیِ فاطمه خوب شود. مواردی که نوشتند، خیلی جالب است. هفت-هشت مورد یا ده مورد را نوشتند. مواردی که می‌خواهند در ادامه زندگی به آن دست پیدا کنند.

مجری: همین قدر جزئی.

صفری: بله. اتفاقا معمولا هم اوایل هر سال، این فرایند را تکرار کردند و مرتبا نوشتند. این به ایشان در مسیر زندگی، خیلی کمک کرده است. خانم قادری تصمیم می‌گیرند که به آرایشگری وارد شوند. اولین آرایشگاه زنانه روستا را تاسیس می‌کنند. دوره شش ماهه و یک دوره کارآموزی را پشت سر می‌گذارند. بعد از اینکه کار، دستشان آمد، با حمایت پدرشان که یک اتاقی را در اختیار گذاشته بودند، اولین آرایشگاه زنانه روستا را ایجاد می‌کنند. اما برای تجهیزش و برای اینکه شرایط آرایشگاه را بتوانند فراهم کنند، نیاز به تامین مالی داشتند. اینجا هنوز پدرشان در دنیا بوده است و اتفاقا در همین سال 88 از دنیا می‌روند. این اتاق را در اختیارشان می‌گذارند. اما مشکل تامین مالی وجود داشت. بنابراین به بعضی از نهادها در زابل مراجعه می‌کنند. بارها و بارها مراجعه می‌کنند. فکر کنم همه ما این برخورد را با سازمان‌های دولتی داشتیم. یعنی کفش آهنین باید به پا کنیم و همت رستم را داشته باشیم تا بتوانیم از این سازمان‌های دولتی و از این اتاق به آن اتاق، حرکت کنیم. خانم قادری هم شرایطشان همین گونه بود. بارها و بارها ایشان را به زابل کشاندند. بهانه‌های مختلف و اینکه این فرم را پر نکردی و ضامنت چرا این شکلی است؟ انواع مختلف بهانه‌ها را می‌آوردند و بنابراین در یک مسیر سختی که خیلی سخت بود، بالاخره تسهیلات را در همان حوزه آرایشگری گرفتند. آرایشگاه را باز می‌کنند. اتفاقا با مبلغ پولی هم که برایشان باقی می‌ماند، در دانشگاه زابل و رشته آموزش ابتدایی، ادامه تحصیل می‌دهند. خوبیِ دانشگاه زابل این بود که خیلی از خانه‌شان فاصله نداشته است. البته وقتی در مورد فاصله صحبت می‌کنم، با آن چیزی که در ذهن ما هست، یک مقداری متفاوت است. در تهران معمولا در محله خودمان یا سر خیابان‌مان را می‌گوییم نزدیک. اما آنجا چند کیلومتر را هم نزدیک حساب می‌کنند. مخصوصا در سیستان و آن اقلیم و سرزمین. به ادامه تحصیل می‌پردازند. در کارشان مهارت داشتند. دوره کارآموزی را هم گذرانده بودند و خیلی ماهر بودند. به واسطه همین مهارت هم مشتریان خوبی پیدا می‌کنند و آرام آرام مشتریانشان زیاد می‌شود و کسب و کارشان می‌گیرد. از ابتدا هم خانم قادری کسی نبود که وقتی یک چیزی یاد می‌گیرد، فقط برای خودش نگه دارد. به قول معروف، زکات علمش را می‌داد. بنابراین در آرایشگاهش تعدادی شاگرد گرفت و شروع کرد به آموزش دادن آنها. حتی بعدا هم مشتریانش را برایشان می‌فرستاد تا کسب و کار آنها هم بگیرد. بنابراین آرام آرام این فضا در روستا شکل گرفت که خانم قادری، شخصی است که در حوزه آرایشگری، مهارت بالایی دارد. این شهرتش هم در روستا به سرعت پیچید و کسب و کارش رونق گرفته بود. شاگردهای خودشان را هم داشتند. در همین شرایط، خانم قادری فرمانده بسیج روستای خودشان هم می‌شود. همین بهانه دلیلی می‌شود برای اینکه مردم، بیشتر به ایشان مراجعه کنند و بیشتر با ایشان درد و دل کنند و بیشتر در جریان زندگی و مشکلات مردم قرار بگیرد.

مجری: جمعیت روستا چقدر بود؟

صفری: اوایل، حدود 250 خانوار بود که البته با توجه به مشکلاتی که گفته شد، این جمعیت در حال حاضر به حدود 165 خانوار، کاهش یافته است. اتفاقا یکی از گزینه‌هایی که خیلی از خانوارها انتخاب کردند، مهاجرت بود. اما مردم به واسطه فرهنگ غنی‌ای که داشتند، ارتباطشان را با روستا حفظ کردند. یعنی اینگونه نبود که مهاجرت کنند و بروند. اتفاقا در تصمیمات روستا مشارکت می‌کردند و اگر برنامه و مساله‌ای بوده، حمایت از روستا داشتند و کمک می‌کردند. خانم قادری از اولش کسی نبود که یک جا بنشیند. همیشه عادت داشت در جنب و جوش و حرکت باشد. البته از ایشان خواستیم که در اتاق رژی بنشینند. این برنامه را دارند به صورت زنده تماشا می‌کنند. اتفاقی هم که افتاد این بود که ایشان ابتدا شاگرد گرفت و کسب و کارش رونق گرفت و به واسطه فرمانده بسیج بودن در جریان مشکلات مردم هم قرار گرفت. اینجا یک اتفاق کوچکی رخ داد. یکی از شاگردانش برای ازدواجِ خواهرش با مشکل روبرو شد. مشکل جهیزیه. مساله‌ای که خیلی از نقاط مختلف کشور، درگیرش هستند. وقتی این شاگرد، به خانم قادری مراجعه می‌کند ایشان ابتدا یک مقداری درنگ می‌کند. اما جلو می‌افتد. تمام ارتباطاتش و تمام افرادی که فکر می‌کرده می‌توانند کمک کنند را به کار می‌گیرد تا بتواند این جهیزیه را فراهم کند. مبلغ را فراهم و اتفاقا خودش جهیزیه را هم تهیه می‌کند. اما شیرینی این اتفاق در ذهنش باقی می‌ماند. تصمیم می‌گیرد این مسیر را ادامه دهد. جهیزیه‌های مختلف و برنامه‌های ترک اعتیاد. برنامه‌هایش را گسترش می‌دهد. سبدهای حمایتی. حتی طرح‌های قرآنی. حیطه فعالیتش را حتی به روستای ده ارباب محدود نمی‌کند. به روستاهای اطراف می‌رود. آنجا هم سبدهای حمایتی، توزیع می‌کند. آرام آرام در جریان کارهای اجتماعی قرار می‌گیرد و در این جریان‌ها جلو می‌افتد. اما با یک مساله‌ای روبرو می‌شود. اکثر این جریان‌ها را با کمک از افرادی که از روستا مهاجرت کردند جلو می‌برد. ناگهان می‌بیند که به دلیل شرایط اقتصادی، (این کمک‌ها کاهش پیدا کرده است.  انگار باید دوباره فکر یک چاره باشد. این مشکل مجددی بود که خانم قادری با آن روبرو شد.

مجری: حالا دوباره باید بنشیند و دفترش را بیاورد و فکر کند و بنویسد.

صفری: بله. تفکری که می‌کنند و آن دفتر و آن نوشتن و دوباره همان فرایند تکرار می‌شود.

صفری: این کمک‌هایی که دریافت می‌کردند، حجمش و میزانش کاهش پیدا کرده بود. انگار خانم قادری باید فکر جدیدی می‌کرد. در ذهنش هم این بود که باید کاری کند که نیاز به آن کمک‌ها از بین برود. یعنی در روستا اتفاقی بیفتد که چرخه اقتصادی روستا خود به خود شروع به چرخیدن کند. دیگر نیازی به آن کمک‌های بیرونی نباشد. اصطلاحا می‌گوییم دیگر به جای ماهی دادن، باید ماهیگیری یاد مردم داد که این اتفاق بیفتد و این چرخه، خودش شروع به چرخیدن کند. خیلی درگیر این مساله بود و شروع کرده بود به فکر کردن و تامل کردن. در همین حالات و احوالات بود که یکی از ده اربابی‌هایی که اتفاق مقیم زاهدان بود، با ایشان تماس می‌گیرد و توضیح می‌دهد که اتفاقا گروهی هستند که دارند روی حوزه کسب و کارهای خرد و خانگی در شهرهای کوچک و روستاها فعالیت می‌کنند. خانم قادری مساله را گرفت. این می‌تواند راه‌حل روستا باشد. یعنی اینکه روستا بتواند خودش با کارآفرینی، نیاز خود را تامین کند. حتی نیاز شهرهای بزرگ را تامین کند و بدون اینکه نیاز به آن کمک‌های بیرونی باشد این می‌تواند چرخه اقتصادی روستا را بچرخاند. بنابراین با هماهنگی‌ای که با بزرگان روستا انجام شد این افراد به روستا دعوت شدند. خیلی مکانیزم جالبی دارند که همه اهالی روستا را هم دعوت می‌کنند که در آن جلسه حضور داشته باشند. خیلی جالب است که وقتی یک اتفاقی هم در روستا می‌افتد، در بلندگوی مسجد، اعلام می‌کنند. مثلا فلان جلسه، دارد اتفاق می‌افتد و همه دعوت هستند.

مجری: یعنی در روستا اعلام شد برای اینکه یک عده بیایند که کمک کنند، خودکفا شویم یا کسب و کارهای خودمان را راه اندازی کنیم.

صفری: بله به این صورت که یک گروهی هستند و می‌خواهند یک طرح و الگویی را معرفی می‌کنند و افرادی که می‌شنیدند به کسانی که نمی‌شنیدند خبر می‌دادند. یعنی این ساز و کار درون این روستا نهادینه شده بود. خود جلسه هم در مسجد برگزار می‌شد. این افراد ساعت 2 بعدازظهر به روستا آمدند و جلسه شروع شد و یک معرفی اجمالی و پخش چند کلیپ را داشتند با موضوع اینکه می‌شود آدم‌ها کنار هم قرار بگیرند و با هم بر مشکلات، غلبه کنند. این اتفاق در بعضی از جاهای دیگر رخ داده بود. بنابراین کلیپ‌هایی پخش کردند که برای روستاهای دیگر در سراسر کشور بود. همچنین فرایندهای کار را هم معرفی کردند؛ اینکه فرایندهای کاری چه شکلی است و چطور اتفاق می‌افتد و این اکوسیستمی ‌که ساخته می‌شود، چطور شرایطی را فراهم می‌کند که یک کارآفرین، ریسک کمتری را تحمل کند. خانم قادری قبلا این فرایند را طی کرده بود. آن کفش آهنین و آن اتفاقات را در مسیر آرایشگری، طی کرده بود. وقتی متوجه این الگو شد به نظرش آمد که می‌تواند از این الگو استفاده کند. اتفاقا یکی از ویژگی‌هایش این بود که خیلی آدمی ‌نیست که از آزمون و خطا بترسد. به دل آزمون و خطا می‌رود و از آن یادگیری دارد. بنابراین بعد از اینکه آنها رفتند شروع می‌کند به بحث در مورد موضوع و متقاعد کردن روستاییان. هر کسی یک چیزی می‌گفت. یکی در مورد این صحبت می‌کرد که می‌شود و یکی می‌گفت که نمی‌شود و یکی می‌گفت فروشش چطور می‌شود و یکی می‌گفت که خیلی‌ها آمدند و رفتند اما هیچ اتفاقی نیفتاده است.

مجری: آیا پیشنهاداتی که در این جلسه داده شد، ناظر بر این بود که ببینیم چه امکاناتی در روستا داریم و روی آنها سرمایه‌گذاری کنیم؟ یعنی می‌خواهم بدانم چه چیزهایی در این جلسه گفته شد و (روستایی‌ها اعم از اینکه قبول کردند یا قبول نکردند) روی چه چیزی داشتند بحث می‌کردند؟

صفری: محور کلیدی این بود که اهالی روستا می‌توانند با همیاری اجتماعی و با دست به دست هم دادن، خیلی از مسائل را حل کنند. در عین حال، راه‌حل‌هایی هم که در اختیار دوستان قرار می‌گرفت، خیلی با نظمِ زندگی‌شان همخوانی داشت. یعنی به هیچ عنوان، هدف این تیم این نبود که نظم زندگی یا نظم روزمره زندگی را تغییر بدهد. اینکه یک چیزی را که اصلا برای این اقلیم و سرزمین نیست، بیاورند و در یک جای دیگر روی آن کار کنند نبود. همین نکات و همین فرایند اجرایی کار، مسائلی بودند که توجه خانم قادری را جلب کرد. خانم قادری به ذهنش آمد که شاید این روش بتواند جواب دهد. بنابراین بعد از جلسه که مهمان‌ها رفتند، بحث در داخل روستا شدت گرفت. خدمت شما عرض کردم که نظرات مختلفی هم بود. جدل و بحث مختلفی شکل گرفت. خانم قادری نمایندگی خانم‌ها را بر عهده داشت. بنابراین گروهی از خانم‌ها متقاعد شدند که کار را شروع کنند. گروهی از آقایان هم در حوزه دامپروری تصمیم گرفتند که شروع کنند. خانم‌ها در حوزه خیاطی تصمیم خودشان را اجرایی کردند. کارهای اولیه‌شان را خود خانم قادری انجام داد. ظرفِ کمتر از یک ماه، چرخ‌های خیاطی در منازل، نصب شد. سفارش‌ها گرفته شد. اول از بسترهای مجازی و دوم، خودشان از جاهای مختلف، از جمله زابل و سیستان، سفارش می‌گرفتند. اولین، سفارشی که گرفتند، کیف‌های تبلیغاتی بود. دوختند و کارشان هم به واسطه اینکه مردمِ این روستا با خیاطی، خیلی عجین بودند، خوب بود. از قبل‌تر هم یک کارگاهی در روستا تاسیس شده بود که این کارگاه زمینه‌ای را فراهم کرده بود که بعضی از خانم‌ها می‌توانستند روزانه به آن مراجعه کنند و کار کنند. اما به دلایلی، دیگر آن رونق سابق را نداشت. بنابراین خیاط‌های خیلی ماهری در روستا داشتند. بعد از آن به واسطه شیوع کرونا سفارش 60 هزار ماسک را دریافت کردند و در این حوزه به کارشان ادامه دادند. سفارش پشت سفارش، کارشان جلو می‌رفت و توسعه پیدا می‌کرد و همینطور چرخ اقتصادی روستا بهتر می‌چرخید. اما ماجرا به همینجا ختم نشد. یعنی اتفاقات، پشت سر هم در روستا رخ می‌داد. کسب و کارهای جدید، ترشی، کلوچه، موارد خیلی جذاب و … .

مجری: همان کسب و کارهای خرد و خانگی.

صفری: بله در روستا شکل گرفت. خدا را شکر، کسب و کار روستا و وضعیت اهالی بهتر شد. خانم قادری، خودتان یک مقداری حال و هوای امروز روستای ده ارباب را برای ما توصیف کنید.

قادری: امروزِ روستا که عالی است. چون یک همیاری اجتماعی بین کل مردم روستاست (چه آنهایی که در روستا هستند و چه آنهایی که در بیرون از روستا هستند، یعنی در مشهد و تهران و زابل و زاهدان). همه نسبت به وضعیت روستا دغدغه دارند و بی تفاوت نیستند. این همیاری و پشتوانه بودن باعث آبادی روستا شد. ما در روستایمان  زمین چمن داریم و چمن سبز هم برای بازی پسرها داریم و سردخانه داریم و اولین روستایی در منطقه هستیم که سردخانه داریم. در این دو سه سال اخیرِ بوم‌گردی را افتتاح کردند. آنجا هم چند نفر، مشغول به کار شدند. بحث هسته‌های کار و زندگی خودمان هم هست که رو براه شد و کارهایش را انجام دادیم. مثل بحث دام سبک و خیاطی.

مجری: هسته‌های کار و زندگی یعنی چه؟

قادری: یعنی همان کارهای خرد و خانگی. چون برای خانم‌ها بحث خیاطی اینطور بود که گفتیم کارگاهِ خانگی است. یعنی در خانه‌اش می‌نشیند و کار می‌کند که هم به امورات زندگی‌اش برسد و هم به بچه‌هایش برسد و هم بتواند به وضع اقتصادی خانواده کمک کند. دیگر برای کار، بیرون از خانه نمی‌رود. یعنی همه امورات در محیط خانه و در کنار خانواده است.

صفری: و با یک تیر، چند هدف را زده است.

قادری: بله اتفاقا من که صحبت می‌کنم، می‌گویم کاش همه کارهای خانم‌ها همینطور باشد که گوشه خانه، تسلط به همه قسمت‌ها و برنامه‌های زندگی‌شان داشته باشند.

مجری: بوم‌گردی یعنی می‌آیند و مراجعه می‌کنند و روستا را می‌بینند؟

قادری: بله. هم از شهرستان و هم از تهران و هم از مشهد، مسافران زیادی می‌آیند. وقتی از آقای احمدی که مسئول آنجا هستند پرس و جو می‌کنم، از رونق ایجاد شده، خدا را شکر می‌کنم. الحمدلله همه راضی هستند. آن کار، باعث شده است که چند نفر از مردم روستا در آنجا مشغول به کار شوند. خود این، باعث آبادی است و به وضع اقتصاد و بهبود زندگی آنها خیلی کمک کرده است.

صفری: الحمدلله. خانم قادری، در داستان ده ارباب، نکته‌ای که خیلی برایم جذاب است، آن طریقه هماهنگی مردم و انسجام و همیاری اجتماعی مردم است. این را هم بفرمایید که چطور، مردم، با هم هماهنگ می‌شوند و در مورد مسائل، با هم صحبت می‌کنند؟ حتی هدفگذاری‌هایی که دارند را برایم تعریف کردید. این ساز و کاری که مردم با هم هماهنگ می‌شوند و با هم همیاری اجتماعی دارند را توضیح دهید.

قادری: بله این متحد بودنِ مردم است. مسئولین، یعنی دهیار و شورا و هیئت امنای مسجد و عوامل پایگاه بسیج خواهران و برادران، ارکان اصلی روستا هستند. اینها ماهانه جلسه دارند. به خصوص اگر قرار باشد برنامه خاصی در روستا انجام شود جلسه می‌گذارند و می‌گویند هدف از اجرای این برنامه این است و نیاز به کمک خواهران و برادران داریم یا دهیار باید در این زمینه فعالیت بیشتری کند و یا شورا باید از برنامه، حمایت کند. همه اینها باعث پیوند و وحدت و همیاری شده است. وقتی آنجا هستیم به خاطر اینکه دغدغه آبادی است و می‌خواهند مردم هدفمند باشند، خانم دهیار، برنامه‌اش برای ماه آینده را می‌گوید که چه کاری را می‌خواهد انجام دهد و یا شورا چه برنامه‌ای دارد و یا هیات امنا در بحث فرهنگی چه کار خاصی را می‌خواهد برای بچه‌های روستا و جوانان روستا انجام دهد. فعالیت‌هایی که پایگاه بسیج، مسئولیتش را دارد، علاوه بر امنیت و حفاظت، بحث فرهنگی و طرح صالحین هم که در این برنامه بسیج هست را هدفمند می‌کنند و برای کلاس‌ها و اوقات فراغت بچه‌ها هم برنامه دارند. همه اینها باید با هم مشورت کنند. یعنی تصمیم‌گیری، بصورت گروهی است. مکانِ آن از نظر زمانبندی هماهنگ می‌شود؛ یعنی اگر بخواهم برنامه‌ای اجرا کنم، باید هماهنگ کنم که در حسینیه باشد یا مسجد. کدامیک از نظر زمانی محدودیت ندارد و برنامه در کجا اجرا شود. این مسئولیت‌پذیری و تعهد اعضای روستاست. یعنی خیلی پای کار هستند؛ به خصوص دهیاری و شورا. همگی، پای کار هستند و زحمت‌های زیادی هم برای آبادی و بهبود سبک زندگی مردم کشیدند و جای تشکر و قدردانی است. روحانی مسجد روستا هم یک هسته خیلی فعال است.

صفری: ده اربابی‌هایی هم که مهاجرت کردند هم انگار خیلی هوای روستا را دارند. حتی فرصتی ایجاد شود، خبر می‌دهند و از این طرف هم پیگیری صورت می‌گیرد.

قادری: بله دغدغه دارند و به فکر هستند و اینطور نیست که بی‌خیال باشند. چون از زابل رفتند، اینطور نیست که بگویند دیگر پدر و مادر در زابل ندارند؛ لذا دغدغه دارند و با فضای مجازی با هم در ارتباط هستند. یک گروه همیاری روستا در تلگرام داریم و یک گروه پیامکی داریم که اطلاع‌رسانی می‌کنیم.

صفری: یعنی یک فضای منسجم با همیاری بالا. این ویژگیِ خیلی شاخصِ روستای ده ارباب است. در حوزه بازار و فروشِ اینها هم فکری کردید؟

قادری: بله ما سال 93 تشویق کردیم یک بازارچه برای محصولات خرد و خانگی، مثل ترشی‌ای که خانم‌ها درست می‌کنند و رندوم و برک که محصولات فصل زمستان و پاییز زابل هستند، ایجاد شود و محصولات خانم‌ها توسط خودشان در آنجا به فروش برسد. همچنین عروسک‌سازی و لیف بافتن هم بود. یک مکانی هم که روز پنجشنبه شلوغ می‌شود در قسمت مزار روستا است که فضایش، هم روحانی است و هم تجاری می‌شود. چمن روستا هم در همان محدوده مزار روستا هست. در آنجا یک حسینیه بزرگ داریم. غسالخانه و سردخانه روستا هم آنجاست که در مرکز قرار دارد. حتی درمانگاه روستا یعنی بهداشت ما هم در همان محدوده است و همه اینها در یک محدوده هستند.

صفری: از اینکه برای زیارت قبور می‌آیند، استفاده کردید.

قادری: بله. گفتیم برای عصر پنجشنبه بگذاریم تا کسانی که از بیرون روستا سر مزار امواتشان می‌آیند، محصولات را ببینند و خرید کنند تا روحیه خانم‌های روستا حفظ شود تا تشویق شوند که ادامه دهند. الان کار، به حدی راحت شده است که به دوستان گفتم قبلا تماس می‌گرفتید که برای من هماهنگ کنید تا تجلی زابلی درست کنند تا ببرم؛ اما الان خودتان مستقیم کار را انجام می‌دهید و همه کارها روتین شده است و مستقیما با کسانی که محصولات را تولید می‌کنند، خریداران ارتباط دارند و من متوجه نمی‌شوم که چقدر استفاده می‌کنند و این خیلی خوشحال‌کننده است.

صفری: الحمدلله انگار چرخ روستا دارد می‌چرخد. یک نکته‌ای هم که در زندگی خانم قادری جالب است این است که در عین همه این مشغله‌ها ایشان معلم هم هستند و تدریس می‌کنند و الان معاون مدرسه هم هستند. یعنی وسط این همه سرشلوغی‌ها این کارها و فرایندهای مختلف را دارند جلو می‌برند. روستای ده ارباب، یک نمادی از این است که اگر آدم‌ها کنار هم قرار بگیرند، می‌توانند خیلی از کارها را انجام دهند. افرادی مثل خانم قادری و افرادی که در جمع می‌آیند و پیشتاز می‌شوند و یک حرکت اجتماعی را شکل می‌دهند، اینها هم خیلی می‌توانند این فرایند را تسهیل کنند و این اتفاقی است که در خیلی از روستاهای کشور هم می‌توانیم داشته باشیم. شما این پتانسیل فرهنگی بالا را در کشور خودمان دارید و به نظر می‌رسد اگر بتوانیم از آن استفاده کنیم، این می‌تواند خیلی از مسائل روستا را حل کند.

برچسب ها: تعالی اجتماعیدانشگاه توسعه اجتماعی رسالترساگفتعصرشیرینکسب و کار خرد خانگینهاد مردمی رسالت
پست قبلی

عصرشیرین- قسمت چهارم- خانم خواجویی

پست‌ بعدی

عصر شیرین- قسمت ششم- خانم یاراحمدی

رضا ایمانی

رضا ایمانی

هدف من تعالی اجتماعی است

پست های مرتبط

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصرشیرین- قسمت یازدهم – خانم حسین زاده کارخانه قالی

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصرشیرین- قسمت دهم – خانم محمود وند

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت نهم- خانم حسین زاده

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت هشتم- خانم نیکخواه

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت هفتم- آقای شریفی

عصر شیرین- قسمت ششم- خانم یاراحمدی
عصر شیرین (گفتگو)

عصر شیرین- قسمت ششم- خانم یاراحمدی

پست‌ بعدی
عصر شیرین- قسمت ششم- خانم یاراحمدی

عصر شیرین- قسمت ششم- خانم یاراحمدی

لطفاَ برای وارد شدن به گفتگو وارد شوید

  • پرطرفدار
  • دیدگاه‌ها
  • اخیرا

مسابقه بزرگ 4001 ( وام قرض الحسنه بدون کارمزد)

کانون‌ همیاری اجتماعی

موکب رسالت آسمانی حاج قاسم شهید – اربعین تا اربعین

دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت رساگفت

حضور حاج آقا حسین زاده، راهبر نهاد مردمی رسالت در برنامه عیار

داستان توسعه روستایی ایران چگونه آغاز شد؟

داستان توسعه روستایی ایران چگونه آغاز شد؟

درباره کتاب روایت یک رویش

درباره کتاب روایت یک رویش

موکب رسالت آسمانی حاج قاسم شهید – اربعین تا اربعین

مسابقه بزرگ 4001 ( وام قرض الحسنه بدون کارمزد)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

تجربیات توسعه محلی در جزیره قشم

تجربیات توسعه محلی در جزیره قشم

جریان‌شناسی توسعه رفاه و فقر در تاریخ معاصر ایران

جریان‌شناسی توسعه رفاه و فقر در تاریخ معاصر ایران

درباره ما

رساگفت رسانه خبری تحلیلی دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت است. مجموعه خبری تحلیلی رساگفت رسانه ای برای اندیشه ورزان حوزه پیشرفت و تعالی اجتماعی است که تلاش دارد با مطالعه،پژوهش ، مستند سازی، مدیریت دانش و برگزاری جلسات گفتمانی با حضور اندیشه ورزان ، اساتید دانشگاه و صاحبنظران حوزه های حکمرانی و توسعه مسیر پیشرفت را روشن تر از پیش ترسیم کرده و راهکار‌هایی سازنده و عملی پیش روی مسیر پیشرفت انقلاب قرار دهد.

دسته‌ها

کتابخانه دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت

ما را دنبال کنید

رویدادهای جدید

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

سنت، لازمه صنعت (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

ایرانِ سربلند و پایدار (بخش اول)

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • صفحه اصلی
  • تعالی اجتماعی
    • قرض الحسنه
    • کارآفرینی اجتماعی
    • همیاری اجتماعی
  • توسعه
    • الگوهای توسعه
    • تجربیات توسعه
    • نظریات توسعه
    • جریان شناسی توسعه در ایران
    • معرفی کتاب
  • در قاب سیما
    • تک برنامه
    • مجموعه برنامه
  • درباره ما
    • تماس با ما

خوش آمدید!

یا

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید