به گزارش «رساگفت»: کتاب «زنده باد جهاد»، شامل 10 روایت از مدیران و پیشکسوتان جهاد سازندگی است؛ کتابی خواندنی از سیدعلیرضا طباطبایی، سعید حسین رفیعی، سیدحمزه حسنی، سید مجتبی قافله باشی، حامد حاجی پور و سعید امینی که الگونگار پیشرفت، آن را در قطع وزیری، چاپ نموده است. این کتاب در حدود 400 صفحه است که نه صرفا خاطره گویی، بلکه نغزگویی از روزهای پرکار جهاد سازندگی است.
در ابتدای کتاب اشاره میشود که اولا همه فعالیتهای جهاد در این کتاب نیامده؛ ثانیا سعی شده است فعالیتهای متنوع از جمله در ابعاد فرهنگی، دفاعی، صنعتی، کشاورزی، عمرانی، فناوری و امثالهم به رشته تحریر در بیاید.
جهاد سازندگی، مدیریتی واقعی و تجربهشده بر روی زمین و نه فقط در قفسههای کتابخانهها و صرفا در پایاننامهها بوده است. پاسخ عملی به پیچیدگیهای زندگیهای ماشینی از قبیل فقر و جمعیت متراکم پایتخت و خالیشدن روستاها و خشکشدن بیش از پیش زمینها و وابستگی به مواد غذایی وارداتی از خارج از کشور و دهها مورد دیگر.
از جمله کلمات کلیدی جهاد، مبارزه با تکنوکراسی و بروکراسی، ساخت مسکن روستایی، ساخت راه و برقرسانی و آبرسانی و امدادرسانی و خودسازی و سنگرسازان بیسنگر و مشارکت فعال در جنگ است.
کتاب به مصاحبههای عمیقی از افراد موثر در تشکیل جهاد پرداخته است.
روایتها
در مصاحبه با علیرضا افشار به مواردی از جمله چگونگی مقابله با نفوذ منافقین در بدنه جهاد پرداخته شده است. اینکه منافقین ابتدای امر نفوذ در بدنه مدیریتی جهاد در استانها را داشتند که با زحمات زیاد از لوث وجودشان خلاصی به عمل آمد. همچنین نقش نوری در انحلال جهاد سازندگی نیز بررسی گردیده است.
روایت محمدتقی امانپور، کسی که بعد از انقلاب، دو بار دعوت دانشگاه هاروارد را رد کرد تا به مدل جهاد به انقلاب اسلامی خدمت کند اشاره دارد به ماموریت ایشان در تشکیل جهاد خوزستان و غوغایی که جهاد در برقرسانی و آبرسانی خوزستان به راه انداخته بود. همچنین مقابله با سیل ویرانگر سال 1358 خوزستان و زلزله شدید رودبار در سال 1369 و نقش جهاد در امدادرسانیها تشریح گردیده است. در ادامه به شاهکار جهاد در عملیات بیت المقدس پرداخته میشود.
روایت بعدی از محسن امیریان با عنوان سنگرسازان بیسنگر است. روایتی در مورد ماموریت ایشان در جهاد تربت حیدریه، نفوذ انقلاب توسط جهاد در بدنه جامعه و روحیه واقعی ما میتوانیم، به ویژه در ساخت موشک توسط جهاد.
حرکت و برکت به روایت جلیل بشارتی، روایت بعدی میباشد. در این روایت به محرومیتزدایی از روستایی در قم، مهمتر بودن سرمایه الهی از سرمایه اجتماعی و نهایتا اتفاقاتی که در مجلس ششم افتاد و انحلال جهاد پرداخته شده است.
غیرممکنِ شدنی
روایت بعدی، عزم عظیم است از سیدهاشم بنی هاشمی. در این روایت به داستان ساخت پل بی نظیر بعثت (پولی که در عین ناباوری روزها جمع میشد و شبها فقط به مدت چند ساعت مورد استفاده واقع میگردید) حضور 1300 نیروی جان برکف برای ساخت پل، استفاده از 4200 لوله 7 هزار کیلویی و نهایتا به ثمر نشستن شش ماه تلاش بیوقفه و شبانهروزی پرداخته شده است.
معلمان عامل به روایت محمدعلی حیدری دلگرم، داستان بعدی است. این روایت به شکل گیری جهاد در همدان، جامع و مانع بودن کارهای جهادیها (اعم از راندن بولدوزر تا برگزار نمودن انتخابات شورای روستا و ساخت جاده و پل و حتی رفع مشکل زن و شوهری!) تفاوت سپاه و جهاد از نظر دو بازوی انقلاب که یکی بازوی امنیتی است و دیگری بازوی سازندگی، نهایتا تغییر ساختار جهاد و وزارتخانهای شدن آن و شروع سیر انحلال جهاد، سنگاندازی دولت خاتمی در شکلگیری مطلوب الگوی جهاد در پاکستان و ای بسا تاثیر این سنگاندازی در ضعیف شدن جریان شیعه و تقویت جریان وهابیت پرداخته شده است.
حیات طیبه روایتی است از عبدالکریم رضوی اردکانی. این روایت به موضوعاتی از قبیل اصلاح نژاد مرغ بومی در استان فارس، تلاقی علم و عمل، حضور ایشان در کردستان و ثبت بهترین خاطرتات زندگی شخصی و کاری ایشان، جمله معروف یکی از سران کومله مبنی براینکه عامل بیرون راندن کومله از کردستان، جهاد بوده است، پرداخته که بسیار جذاب و خواندنی است.
روایت بعدی، روایت فتح قلوب از علیرضا زواره است. داستانهایی واقعی از آنچه که تحت عناوین مبارزه با افکار لیبرالیای که مخالف خودکفایی ایران در تولید گندم، حضور روحانیای در جنگ که روزها لباس طلبی را با لباس کار عوض مینمود و پشت بولدوزر مینشست، جوانگرایی در جهاد، درگیری جوانان غیور کشور با دشمن بعثی بعد از پذیرش قطعنامه 598 که جنگ تن به تن برای حفظ مجدد خرمشهر ایجاد شده بود؛ به گونه ای که رزمندگان، با سرنیزه اسلحه، دشمن را به هلاکت میرساندند و یا شهید میشدند و نهایتا ثبت رکوردی تاریخی در ایجاد 12 کیلومتر خاکریز در 5 ساعت با 8 لودر، مطرح گردیده است.
دوردستِ دستیافتنی
روایت محمدعلی شریفیان با عنوان دوردستهای دستیافتنی، روایت بعدی است. این روایت گریزی به ساخت موشکهای دوربرد دارد. بهگونهای که برد موشکهای ساخته شده توسط جهاد از 15 کیلومتر به 150 کیلومتر رسیده بود. همچنین ساخت پل روی رودخانه طوفانی و وحشی کرخه، ایجاد زنجیره انسانی 300 نفره برای دست به دست کردن بتن (چرا که میکسر، خراب شده بود و لذا به صورت انسانی، بتنها آماده شد)، ساخت پل متحرک خضر که بعثیها هیچوقت نتوانست به آن حمله هوایی نماید و نهایتا بعثیهایی که در 576 روز اِشغال خرمشهر و حضور تمام مهندسین غربی و شرقی کنارشان، حتی نتوانسته بودند یک پل جنگی روی اروند بسازند از دیگر داستانهای این روایت است.
روایت پایانی تحت عنوان شمایل جهاد است که از زبان حسینعلی عظیمی مطرح گردیده است. اینکه موسسهای به اسم شمایل ایجاد شد تا در گیروگورهای اداری و تودرتوی وزارتخانهای قرار نگیرد، کمکهای فارغ العادهای که به همین ترتیب، جهادیها به سیلزدگان خوزستان و زلزلهزدگان رودبار داشتند (بهگونهای که بعضا تا یک هفته زودتر از دولتیها به محل حادثه رسیده و کار امدادرسانی را شروع میکردند)، حتی برای اولین بار، حضور کارمند بانک در بین مردم مناطق محروم (و نه برعکس) و ثروتمندشدن روستایی بسیار فقیر بعد از ورود جهاد به امور جهادی از داستانهای دیگر این روایت است.
و اما …
در نهایت، تصاویری در انتهای کتاب وجود دارد که دیدن آن، شعف و غم را تواما با هم میآورد؛ تصاویری که از یک طرف نشاندهنده انجام امورات خارق العاده جهادیها در حتی ساخت زیردریایی، ماشین ابداعی باتلاقرو، ماشین ابداعی شنرو ویژه مناطق رملی و انواع و اقسام پلهاست و از طرفی دیگر غمی بزرگ بر دل مینشیند که چرا باید چنین نهادی با چنین توانمندی و تعهد و تخصصی بدین شکل منحل گردد.