به گزارش «رساگفت»: کتاب اشاره دارد که قبل از هر چیزی باید یک گفتمان ملی و مشترک در مورد توسعه در کشور ایجاد شود.
کشور ما نسبت به بعضی کشورهای دیگر از توسعه بازمانده است؛ چرا که گفتمان توسعه وجود نداشته است و گفتمان توسعه به دلیل نبود گفتگوهای مستمر بوده است که رخ نداده است.
جامعه ما بسیاری از منابع مادی و طبیعی خود را مصرف کرده است، نهادهای بالغ اجتماعی و سیاسی شکل نگرفته و گسست فرهنگی ایجاد شده و لذا به طور کامل نمیتواند از گذشته، چراغی برای آینده بسازد.
یک اقتصاددان، باید دانش چندجانبه داشته باشد. اقتصاددانانی هم که به دولتهای اوایل انقلاب مشورت اقتصادی میدادند مادامی که از تاریخ و اجتماع و علوم روانشناختی چیزی نمیدانستند، کارشان کماثر بوده است.
فراستخواه علت اصلی سنتی ماندن ذهن و زمانهی ایرانیان و عدم تحول همزمان ذهنی و زبانی آنان را پروژهای شدن توسعه و دولتی شدن آن میداند. در واقع دکتر فراستخواه موافق تغییرات ساختاری است اعم از تدوین قوانین خوب و اصلاح نهاد دولت.
کتاب اشاره میکند که مبنای یادگیری، کنشگریهای فعال است و راه حل همه مشکلات هم در آموزش و پرورش؛ اعم از رسمی و غیررسمی و خانوادگی. اما باید به فکر تحول در نظامها و نهادهای آموزشی هم بود.
در جای دیگری اشاره میشود که علت توسعه نیافتگی ایران این است که علیرغم طیف وسیعی از دیدگاههای نظریه پردازان، اما طراحی ناتمام در ایران وجود داشته است. لذا باید شاهد شام آخر حاکمان با توسعه آمرانه و حرکت به سوی گشایش سیاسی باشیم. گشایش سیاسی یعنی شروعی برای اتمام طرح توسعه. همچنین فراستخواه معتقد است که توسعه اقتصادی مهمتر از دموکراسی و امور اقتصادی مقدم بر امور سیاسی است.
تعریف فراستخواه از توسعه عبارت است از ارتقای سطح سازمان یافتگی درون زای جامعه برای افزایش قابلیتهای انسانی و اجتماعی به منظور استقرار رفاه با تاکید بر برابری فرصتها و بختهای خوب زیستن و بهرهمند شدن همگان از کیفیت بالای زندگی.
طرح ناتمام
برای تمام کردن طرح ناتمام، نیاز به گشایش سیاسی است و برای آن نیاز به دموکراسی است و برای آن نیاز به توسعه اقتصادی است و توسعه اقتصادی همان چیزی است که از صد سال گذشته دارد رخ میدهد اما همچنان به توسعه نینجامیده است و طرح ناتمام است. راه حل، مدرنیته ایرانی است و مدرنیتهای که بومی کشور باشد و نه غربی و شرقی.
فرضهای پایه فراستخواه
- جامعه گرایی از پایین در برابر نخبه گرایی از بالا؛ از خلال بازی دسته جمعی و همکاری خلاق: توسعه باید محلی و همسایگی باشد و از طبقات میانی شروع شود و باید توسعه همراه توسعه اقتصادی باشد. وگرنه دعوا سر کیسههای خالی خواهد بود. جامعه مدنی و دولت زمانی سر کیسههای پر دعوا خواهند کرد که حدی از توسعه یافتگی رخ داده باشد. فراستخواه به جامعه گرایی بیش از فردگرایی و به توسعه ظرفیتهای انسانی بیش از افزایش درآمدهای انسان و به جامعه فعال بیش از دولت فعال گرایش دارد. گروهها تجربیاتی داوطلبانه و خودجوش و تعاملات اجتماعی خواهند داشت که اینها منجر به با هم زیستن در سطحی توسعه یافته میشود. یادگیری از طریق عمل اجتماعی و با هم آموختن باید رخ دهد.
- ارگانیکی بودن توسعهی زمانمند و مبتنی بر ائتلاف و توافق در برابر مکانیکی بودن توسعهی ایدئولوژیک و مبتنی بر تنفر مذهبی: از نظر فراستخواه، توسعه نوعی شدن است و یک سبک زندگی و سطحی از بلوغ جامعه و فرایندی است. توسعه هنری رفتاری و عملی است. توسعه به صورت مونتاژی و وارداتی نیست بلکه باید بومی و تولیدشده در متن جامعه باشد. البته فراستخواه نگاهی کاملا چپ گرایانه دارد به مباحثی اعم از نگاه مذهبی کشور، ایدئولوژی سیاسی و گفتگو نکردن با برخی کشورها و امثالهم.
- ذاتی نبودن در برابر ذاتی بودن خلقیات ایرانیان: خلقیات، بخشی از فرهنگ است و نه همه آن. فراستخواه نگاهی درونی و بیرونی به بحث خلقیات دارد مبتنی بر 4 اصل: نهاد، انسان، محیط منطقهای و جهانی، رویداد. خلقیات ایرانیان هم از این 4 عامل گرفته میشود. تغییر رفتار نیاز به تغییر ساختار دارد.
- عاملیتهای تاثیرگذار بر ساختار: جهان شبکهای انباشته از رویدادهای چند وجهی؛ رویدادها و اتفاقاتی مختص بوم ایران: وضعیت ایران صفر و یکی نیست. بلکه در یک طیف باید بررسی شود. فراستخواه برای توسعه محیط نهادی میگوید که باید شبکهای فکر کرد و نه خطی و با راههای انقلابی و فوری و نخبه گرایانه. عوامل ساختاری و انسانی با هم تاثیر دارند و هرچند ساختار اگر درست شود رفتارهای انسانی نیز درست میشود. از نظر فراستخواه، عملکردهای تکرارشونده، ساختار میشوند. به این معنی که وقتی تصاویری ولو جعلی اما از خشونت هایی که در واقع وجود ندارد در اینترنت پراکنده و پراکنده شود منجر به بروز رفتارهای خشونت آمیز مردم و تقابل با حتی حکومت در بعضی از مقاطع میگردد. انسان میتواند خشونت و تنازع بقای مبتنی بر مطلق بودن ایماژها را نفی کند و از طرفی دیگر ساختار نیز خود را تکرار نموده و بدبختیهای مردم را تکرار نماید! تاکید ویژهای را فراستخواه بر روی کسانی دارد که اجتماعات محلی و جامعه مدنی را توانمند نموده و اجتماعات شهری و محلی خودگردان را فعال سازند. افرادی مثل هاشمی رفسنجانی و کرباسچی فاصله بین دولت و ملت را بیشتر کردند. دولت فعال و همه کاره در مقابل ملت منفعل. پاساژسازیهای ویرانگر سنتهای قدیمی بخشی از این موارد بود.
- نتیجه گیری؛ در گذار از خصلت وحشی، ممتیک و چندوجهی تغییرات به سوی سامان یافتن مدرنیتهی ناتمام ایرانی: فراستخواه توسعه را بر دموکراسی مقدم میداند. همچنین اشاره دارد به رسیدن به مدرنیته ایرانی؛ مدرنیته ایرانی صرفا در گیر و دار محدودیتهای ایسمهای کنونی نیست و در چارچوب صرف استاد دانشگاه بودن و امثال آن زندانی نمیشود بلکه در کنار استاد دانشگاه بودن، خنده هایی کودکانه هم به ایسمها و چارچوبهای نامتناسب دارد.
نقد کتاب توسط محسن رنانی
محسن رنانی (عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان و دارای مدرک دکترای رشته اقتصاد از دانشگاه تهران) که نگارنده کتاب میباشد نقدهایی به اندیشههای دکتر فراستخواه داشته است. در ذیل، به بخشی از نقدهای رنانی اشاره شده است:
فراستخواه میخواهد که افراد هم مدرن باشند و از نظریهای به نظریه دیگر بروند و هم اینکه به سنت پایبند باشند.
ظاهرا فراستخواه قائل به حقیقتهای متمرکز نیست. حقیقت را طیفی خاکستری میداند.
کتاب اشاره دارد به فعالین مرزی که شاید همان حلقههای میانی منظورش باشد. اینکه این فعالین مرزی باید بین فعالین اجتماعی و دولت باشند. محور اصلی فعالیتهای آنان در خانواده، مدرسه، شرکتهای خصوصی و امثالهم است و به کار آگاه سازی فعالین مدنی (عموم جامعه) مشغول میشوند. اما چگونه؟ از طریق ایجاد دانشگاه و حزب دگرگون. حزبی که بازوی اجرایی دانشگاه مستقل و خصوصی است؛ دانشگاهی که بتواند بین دانشگاههای داخلی شبکه سازی کند و با دانشگاههای بین المللی در ارتباط باشد. حزب هم حزب آزاده منشی است که مشارکتی میباشد یعنی از همه ایران در آن خواهند بود.
دانشگاه به معنای واقعی کلمه دانشگاه نسل چهارم است؛ یعنی دانشگاهی که سفارش پذیر است و سفارش را از سفارش دهندگان میپذیرد. سفارش دهندگانی که احیانا مدارسی هستند که برای بهبود عملکردهای خود رو به این دانشگاه آورده اند.
در پایان اشاره میشود که کنشگر مرزی باید بداند که مرزی است، مسئولیت پذیر و تعیین کننده باشد. رویههای کنشگری هم باید نهادینه شود.
البته یک نقطه ضعف این است که کنشگران مرزی اکثرا سیاسی و دانشگاهی هستند و همین یعنی شکاف با جامعه.
سخن پایانی
در کل، این کتاب، اصطلاحاتی نامأنوس دارد که خوانندگان را خاص میکند و این میتواند برای یک کتاب، کاملا نامتناسب باشد. همچنین بیان فهم شخصیِ دینیِ آقای فراستخواه که در نظر خواننده، نوعی این و آنی را جلوه میکند، بدون اینکه شخص فراستخواه یک شخصیت کاملا دینی باشد نیز از دیگر ضعفهای کتاب است. همچنین برچسب محروم زدن به برخی از استانها در کتاب نمیتواند صورت خوشی داشته باشد.
دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت با هدف گفتمان سازی 《تعالی اجتماعی》در سایت 《رساگفت》 به معرفی کتابهایی در این زمینه می پردازد.