به گزارش «رساگفت»: کتاب «اقتصاد هویت» در مورد انتخابهایی که انسان انجام میدهد و شرایطی که به وی تحمیل میگردد و متعاقب آن، احساس هویت یکسانی که با آن شرایط خاص خواهد داشت صحبت میکند. بیان میکند که بعضی از افراد، میتوانند این هویت را تغییر دهند؛ ولی چه تغییر داده شود و چه تغییر داده نشود، پیامدهای خاصی برای فرد، به همراه خواهد داشت. این کتاب، نوشته جرج اکرلاف و راشل کرانتون است که در 222 صفحه توسط انتشارات نشر نگاه معاصر، منتشر گردید. در فضای مجازی هم، میتوان از تارنماهای ایران کتاب و انتشارات آگاه، اقدام به تهیه این کتاب نمود.
در ابتدا مقدمهای از مترجم مطرح میگردد که به طور کلی میگوید بحث هویت، چند تکه شده و به راحتی نمیتوانیم یک هویت خاص را برای خودمان در نظر بگیریم. در ادامه میرسیم به نظریات مختلف از جمله اینکه در اقتصاد، بازار، همیشه هم به سود نیست و گاهی میتواند به ضرر هم عمل کند. بازاری را در نظر بگیرید که در آن، خودروهای کمکیفیت به دلیل قیمت پایینتر و حتی ایراداتی که دارند و این ایرادات را فروشندهها میدانند اما به خریداران اطلاع نمیدهند، خودروهای با کیفیتتر را کنار میزنند. به طور کلی در این کتاب به تاثیر هویت بر مسائل اقتصادی خواهیم رسید.
اقتصاد هویت، پژوهش را به لایههای عمیقتر میبرد و نشان میدهد چطور دستهبندیها، هنجارها و هویت اجتماعی بر ترجیحات افراد اثر میگذارد. این ترجیحات میتواند همان مثال ماشین کمکیفیت و باکیفیت باشد. گاهی به خودی خود میتواند یک انتخاب، آگاهانه یا ناخودآگاه باشد. از این رو است که سلیقهها و ترجیحات افراد، ضرورتا مثل نگاه مرسوم اقتصاد خرد، ثابت و از پیش مشخص نیست و تا اندازهای برساخته خود افراد است.
اگر هویت فرد شکل بگیرد و هویت را گزینش کند، میتواند دست به انتخابهای درونزا هم بزند.
مدلهای مختلف اقتصادی بین کارگر و کارفرما مطرح میشود؛ یکی این است که اگر انگیزشها وجود داشته باشد و کارگر با بنگاهی که در آن کار میکند احساس هویت داشته باشد، مشوقهای مالی کمتری برای بنگاه نیاز است. در مقابل، اگر دیوارکشی بین کارگر و کارفرما بیشتر شود، انگیزشهای مالی بیشتری نیاز است و در کارگر نسبت به بنگاه اقتصادی، احساس هویت کمتری ایجاد میشود؛ به نحوی که مشوقهای مالیای که در این بنگاه سختگیر نیاز است، به مراتب شاید هزینههای بنگاه را حتی بیشتر از بنگاهی با نظارت سهلگیرانهتر کند.
هویت، عبارت از لحافی چهل تکه نیست؛ بلکه یک کل است که نقشهای مختلفی دارد و نباید فقط به یک نقش، بسنده نمود. هویتها با تغییر هنجارها شکل میگیرند و تغییر میکنند؛ مثلا در غرب، سیگار کشیدن برای زنان تا 60 سال پیش خیلی بد بود، اما الان خیلی متفاوتتر از قبل شده است.
نحوه شکلگیری هویت و هنجار
مردم، باورهایی دارند که دوست دارند مورد تایید واقع شود. وقتی دیگران در مورد کنشهایشان برهمکنش داشته باشند، هنجارها و هویتها و گروهها شکل میگیرند.
در ادامه به بیان مطالبی میپردازد که فلسفی و تا حدودی سختفهم است اما در جایی اشاره میشود که اقتصاد، بر رفتارها و افکار سیاستمداران و سایر مردم و رسانهها اثر میگذارد. از طرف دیگر، اقتصاد هویت، شورمندی انسانی و نهادهای اجتماعی را به درون اقتصاد برمیگرداند.
در بحث هویت باید گفت در آمریکا، سفیدپوستان رفتار خوبی با سیاهپوستان ندارند و یا به طور کلی، پولدارها رفتار مناسبی با فقرا ندارند که اینها ناشی از بحث هویت است که در هر دو گروه وجود دارد. این یعنی دو هویت متفاوت.
چرخهای شادی در شهرهای بازی را در نظر بگیرید؛ کودکان 5 ساله به راحتی بر آن سوار میشوند و شاد میگردند و شادی خود را نیز بروز میدهند؛ اما نوجوانان 11 ساله علیرغم اینکه دوست دارند سوار آن شوند و شادی کنند، اما میگویند که ما بزرگتر از آن هستیم که سوار چرخ شادی شویم و یا شادیمان را بروز دهیم. پس تصمیم خود را تغییر میدهند. در جامعه، گروههای مختلفی وجود دارند؛ گروههای مختلف، هنجارهای مختلفی دارند و در نهایت، هنجارهای مختلف، باعث میشود که این گروهها رفتارهای خاصی را نشان دهند -برخلاف اینکه شاید خیلی هم با آن رفتارها موافق نباشند. مثلا ممکن است چرخ شادی را سوار نشوند هرچند که تمایل به آن داشتند.
باید دانست که بنگاهها حاضر هستند که هویت کارگر را از غیرخودی به خودی تغییر دهند؛ ولو اینکه هزینه بیشتری کنند. غیرخودی یعنی تعصب خاصی روی بنگاه ندارند و خودی یعنی به سختی در بنگاه کار میکنند.
مدرسهای که در آن، دو گروه از دانشآموزان، مدام با هم درگیر هستند، این درگیری ناشی از احساس هویتی است که تک تک افراد هر گروه، نسبت به گروه خود دارند و این احساس مشترک، باعث میشود که به زعم خودشان به نفع یک گروه و برخلاف یک گروه دیگر، اقدام نمایند.
تبعیض نژادی در آمریکا هم مورد توجه نویسندگان کتاب قرار گرفت؛ در حالت عادی، سفیدپوستان بر سیاهپوستان مقدم هستند و مثلا اگر قرار باشد یک اتومبیلی را قیمت کنند، معمولا به سیاهپوستان، هزار دلار بیشتر قیمت داده میشود؛ همچنین اگر درخواست وام داشته باشند، هشت درصد کمتر از سفیدپوستان احتمال موافقت با درخواست وام ایشان وجود دارد. به راحتی میتوان نتیجه گرفت که هویتی به اسم نژاد در آمریکا مورد پذیرش واقع شده است.
در ادامه به بحث فاجعهآمیز جنسیت در آمریکا میپردازد؛ انواع خشونتها علیه زنان در آمریکا به کار برده میشود و بدترین توهینها را متحمل میشوند.
در بحث هویت شغلی، دسته بندیهای اجتماعی، هنجارها، ایدهآلها، افزایشها و کاهشها در مطلوبیت هویتی، موثر هستند. مورد پایانی یعنی از دست دادن مطلوبیت برای مردان و زنان، در حالی که کارهای مربوط به گروه خود را انجام میدهند؛ یعنی زنها کارهایی انجام میدهند که مختص مردهاست (مثل ساختمانسازی) و مردها کارهایی انجام میدهند که مختص زنهاست (مثل منشیگری و پرستاری). جالب است که در خود کتاب هم آمده که دستمزد زنان به صورت کلی، کمتر از مردان است.
در انتها به هویت و انتخاب هویت پرداخته میشود. یعنی بعضی از هویتها همیشگی هستند، مثل جنسیت و نژاد و بعضی دیگر، ممکن است تغییر کنند، مثل کسی که مسلمان میشود و لذا دیگر هویت قبلی را تا حدود بسیار زیادی ندارد.
در نهایت، سه شکل از انتخاب هویت را بیان میکند؛ یکی در مورد زنان است که خانهدار باشند یا به سر کار بروند که هر کدام از این انتخابها شرایط خاصی را برایشان به وجود میآورد. بحث دوم در مورد مدرسه و انتخاب کردن رفتن یا نرفتن به مدرسه و حتی انتخاب نوع مدرسه است. بحث نهایی هم در مورد مهاجرت و انتخاب هویت بعد از مهاجرت است. یعنی مهاجرت که صورت میگیرد، آیا افراد تبدیل به شهروند جدیدی شوند یا ویژگیهای شهروندی قبلی خود را حفظ کنند و هر کدام از اینها چه مقداری باشد؟
نقدی بر کتاب
مثال زدن از رژیم غاصب صهیونیستی و نیروی هوایی آمریکا خوانندههای ایرانیِ کتاب را ممکن است تحت تاثیر منفی قرار دهد. به هر حال عادیانگاری مسائل پادگانهای آمریکایی نمیتواند برای امثال بنده و شما جالب توجه باشد؛ به نحوی که در بعضی از جاها از آدمکشهای نیروی هوایی آمریکا، داستانهایی خودنوشت بیان میکند که جنایت را خدمت و آدمکشی را دفاع از ملت آمریکا جا زده است!
از جمله اشکالات این کتاب در ترجمه آن است. بعضی مطالب برای بنده بسیار سختفهم و حتی نامفهوم بود. این مورد چند بار در قسمتهای مختلف کتاب تکرار شد و باعث گردید بخشی از کتاب را از دست بدهم. از سختفهمترین قسمتهای کتاب، آنجاهایی است که اسم افراد یا مکانهای خاصی را میآورد که در آمریکا است و لذا غالب خوانندگان ایرانیِ کتاب، اطلاع خاصی از آن افراد و مکانها ندارند و چیزی را متوجه نخواهند شد؛ درست مثل ضربالمثلهای ایرانی که برای یک خارجیای که به تازگی زبان فارسی را یاد گرفته است بیان گردد.