به گزارش «رساگفت»: سلسله جلسات ارائه پژوهشی در دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت، این بار با حضور محمدحسین بادامچی، رئیس اندیشکده راهبردی مهاجر در دانشگاه شریف برگزار شد. وی که حوزه مطالعاتی تخصصیاش، جامعهشناسی توسعه است، به بیان مباحث مربوط به این حوزه پرداخت و بحث پساتوسعه که از مباحث مهم و پردامنه در دو دهه اخیر بوده را محور اصلی این ارائه قرار داد. این مبحث از آنجایی حائز اهمیت است که توانسته پارادایم فکری توسعه را در دنیا تغییر دهد.
مسأله توسعه یا Development و دولت توسعهگرا و توسعه دولتگرا، همگی به بعد از جنگ جهانی دوم بازمیگردد. کسانی که این موضوع را دنبال کرده باشند، میدانند که ارتباط خاصی بین این نوع تلقی از توسعه و مفهوم به نام جهان سوم وجود دارد. مفهوم جهان سوم، مفهومی بود که در دوره جنگ سرد و با توافقی که بعد از جنگ جهانی دوم بین آمریکا و شوروی اتفاق افتاد و جهان به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد و کمربندی حائل در این وسط تعیین شد (که غیر از این دو جهان بودند) مطرح گردید. توافقی تاریخی که توسط ترومن، چرچیل و استالین انجام شد و این، نظم نوینی بود که بعد از جنگ جهانی دوم، بر دنیا حاکم گردید. مسأله اساسی این است که مفهوم توسعه، به عنوان اصل چهار ترومن شناخته میشود. ترومن اعلام کرد که از این به بعد، وظیفه آمریکا در جهان، پیشبرد توسعه در کشورهای جهان سوم است. از اینجا مفهوم توسعه به وجود آمد و توسعه، به طور مشخص، به دولت منصوب شد و قرار شد که دولتها این وظیفه را انجام دهند.
مفهوم توسعه دولتگرا
بادامچی در ادامه مباحث خود به مفهوم توسعه دولتگرا پرداخت و گفت:
اگر بخواهیم موضوع توسعه دولتگرا را توضیح دهیم، باید مثلی را بکشیم. وقتی مفهوم دولت را به کار میبریم، منظورمان State یعنی حاکمیت، حکومت و کل دستگاههای متمرکز دولتی در مرکز و در پایتخت است که متمرکز شده و از طریق دستگاه بروکراسیاش سعی میکند که توسعه را کنترل کند. در اینچنین نظمی، چیزی به نام برنامهریزی بهوجود میآید که به طور مشخص، سازمان برنامه و کل دستگاهها، بروکراسیاش آن را مدیریت میکند. این مفهوم در ایران، تحت عنوان برنامههای توسعه شناخته میشود. قبل از انقلاب، شش برنامه توسعه داشتیم. الان هم در آستانه هفتمین برنامه توسعه هستیم؛ در این دولت و ستاد، طراحی میشود و نیروهای فعال جامعه، بهعنوان نیروهای مجری این دستگاه برنامهریزی، تلقی میشوند. مسأله اصلی اینجاست که ممکن است برنامهها مورد نقد قرار گرفته باشد، اما خودِ این سیستم برنامهریزی و نگاه سلطه دولتگرا کمتر مورد انتقاد قرار گرفته و دقیقا پساتوسعه همینجا شکل میگیرد.
وی مسأله اساسی را کشاندن جامعه توسط دولت به سمت خود برشمرد و این امر را یک فرسایش و اصطکاک دائمی میان دولت و نیروهای فعال جامعه در این سیستم عنوان کرد و گفت:
در این ساختار، از جامعه خواسته میشود که با آنچه گفته شد، هماهنگ شود. همچنین در این ساختار، همیشه جمع قدرتِ دولت و قدرتِ جامعه، صفر است. یعنی دولت از نیروی اجتماعی استفاده نمیکند، اگر جامعه بخواهد فعال شود هم با دولت دچار تضاد میشود. درنتیجه، چنین ساختاری، این خروجیها را خواهد داشت: اول اینکه در این ساختار، همیشه درگیر تقلید هستیم. یعنی هیچ نوآوریای در داخل خود سیستم توسعهای، اتفاق نمیافتد. بلکه همیشه برنامههای توسعه را از جاهای دیگری میگیریم. مسأله بعدی این است که در چنین مدلی، ناچار، شکاف طبقاتی اتفاق میافتد؛ زیرا دولتی در مرکز است که منابعِ در اختیارش است و خود به خود، این مرکزیتِ اطراف خودش، رانتخواریای را ایجاد میکند و این رانتخواری، باعث نابرابریهایی میشود و همیشه جامعه به یک جامعه مصرفی تبدیل میگردد. یعنی جامعه، مولّد نیست. چون منابع، از بالا تخصیص مییابد. در پاسخ به چنین انتقاداتی بود که رویکردی به نام “پساتوسعه” شکل گرفت.
ایشان همچنین به شروع بحث پساتوسعه توسط برخی اندیشمندان پرداخت و گفت:
در دهه آخر قرن بیستم، سه کتاب اصلی منتشر شد که تحولی را در اندیشه و فکر و عمل توسعه ایجاد کرد. سه شخصی که این کتابها را تألیف کردند، زاکس، زبل و رهنما هستند. مجید رهنما از ایرانیانی است که این اندیشه را توسعه داد. آمریکای لاتینیها و خاورمیانهایها کسانی هستند که بیشتر در حال گسترش و طرح این اندیشه میباشند. تفاوتی که در اینجا به وجود میآید و خیلی مهم میباشد، این است که در این مدل، به جای اینکه دولت، اصل باشد، نیروهای فعال جامعه، اصل خواهند بود. نهادهای دیگر به عنوان یک کمربندی، اطراف این نیروهای فعال قرار میگیرند که قصد اینها نه کنترل و مهار و کشاندنشان به سمتی است، بلکه، حمایت و پشتیبانی از آنها است.
مقایسه مدل توسعه دولتگرا و پساتوسعه
بادامچی در این بخش از ارائه به مقایسه دو مدل توسعه دولتگرا و مدل پساتوسعه پرداخت و عنوان کرد:
مرکزیت و محوریت و موتور اتفاق، جابهجا شده و از بالا به پایین منتقل شده است. در توسعه دولتگرا، موتور محرک و راهبرِ هر دو، دولت است؛ اما در مدل پساتوسعه، موتور محرک، کاملا جابهجا میشود. یعنی نیروهای فعال و خلاق مردمی که در مدل توسعه دولتگرا، تقریبا کارگر و مجری آن عوامل و برنامه بودند، راهبر در اینجا، دولت نیست؛ بلکه نهادهای توسعهای واسط هستند. نهادهای توسعهای واسط، نهادهای پشتیبانی هستند که وظیفهشان این است که بتوانند اکوسیستم مورد نیاز نیروهای فعال و خلاق مردمی و ارادههایی که درون جامعه وجود دارد (اما با منابع زیادی روبرو است) را پشتیبانی و حمایت و صیانت کنند. ساختار این دو کاملا با هم متفاوت است. ساختار سلسله مراتبی، یک ساختار خیلی قدیمی و کهن است. اما ساختار مدل پساتوسعه، ساختاری شبکهای است. بحث مفهوم شبکهای هم از مفاهیمی است که جدید به حساب میآید. تقریبا در دو دهه اخیر است که جامعهشناسان، کاملا متوجه این موضوع شدند که دیگر جامعه، نسبت به آن مدل سلسله مراتبی که همیشه وجود داشته، تغییر کرده و به سمت مدل شبکهای حرکت کردند.
متولی توسعه کیست؟
وی در بخش بعدی ارائه خود به متولی امر توسعه پرداخت و بیان داشت:
ما در یک کلام گفتیم که موتور محرک، باید وارونه شود؛ یعنی توسعه در پارادایم پساتوسعه، به یک فرآیند مشارکتی پایین به بالا تبدیل میشود و نه یک پروژه دولتی. نهادهای توسعه واسط بر پایه این دیدگاهی که عرض کردم، چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که فرآیند وارونهشدن توسعه از مرکز دولت به سمت کنشگران اجتماعی را تمهید میکنند و این تغییر و اکوسیستم جدید را مدیریت میکنند. اینها باید ساختاری چابک و غیربروکراتیک داشته باشند. چون کاملا از وضعیت متمرکز به وضعیت غیرمتمرکز تغییر کردیم و سلسله مراتب بالا به پایین، کاملا کنار گذاشته شده است. یک ارتباط زنده و مستقیم با نیروهای فعال و خلاق مردمی اتفاق میافتد که این ارتباط زنده در مدل توسعه دولتگرا وجود ندارد. یعنی آنها پشت میز و در اتاقهای دربسته مینشینند و برای همه تصمیم میگیرند. راهبران جدید توسعه، میانجیگری بین نیروهای مولد و خلاق را از یک طرف و دولت و بخشهای رسمی را از طرف دیگر به عهده میگیرند. چون دولت و بخشهای رسمی از ماجرا خیلی دور هستند و باعث میشود تا زبان اینها را ندانند و خیلی از مواقع، کارهایی انجام میدهند که به نتایج دیگری منجر میشود.
مصادیق توانمندسازی و حوزههای مختلف در بحث توسعه
وی همچنین به راهکارهای موجود در حوزههای مختلف در بحث توسعه اشاره کرد و گفت:
در حوزه اجتماعی، کمک به شکوفایی استعدادها و نیروهای مولد و خلاقِ مردمی مطرح است. جامعه ایران در حال حاضر، نیروهای مولد و خلاق خوبی دارد. در نسل جدید و مخصوصا رشد بانوان، تأثیر جدیای داشته است و طبقه تحصیلکرده خوبی داریم؛ اما ممکن است در ده یا بیست سال بعد نباشد. کمک به شکوفایی استعدادهایی که امروز کسی از آنها اطلاع ندارد و رصد و شناسایی نشدند، بسیار مهم است. در حوزه ساختار اقتصادی، سلطه بنگاههای بزرگ وجود دارد که اینها با دسترسیهایی که به سرمایههای بزرگ دارند، میتوانند به راحتی بازیگران خُرد را حذف کنند. اگر از این بازیگران خُرد حراست شود، میتوانند به بازیگرانی بزرگ تبدیل شوند. در حوزه حقوقی، بحث قوانین در توانمندسازی است که شامل کمکهای قانونی هم میشود. اساسا این توجه وجود دارد که هم قانونگذار و هم تفسیر قوانین، معمولا به سوی نیروهایی است که به مرکز، نزدیک هستند و درواقع، نیروها و بازیگران بزرگ هستند. این تغییر قوانین، میتواند به نیروهای مولد کمک کند تا بتوانند به ویژه در مراحل اولیه و مراحل ابتدایی، روی پای خودشان بایستند. در حوزه بینالمللی، مفهومی را تحت عنوان “ارتقاء محلیگرایی در عین بینش جهانی” آوردیم؛ همیشه بین این دو، تضاد ایجاد کردیم. در توسعه دولتگرا تضاد ساختگی ایجاد کردیم و میگوییم بازیگران محلی، خود به خود، محلی هستند و نمیتوانند وارد مسائل اقتصادی پیشرو و صادرات و جنبههای بینالمللی و تکنولوژی شوند. اینجا میگوییم، نه، اتفاقا برنامههای توسعه در بسیاری از جاهایی که خود به خود، اتفاق افتادند (مثل کشورهای غربی) همان نیروهای محلیشان بودند که کم کم رشد کردند و به سطح جهانی رسیدند.
در انتهای این جلسه، محمد رضایی، رئیس دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت، به مباحث ارائه شده و عملکرد این دانشگاه در حوزه توسعه اشاره کرد و گفت:
قبل از اینکه با بحثهای Post Development آشنا شوم، تصورم این بود که کاری که ما در شبکه توسعه اجتماعی رسالت مشغول انجام آن هستیم، در کنار مجموعههای دولتی، حاکمیتی یا شبهحاکمیتی، فعالیتی را آغاز میکنیم و ادامه میدهیم، به این اعتقاد داشتیم که مدل ما از جهات متعددی، مدرنتر و پیشروتر است. حین گفتوگو با شما و آشنایی با مباحث پساتوسعه، احساس کردم که نه، گویا ما در این عرصه، تنها هستیم و شاید تنها نهادی هستیم که میتواند به طور مؤثر و اثربخش در موضوع توسعه قدم بردارد. این را هم خدمت دکتر بادامچی توضیح دهم که بالاخره بین دولت و بدنه جامعه، باید یک نهاد واسطی شکل بگیرد که زبان این را بفهمد، قدرت داشته باشد و بتواند با دولت گفتوگو کند و از طرفی هم ارتباط مستقیم با کفِ جامعه و نیروهای فعال جامعه داشته باشد. این مهم، در مجموعه ما به خوبی هویداست و در همین جلسهای که حضور دارید، از 308 نقطه در سراسر کشور و بیش از هزار نفر از دستاندرکاران اجرایی این الگوی توسعه اجتماعی رسالت، حضور دارند که به نوعی مدیریت دانش پایین به بالایی که گفتیم در حال رخ دادن است.