به گزارش «رساگفت»: چهلمین نشست عصراندیش به ارائه دو کتاب مرتبط با حوزه برنامهریزی در ایران از نگاه محققین دانشگاه هاروارد، اختصاص داشت. در این یادداشت به بررسی اهم نکات پرداخته شده در این دو کتاب با ارائه رضا ایمانی و ساسان شعبانی، پژوهشگران دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت، میپردازیم.
در سال ۱۳۳۸ گروهی از از مشاوران هاروارد به ایران میآیند تا درباره روند توسعه در ایران تحقیق کنند. بالدوین یکی از این محققان در کتاب “برنامهریزی توسعه در ایران” گوشهای از مشاهدات خود را ثبت کرده است. کتاب دوم که در این یادداشت به بررسی آن میپردازیم، “برنامهریزی در ایران” اثر تاچ. اس. مک لئود است.
توصیفات بالدوین از وسعت جغرافیایی و قیمت دلار که در آن زمان معادل ۷۵ ریال بود، آغاز میشود. تاسیس مرکز رازی و انستیتو پاستور بین سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ و همچنین وجود چند خیریه، توجه وی را به خود جلب میکند. او معتقد است به دلیل وجود دو رشته کوه بزرگ در ایران، حمل و نقل، خیلی پرهزینه است. از سوی دیگر، فقدان کامل گروههای سازماندهی شده، یکی از موانع اجرای برنامههای توسعه به شمار میرود.
نکته جالب هر دو کتاب، اشاره به معضلات ساختارهای بروکراتیک کشور است. بالدوین با اشاره به سلیقهای بودن تخمین مالیات براساس حدس، گمان و مصالحه توسط ماموران مالیاتی و همچنین التماس مردم عادی به ادارات دولتی، رخ ندادن بحران در جامعه را تعجبآور تلقی میکند. افزایش ۶۰۰ تا ۸۰۰ درصدی قیمتها در بازه چهار سال از ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۸ کمبود قطعات یدکی و مواد اولیه در صنایع تازه تاسیس رضاخان، کمبود زیرساختهای راه و حمل و نقل از جمله مشکلات اصلی در کتاب گزارش شده است. نکته جالب آنکه به اعتقاد نویسندگان، حتی مشاوران خارجی نیز نتوانستند توجه مدیریت عالی را به مسائل پیشرو جلب کرده و آنها را برای تغییر اقناع کنند.
در بخش دیگری از کتاب اول، ارگانهای دولتی، بخش خصوصی و برنامههای توسعه، سه عاملی هستند که به تعبیر کتاب، کالسکه سه اسبه پیشران توسعه به شمار میروند که عملاً هماهنگی بین آنها بسیار چالش بانگیز است.
یکی از برنامههای دولت برای تغییر، تصویب بودجه وزارتخانهها و تشکیل شورای جدید بودجه و تدوین برنامه توسعه بود. به اعتقاد بالدوین، برنامه تدوین شده، صرفاً مخارج دولت و نه یک برنامه توسعه منسجم جهت رسیدن به اهداف توسعهای بود. در برنامه سوم توسعه (قبل از انقلاب) دولت از محل ۱۰ میلیارد دلار درآمد نفتی، مخارج خود را در برنامه مشخص کرده بود.
در بحث ارز خارجی، به دلیل وابستگی زیاد مصرف داخلی به کالاهای وارداتی، کمبود ارز رخ داده و دولت با دریافت کمک و وام خارجی، آن را جبران مینمود؛ به طوری که از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۰ هیچ زمان ارز کافی از صادرات نفت به دست نیامد تا کسری بودجه پوشش داده شود و همیشه نیاز کشور، بزرگتر از امکاناتش بود. دولتمردان نیز به خوبی میدانستند صرفاً با دریافت وام خارجی، امکان تغییر شرایط وجود ندارد؛ اما به این روال ادامه میدادند.
در بحث کشاورزی، اربابان غایب، در شهر بودند و روستا دست کدخدا بود. تا سال 1341 شاید حتی ده درصد مردم هم از صاحبان زمینهای کشاورزی خودشان نبودند. این باعث بیانگیزگی پنهان اما شدید کشاورزان شده بود. انگار بایستی انقلابی در زمینههای آموزش کشاورزان، کود شیمیایی، محصولات دامی و منابع آبی رخ بدهد. اصلاحات ارضی و فروش زمین به کشاورزان به دنبال رقم زدن این تحول بود. به اعتقاد بالدوین، شاه شخصاً اصلاحات ارضی را انجام داد تا به شهرت و محبوبیت برسد.
مشاوران هاروارد معتقد بودند، ایران چشمانداز صنعتی خوبی دارد. به طور مثال، وجود منابع عظیم نفت و گاز میتواند به توسعه صنایع پتروشیمی کمک کند. چون ایران گاز زیادی داشت که قبلا سوزانده میشد. اما مشکل اینجا بود که در دههی 1340 فقط روسیه بازار گاز ایران بود.
بالدوین معتقد بود در بحث توسعه سرمایه انسانی، علت مرتبط نبودن عرضه و تقاضا، اشتباه در برآورد تقاضا و قابل اندازهگیری نبودن برخی از مهارتها و از سوی دیگر، عدم کشش عرضه در مشاغل خاص بود. وی وضعیت آموزش در کشور را اینگونه روایت کرد: “تا سال ۱۳۲۷ حدود ۹۵ درصد مردم، بیسواد بودند. اما بعد از آن، هر سه مقطع، رشد زیادی کردند.” “مردم نباید برای کسب شغل وارد مدارس فنی شوند؛ چرا که باید مهارتها به صورت تجربی اخذ شود.” “کشور با کمبود شدید معلم مواجه است، به گونهای که از ۱۳۷ هزار معلم مورد نیاز، ۵۰ هزار معلم در حال فعالیت میباشند.” “دانشگاه تهران یکی از شش دانشگاه کشور و دارای ۱۲ دانشکده است؛ دانشگاههای استانها شش برابر ضعیفتر از دانشگاه تهران هستند.”
در بُعد برنامهریزی، بالدوین معتقد بود بیثباتی به همراه فساد و الگوی به شدت فردیِ دولتی، باعث میشود که سرمایهگذاری موثر خارجی انجام نشود.
بالدوین در بخش پایانی کتاب با اشاره به اینکه انگلستان در قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی فاسدترین کشور بود اما بیش از یک قرن طول کشید تا اصلاح شود، راهکار اصلاحات در کشور را اصلاح نظام حقوقی معرفی کرد. وی معتقد بود طی ۲۰ سال بعد از اصلاحات ارضی، اصلاح درآمد و مخارج، بهبود کیفیت آموزش، افزایش ظرفیتهای مالی دولت در شهرهای بزرگ و کوچک، تغییر بنیان سیاسی از جمله غرور ملی و احساسات ملی گرایانه، اثرات جدی بر توسعه ایران خواهند داشت.
مک لئود در کتاب خود از زاویهی متفاوتی ایران را روایت میکند. او معتقد است کارکنان دولت، دو ویژگی عمده داشتند: اول، تحصیل در خارج درس از کشور و دوم، زندگی مرفه. این عوامل باعث میشد، کاملاً با فرهنگ ایرانی غریبه بوده و به جای شناخت واقعیتها، نگاهی آرمانی داشته باشند. به بیان کتاب، تحصیلکردههای خارجی، در بیرون اردو زدهاند تا با اولین طوفان فرار کنند. وی با مقایسه وضعیت کشور با سایر کشورها میافزاید: “در کشورهای توسعهیافته، افراد وارد احزاب با برنامه مشخص میشوند و در احزاب تغییر کرده و همراه احزاب میشوند. در حالی که در ایران، افراد به دلیل نبودن احزاب به دنبال اهداف خانوادگی و شخصی میروند.”
وی معتقد است که توسعه، نیازمند تغییرات اجتماعی، ایمان داشتن به کشور و قابلیتهای آن و همچنین ایثار جمعی است. چرا که بیشتر از صلاحیت فنی توسعه، نیاز به ایرانی بودن و وطن دوستی به چشم میخورد.
مک لئود بیان میکند که در ایران، ساختار، دچار فقدان نهادی در توسعه است که پیشزمینه رشد به شمار میرود. وجود چند سازمان با اختیارات و وظایف موازی، موجب شده است کسی مسئولیت اشتباهات و قصور احتمالی را برعهده نگیرد. از سوی دیگر، اعضای هیئت دولت به عنوان گروه، هیچ وجه مشترکی ندارند؛ مگر این که همهی آنها را شاه تعیین میکرد.
به عنوان جمعبندی، به نظر میرسد هر دو کتاب از دیدگاه ساختار دولت و چالشهای بروکراسی، موضوع چالشهای برنامهریزی در ایران را به تصویر کشیدهاند. تصویری که بیشباهت با وضعیت کنونی کشور نیز نیست.
دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت با هدف گفتمانسازی و هماندیشی پیرامون شناسایی راهکارهای مبتنی بر خِرَد و همراهی جمعی در مسائل اجتماعی، اقدام به برگزاری نشستهای عصراندیش مینماید.