به گزارش «رساگفت»: سی و هشتمین نشست عصر اندیش با موضوع توسعه، نظر تا عمل با حضور مهندس فرید پژوهشگر توسعه اجتماعی و توسعه روستایی برگزار شد. در این جلسه، به ارائهی یک چارچوب نظری در روششناسی توسعه در ایران پرداختند که در ادامه بخشی از اهم مطالب ارائه میشود.
به اعتقاد برخی پژوهشگران، توسعه در ایران، شبیه به یک توهم است. توهمی که تحقق آن نه ممکن است و نه حتی مطلوب جامعه. از نظر این دیدگاه، تقسیمبندی دنیا در غرب به کشورهای توسعهیافته، در حال توسعه و امثالهم، صرفاً برای تسلط و اعمال قدرت و اراده توسط این کشورها بر سایر دولتها است. از سوی دیگر، غربیها به هیچ وجه معتقد نیستند که پیشرفت اقتصادی، منجر به حل مسائل جامعه و دنیا میشود؛ بلکه معتقدند پیشرفت، چه در ساحت اندیشه و چه در ساحت عمل، یک مفهوم بیرونی و ایجابی است که به صورت طبیعی و نه بر اساس خواست و اراده مردم، محقق میگردد. در این نگاه، پیشرفت فرآیند قانونمند، مشابه قانونمندیهای طبیعی یا قانونمندیهایی است که ما در منطق و ریاضیات با آن مواجهیم. ایده پیشرفت توسط هگل، فیلسوف آلمانی به اوج خود رسید. آنها معتقدند پیشرفت، یک مسئله ایجابی است و به ذات اتفاق میافتد.
در علوم جدید، بحران در ذات حیات اجتماعی قرار دارد
به عبارت دیگر، پیشرفت، بنیاد علوم جدید در غرب است و مفهومی در فلسفه علم است. در این نگاه، وقتی در اقتصاد با اندیشههای آدام اسمیت توسعه پیدا کرد، تحول جدیدی ایجاد شد؛ اما نکته آن است که برمبنای این نگاه، بحران و چالش، ذات پیشرفت و حیات اجتماعی است؛ اما سوال اینجاست که ما اساساً چگونه میتوانیم ذات یک تمدن متفاوت را درک کرده و دامن خود را از آن باز ستانیم.
در گام اول، باید بپذیریم که توسعه، اساساً بحرانزا است. از سوی دیگر، متاسفانه در کشور ما مفهوم توسعه، توسط اقتصاددانان، مصادره به مطلوب شده است. علاوه بر این، دو گروه تکنوکراتها و بروکراتها نیز مفاهیم توسعه را ملعبه دست خود قرار دادند. رویکرد تکنوکراتها رویکرد فنی است، به این معنی که اگر ما در حوزه فناوری، پیشرفت کنیم، توسعهیافته تلقی خواهیم شد. بروکراتها نیز با سازماندهی دولت، نقش اصلی در سیاستگذاری توسعه ایفا میکنند. این نگاه نیز عملاً از دوران پهلوی اول در کشور رشد پیدا کرد. در مدل توسعه مطلوب، پرسش از توسعه، اساساً یک بحث فلسفی است و برای شروع گفتگو در این باب، ابتدا باید گریبان برنامهریزی توسعه را از دست اقتصاددانان رها کنیم و به بیان دیگر هدفگذاری توسعه نبایستی در اختیار اقتصاددانان و تکنولوژیستها قرار بگیرد.
غایت مدل اقتصاد معیشتی، به ارمغان آوردن خوشبختی است
یکی از نکات اصلی دیگر، ساماندهی علوم انسانی بومی است. این مفهوم که واقعیات در عرصه حیات اجتماعی، واقعیات محتوم نیستند، بلکه ممکناند، تنها در چارچوب مفاهیم علوم انسانی قابل تحلیل بوده و در حوزه علوم طبیعی، اساساً قابل صورتبندی نیست. این موضوع در مدل اقتصاد معیشتی، بهتر خود را نشان میدهد. غایت این مدل، به ارمغان آوردن خوشبختی است که تا حد زیادی کیفی است. به عبارتی در اقتصاد معیشتی، هدف، تامین نیازهای اولیه انسانها نیست.
نکته مهم دیگر آنکه اساساً ارائه مدل جدید، بدون توجه به بنیانهای فلسفی مفاهیم توسعه، امکانپذیر نیست. به عبارت دیگر، الگوی توسعه نباید منفعلانه و مبتنی بر پاسخ به بحرانهایی باشد که نظام توسعه موجود، ایجاد کرده است. به طور مثال، مفهوم کار که در حوزه علوم انسانی، مفهومی بسیار پیچیده است، در الگوهای توسعه مرسوم، به مفهوم شغل، تقلیل پیدا کرده و نتیجه آن، برنامهریزی برای ایجاد اشتغال حتی برای افرادی است که اساساً توانایی و امکان اشتغال را ندارند.
مثال دیگر، شکلگیری خود علم اقتصاد است؛ چون توسعه این علم در غرب، حتی قبل از عصر روشنگری با پذیرش شر بودن سرشت انسان پایهریزی شد و در مبانی دین یهود نیز تا حدی به این موضوع اشاره شده است. به بیان دیگر، اگر ما جامعه را با پیش فرض شر بودن سرشت انسان سامان دهیم، اقتصاد و سیاست نیز بر همین مبنا تنظیم شده و رفتار مردم نیز منعکسکننده همین موضوع خواهد بود. حال آنکه برخی معتقدند شر بودن یا نیکو بودن سرشت، به تجربه تاریخی ربط داشته و انسان میتواند در هر دو مسیر سعادت یا شقاوت در سطح عالی پیش برود. همچنین مارکس معتقد است سرشت انسان یک خیر ممکن است و برای تبدیل شدن به یک خیر محتوم، نیازمند مهیا شدن شرایط لازم است.
در مدل مطلوب، تولید، جوهره تعالی انسان است
در اقتصاد معیشتی، به صورت پیشفرض معتقدیم که سرشت انسان، خیر است. همچنین جوهره وجود انسان، کار است. چون کار، مفهومی است که انسانها را از سایر جانوران که به صورت طبیعی زندگی میکنند، متمایز میسازد. در این نگاه، انسانی که کار نکند، نمیتواند انسانیت خود را تامین کند. در تمدن غرب، مفهوم محوری توسعه، قدرت است و این موضوع باعث به وجود آمدن مفاهیمی نظیر رقابت و جنگ شده است. این در حالی است که موضوع محوری توسعه در تمدن اسلامی، عشق است. حال چگونه میتوان نظامات تمدنی که بر پایه رابطهی برده و ارباب شکل گرفته را با نظام مبتنی بر رابطه عاشق و معشوق مقایسه کرد؟!
در علم اقتصادِ آدام اسمیت، ارزشهای انسانی هیچ جایگاهی ندارند و نقش انسان در حد یکی از نهادههای تولید، تقلیل پیدا میکند؛ اما در مدل مطلوب، تولید و کار، جوهره ساخت و تعالی انسان به عنوان محور توسعه است. از سوی دیگر، بر خلاف تفکر اقتصادی، انسانها کار میکنند تا زندگی کنند. در حالی که این دو مفهوم، در نگاه مطلوب، به لحاظ هستیشناسی، یکی هستند. همچنین در مدل مطلوب، اصالت با خویشفرمایی است تا استخدام. در این مدل، ما به دنبال تولید انبوه نیستیم؛ بلکه به دنبال تولید به وسیله انبوه تودهها هستیم. پس مشاغل خرد، نقش مهمی در این مدل دارند. زیرا در این نوع مشاغل، فرد با صفر تا صد تولید درگیر بوده، ماحصل تلاش خود را به صورت ملموس درک میکند و این موجب تعالی روح او شده و پایهای برای ارتباط با خدا ایجاد میکند. در حالی که در رابطه استخدام و مستخدم، این تعالی، امکانپذیر نیست. بحث بیشتر در رابطه با مبانی مدل پیشنهادی، بسیار مفصل است که در مجالهای دیگر به آن پرداخته خواهد شد.
در بخش پایانی نشست، پیشنهاداتی برای اصلاح وضعیت موجود در فضای توسعه کشور ارائه شد و حضار به بیان نقطه نظرات خود پرداختند. در این بین، بیان شد که یکی از معضلات اصلی در فضای اقتصادی کشور، بالاتر بودن تورم نقاط روستایی و دورافتاده نسبت به نقاط شهری است. علت این امر، اجبار تولیدکنندگان روستایی به تولید محصولاتی است که در بازار فروش، قدرت چانهزنی کافی ندارند. برای حل این معضل، افزایش تنوع در محصولات میتواند راهگشا باشد. از سوی دیگر تشویق روستاییان به تولید محصولاتی که خودشان مصرفکننده نهایی آن هستند نیز از دیگر راهکارها است.
گفتنی است که دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت با هدف گفتمانسازی و هماندیشی پیرامون شناسایی راهکارهای مبتنی بر خرد و همراهی جمعی در مسائل اجتماعی، نشستهایی را با عنوان «عصر اندیش» برگزار مینماید.