به گزارش «رساگفت»: کیفیت زندگی و شاخصهای تأثیرگذار در آن مورد توجه بسیاری از سازمانها و پژوهشگران است. از این رو پژوهشگران دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت به بررسی این مبحث، توسط محققان برآمدند. این جلسه از سلسله جلسات ارائه پژوهشی با حضور دکتر ضیایی از کارشناسان سازمان OECD برگزار شد که به شرح آن میپردازیم.
در ابتدا دکتر علی بابایی، پژوهشگر دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت به معرفی سازمان OECD پرداخت و گفت:
سازمان OECD یکی از مهمترین بازوهای سیاستگذاری و مشاورهای جهان محسوب میشود. این سازمان در سال 1961 توسط 37 کشور بزرگ با هدف سیاستگذاری و ارائه مشاوره به این کشورها برای توسعه اقتصادی و اجتماعی در سطوح محلی، ملی و منطقهای تشکیل شد. طبق آمار، 140 هزار سیاستگذار و سیاستساز، هر ساله با OECD ارتباط دارند. 300 کمیته با حضور محققان و خبرگان در موضوعات مختلف، از آموزش، اشتغال و محیط زیست گرفته تا صنعت، کارآفرینی، نوآوری و سرمایهگذاری، مشغول فعالیت هستند. این سازمان هرساله به طور تقریبی 500 گزارش مهم و پیمایش خیلی مهم در کشورهای عضو انجام میدهد و در حدود 5 میلیارد شاخص اطلاعات (که به منظور مباحث سیاستگذاری، جمعآوری میکند) دارد. OECD از سال 1961 تا امروز، 450 استاندارد در حوزه اقتصادی، نوآوری، سیاستگذاری و موضوعات بسیار متنوع دیگر تعریف کرده است.
مأموریت یک دهه اخیرOECD؛ شاخصهای زندگی بهتر
بابایی در ادامه به اقدام و فعالیت سازمان OECD در دهه اخیر اشاره کرد و بیان داشت:
پیشگام مفهوم نظام ملی نوآوری، OECD بود. حدود 10 سال است که این سازمان بر روی مفهومی به نام “Better Life” یا “زندگی بهتر” متمرکز است. به این منظور، محققان معروفی را گرد هم آوردند که بررسی کنند “یک زندگی کامل و ایدهآل به چه معنا است؟” بدین معنی که از نظر سیاستگذاری، باید به دنبال چه بود تا بتوان گفت که یک کشور به نقطه ایدهآل رسیده و یا جهان به نقطه مطلوب رسیده است؟! دکتر ضیایی، پژوهشگر و کارشناس سازمان OECD از پاریس به تشریح این موضوع میپردازند.
ضیایی، بحث خود را با این عنوان که موضوع ارائه، بحث عملکرد اجتماعی و اقتصادی و به طور کلی، کیفیت زندگی و رابطه آن با رشد اقتصادی و شاخصهای اقتصادی است، آغاز کرده و گفت: عنوان میشود “ما باید از رشد، فراتر رویم”. پس در ابتدا به تاریخچه این شاخصها میپردازم. در زمان شوروی سابق که جهانی دوقطبی داشتیم، رقابتها به شکل تسلیحاتی و نظامی بود. پس از دوران جنگ سرد، شوروی از میان رفت و جهان از نظر تقابل قدرتها، کمی آرام گرفت و کشورها وارد جنگ تجاری و اقتصادی شدند. یک سو آمریکا، سوی دیگر کشورهای اروپایی و دیگر سو، کشورهای آسیایی که ابتدا ژاپن و سپس کره جنوبی و اکنون چین، جنگی اقتصادی با اروپا و آمریکا دارد. هدف این جنگ، رشد تولید ناخالص ملی بود تا بتوانند GDP را بالا ببرند. این هدف تا مدتها در جنگها بروز و ظهور داشت. تا اینکه کم کم بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ مختلفی ظاهر شد. سال 2008 یک بحران اقتصادی بسیار بزرگ در کشورهای غربی و بعد در آسیا اتفاق افتاد. جنبش وال استریت، جلیقه زردها و جنبشهای دیگر، اینها همه نشانههایی از آن بحرانها و مشکلات و نابرابریها بود.
تشکیل کمیتهای برای بررسی بحرانهای اقتصادی آمریکا و اروپا
ضیایی در ادامه مباحث خود به اقدامات آمریکا و کشورهای اروپایی در حل بحرانهای اقتصادیِ بوجود آمده در کشورهایشان اشاره کرد و عنوان داشت:
در سال 2007، یعنی در آستانه بحران اقتصادیِ آمریکا و اروپا، رئیس جمهور وقت فرانسه، از کمیتهای دعوت نمود تا این موضوع را مورد بررسی قرار دهند. این کمیته، متشکل از پروفسور استیک لیتز، نوبلیست اقتصاد در سال 2001، پروفسور سن، نوبلیست اقتصاد و پروفسور فیتوزی که پروفسور معروف اقتصادِ فرانسه است، بود. هدف این بود که بیابند چه چیزی مهم است برای اینکه مردم و جامعه حال خوبی داشته و از زندگیشان راضی باشند و کشورها عملکرد اقتصادی و اجتماعی مناسبی داشته باشند. این کمیته، چهار سال به فعالیت خود در این موضوع ادامه داد و گروههای مختلفی از جمله OECD به عنوان یکی از معتبرترین سازمانهای مطالعات اقتصادی، میزبان این کمیته بود. پس از چهار سال، گزارش مفصلی به اسم این سه رئیس کمیته تهیه شد که چکیده کل این گزارش و 4 سال تحقیق، شاید بتوان گفت که تولید اقتصادی، معیاری برای بحث Well Being باشد. ترجمه Well Being “بهباشی” گفته میشود. تولید اقتصادی، معیاری برای بهباشی و خوب بودن مردم نیست. رشد، نباید یک هدف باشد؛ بلکه باید وسیلهای برای رسیدن به یک هدف باشد. آن هدف چیست؟ همان بهباشی و خوب بودن است و همان رفاه و برخی جنبههای دیگر است. این، یک دید کلی است که جایگزینی برای آن روش نگرش به دنیا که قالب بود ارائه شد. بر این اساس، یکسری فعالیتها شکل گرفته است که شاخصها تعریف شد. OECD هم به عنوان یک سازمان، یک شاخص تعریف کرد که در مورد شاخصهای مختلفش میتوانیم صحبت کنیم.
11 معیار برای مشخص نمودن وضعیت زندگی در یک جامعه
ضیایی ادامه بحث را در پاسخ به پرسش بابایی با این سؤال که “منظور از تولید اقتصادی چیست و آیا تولید پول، هدف غایی نمیباشد؟” ادامه داد و گفت:
بله، اینکه کشورم چقدر تولید پول و ثروت میکند، نمیتواند وضعیت زندگی، رفاه ما، وضعیت روحی ما و اینکه چقدر حس خوبی داریم را نشان دهد. OECD Better Life Index یک پلتفرم آنلاین است که در آن میتوان از طریق شاخصهای مختلف، کشورها را ردهبندی کرد OECD .بر مبنای این نگرش، 11 معیار را تعریف کرد که باید اندازهگیری شوند تا مشخص شود وضعیت اجتماعی-اقتصادی و به طور کلی، وضعیت جامعه چطور است. درآمد یا income یکی از این معیارها است. بحث این است که غیر از بحث ثروت و مسائل اقتصادی، بحث مسکن، اشتغال، آموزش و پرورش، مشارکت اجتماعی، رضایت از زندگی، حس رضایت از زندگی، تعادل و بالانس کار و زندگی، محیط زیست، سلامت، امنیت و در نهایت بحث اجتماعی کوچک یا جامعه یا آن شبکه اجتماعی که هر آدمی با آن در ارتباط است، میباشد. OECD بر مبنای آن گزارش استیگ لیتز و سن و فیتوزی گفت اگر بخواهیم یک نگاه همه جانبه به وضعیت زندگی در یک جامعه و کشور داشته باشیم، باید حداقل این 11 معیار را لحاظ کنیم، به همه اینها توجه داشته باشیم و تلاش کنیم تا آنها را رشد دهیم که در نهایت، جامعهای برابر و متعادل و بهتر داشته باشیم.
بررسی سه شاخص از 11 شاخص
وی در ادامه ارائه خود، به سه شاخص از 11 شاخص معرفی شده توسط OECD پرداخت و گفت:
بحث اول، بحث تعادل و بالانس کار و زندگی است. گفته میشود که باید تعادلی بین کار و بقیه جنبههای زندگیتان وجود داشته باشد. یعنی ساعتهای کاریِ خیلی زیاد یا تفریح نکردن یا مسافرت نرفتن یا با خانواده نبودن میتواند باعث لطمه به شخص و تولید ثروت است. این را از طریق یک سری آمارهایی در کشورها به اینکه افراد چقدر مرخصی میگیرند، چقدر کار میکنند، چقدر اضافهکاری انجام میدهند و همینطور براساس اینکه از مردم میپرسند که چقدر کار میکنید و مرخصی میروید، وضعیت هر کشور را تعیین میکنند. بحث بعدی community یا اجتماعی یا شبکه اجتماعی، این هم یکی از معیارهایی است که به نظر OECD مهم بوده است و اینطور اندازهگیریاش میکنند که از افراد میپرسند شما کسی را دارید که بتوانید به او تکیه کنید و یا با او صحبت کنید یا اگر مشکلی داشتید با او مطرح کنید و یا همدردی کنید و اگر این فرد یا افرادی را دارید، چقدر میتوانید به آنها تکیه کنید و چقدر کیفیت دارد؟ بحث آخر هم، بحث رضایت از زندگی است. ممکن است دو نفر، شرایط کاملا یکسانی داشته باشند، اما یکی از درون، از زندگی راضیتر باشد. این هم جزء یکی از معیارهایی است که به اندازه معیارهای دیگر برای OECD مهم بوده است و یکی از یازده معیاری میباشد که گفته شده است.
اهمیت ارتباط شخص با جامعه اطرافش از منظر OECD
ضیایی در پاسخ به سوال بابایی مبنی بر اینکه “ارتباط شخص با اطرافیان خود و تعاملات اجتماعی عمیقی که دارد، همسطحِ سطح درآمد، برای OECD مهم است؟” گفت:
بله، حداقل همسطح درآمد، مهم دانسته شده است و سعی دارد که اشتباهات چند دهه گذشته را که توجه یک جانبه به افزایش درآمد بود، جبران کند. چنین میگوید که ما میبایست از ابتدا به همه این مسائل فکر میکردیم و توجه ما به موضوع افزایش درآمد باعث شد تا به مسائل دیگر، صدمه وارد کنیم، روابط اجتماعی افراد، تعادل کار و زندگیشان، رضایتشان از زندگی و مسائل دیگر را خراب کردیم؛ حالا باید به بقیه مسائل، بیشتر توجه کنیم.
مقایسه سه کشور با نگاه شاخص “بهباشی”
این پژوهشگر و کارشناس سازمان OECD در ادامه ارائه خود به بررسی سه کشور از لحاظ “رضایت به زندگی” پرداخت و گفت:
در اینجا میخواهیم سه کشور را با هم مقایسه کنیم؛ آمریکا به عنوان کشوری که بالاترین درآمد را در دنیا دارد و از لحاظ قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی، دههها جزء قدرت برتر دنیا بوده است؛ اما به دلیل سلطه شرکتها و مسائل سیاسی و نظام سرمایهداری که آنجا حاکم است، بقیه مسائل، خیلی کمتر دیده شده و مورد بررسی قرار گرفته است. کشور دوم، برزیل است که در هیچکدام از شاخصها در بالاترین حد نیست (شاخصهای موجود، مدنظر است) و کشور بعدی، فنلاند و کشورهای دیگرِ اسکاندیناوی که هم از نظر درآمد، نسبتاً بالا هستند و هم از نظر شاخصهای دیگر، جایگاه بالایی را دارند.
در آمریکا رضایت از زندگی، بسیار پایین است. یعنی عموم مردم با اینکه در کشوری زندگی میکنند که بسیار ثروتمند است، اما رضایت از زندگی ندارند؛ چراکه دسترسی به بهداشت و سلامتِ خوب، دسترسی به آموزش ارزان، دسترسی به امنیت (امنیت، خیلی بالا نیست) ندارند. در مقابل، کشور فنلاند، درآمد خوبی نسبت به آمریکا ندارد؛ اما شاخصهای سلامت، محیط زیست، بحث آموزش و پرورش و همه اینها در سطح نسبتاً خوبی قرار دارد و این امر، باعث شده است که مردم، رضایت خوبی داشته باشند و کشورهای اسکاندیناوی مثل فنلاند، از این نظر، یعنی شاخصهای بهباشی وضعیت خیلی خوبی دارند و مردمشان نیز حس خیلی خوبی دارند. در مقابل، برزیل که وضع درآمدی خوبی را ندارد و از نظر بقیه شاخصها هم وضعیتش مناسب نیست، ولی وقتی بحث رضایت از زندگی را میپرسیم، بسیار به فنلاند نزدیکتر است تا به آمریکا؛ ما باید تلاش کنیم که به شاخصهای کشورهای اسکاندیناوی که در همه شاخصها به طور متعادل بالا رفتند، برسیم.
در ادامه، محمد رضایی، مدیر دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت به نکات عنوان شده پرداخت و گفت:
منابع علمی ارائه شده توسط دکتر ضیایی برای ما ارزشمند بود، زیرا میتواند تأییدکننده یافتههای ما در فعالیتهایمان باشد. اینکه در دنیایِ مملو از سیطره کاپیتالیسم که افراد همه چیز را با پول و مادیات میسنجند، گویا به مسیری میرویم که نگاهها انسانیتر شده است؛ یعنی به جای اینکه بگوییم “آدمی پولدارتر”، میگوییم “آدمی راضیتر و آدمی با سبک زندگی بهتر”. برخی نگاهشان این است که برای زندگی بهتر، باید از روستا به سمت شهرهای کوچک و از شهرهای کوچک به سمت مرکز استانها و از مرکز استانها به سمت پایتختنشینی و از پایتختنشینی به دنیای غرب رفت. وقتی این شاخص را میبینیم، میتوانیم در همان روستا شاخصهای Bettr Life (بهباشی) را داشته باشیم.
سپس ضیایی در خصوص چگونگی زندگی افراد در خانههای کوچک در فرانسه گفت:
افراد زیادی در پاریس هستند که در خانههای 9 متری، 10 متری، 11 متری و یا 18 متری زندگی میکنند. یک زمانی خانههای کوچک ساختند که همه مردم به شهرها و مراکز اقتصادی بیایند و به آن نزدیکتر باشند؛ اما الان تلاش میکنند که هر چه ممکن است، خانهها را بزرگتر کنند و مردم را تشویق کنند که به اجتماعات خودشان برگردند. متأسفانه برخی از مسائلی که از اینجا یاد گرفتیم یا فکر میکنیم که یاد گرفتیم، غلط است؛ مثلاً اگر کسی بگوید که من در روستا زندگی میکنم، اینجا هیچ ارزش مثبتی ندارد؛ ولی در فرانسه همه به حالش غبطه میخورند که چقدر خوب است که توانستی. یعنی نگاه به این است که چقدر خوب و چقدر خوشبخت؛ کاش ما هم این امکان را داشتیم که چنین کاری انجام دهیم.
در ادامه و در تأیید صحبتهای ضیایی، مدیر دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت به بیان مفهوم رضایت از زندگی پرداخت و با اشاره به برخی از شاخصها در کشورمان، گفت:
در موضوع آموزش، با دسترسی به آموزشهای آنلاین، بسیاری از مردم توانستند از آن بهره ببرند. Engagement که در اینجا بهنوعی مشارکتهای سیاسی تعبیر میشود. در بسیاری از روستاهای دورافتاده، صندوق آرا را داریم و همه میتوانند در آینده سیاسی خودشان مشارکت کنند. Life Satisfaction که همان رضایت از زندگی و یک موضوع انتزاعی است، موضوعی فرهنگی به شمار میرود. ما میتوانیم در قلب نیویورک زندگی کنیم و رضایت از زندگی نداشته باشیم؛ ولی در یک خانه سرسبز، آباد و خانه پدریمان زندگی کنیم و بالاترین رضایت زندگی را داشته باشیم. شاید بتوان گفت که غرب به مسیری میرود که نگاهها تلطیف شود و از نگاه علمی صحه میگذارد به همان چیزهایی که آموزههای دینیمان اشاره دارند. Work Life Balance یا همان تعادل کار و زندگی که در تولیدات رسانهای خود دیدهایم که یک زن از کسب و کارهای خرد و خانگی، هم به مسائل زندگی شخصیاش (از تربیت فرزند تا مسائل عاطفی خانواده) میپردازد و هم به کارآفرینی خود. این، بالاترین میزان Work Life Balance (تعادل کار و زندگی) است. Community همین همیاری اجتماعی است که ما راجع به آن بحث میکنیم. یعنی افراد، احساس کنند از جامعه اطراف خودشان مورد حمایت واقع میشوند. یکی از اصلیترین محورهای فرهنگسازی دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت برای اعضای شبکه توسعه اجتماعی رسالت، تقویت همین نگاه است که برای زندگی بهتر، فقط به شاخصهای مادی و شاخصهای امکانات نگاه نکنیم.
ضیایی در بخش پایانی ارائه خود نسبت به هدف و مسیر دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت بیان داشت:
ارتباطی که شما با اعضای شبکه خود دارید، بیش از این میتواند باشد و میتوانید نگرششان را عوض کنید و این شاخصها را برایشان تبیین کنید. وقتی که کشورهای اسکاندیناوی به این مسائل توجه کردند و موفق شدند، باعث شد تا الگو باشند و بر روی محققان و سیاستمداران تأثیر گذاشتند. نه تنها میتوانید در زندگی افراد تأثیرگذار باشید، بلکه میتوانید برای نسلهای بعدی و سالهای آینده، تأثیر بزرگتری بگذارید. وقتی برای جامعه محلی کاری انجام میدهید و به آن شاخصها توجه میکنید، تأثیر کارهای موفقتان را به صورت یک الگو ارائه میدهید و اهمیت آن را به افراد، نشان خواهید داد.