به گزارش «رساگفت»: ششمین جلسه از سلسله جلسات عصراندیش روز شنبه یکم مردادماه با حضور سلمان ایزدی فارغالتحصیل رشته فلسفه علم و تربیت، در دفتر مرکزی دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت برگزار شد. در این جلسه، سلمان ایزدی به ارائه و شرح خلاصهای از محتوای کتاب «ایران، جامعه کوتاهمدت» تالیف محمدعلی همایون کاتوزیان پرداخت.
ایزدی در ابتدا اظهار داشت: کتاب «ایران، جامعه کوتاهمدت» یک قطعه دیگر از پازل جلسه قبل و کتاب «ما چگونه ما شدیم؟» اثر صادق زیبا کلام است. زیرا هر دوی این کتابها در تاریخ و فرهنگ ایران به دنبال علل توسعهنیافتگی کشور میگردند.
ایزدی گفت: کاتوزیان ابتدا موضوعی را مطرح میکند بدین معنا که ایران یک جامعه کوتاهمدت است و عمر اقدامات و روندها در کشور، بسیار کوتاه است و همین دلیل توسعهنیافتگی کشور است و سپس به تحلیلهایی تاریخی برای این که چرا ایران به جامعه کوتاهمدت تبدیل شده است میپردازد.
وی افزود: قوت و ارزش علمی، موضوعی که در ابتدای کتاب مطرح میشود، یعنی کوتاهمدت بودن جامعه ایران به مراتب از قوت و ارزش علمی سایر تحلیلهای مولف بیشتر است.
ایزدی در معرفی شخصیت مولف کتاب گفت: کاتوزیان از پژوهشگران چند رشتهای است که برای چند دهه در آکسفورد، حضور دارد. وی در رشتههای ادبیات، تاریخ، اقتصاد و … صاحب نظر است و مقالات متعددی به چاپ رسانده است. اولین آثار کاتوزیان مربوط به دهه 1350 است و این نشان میدهد سابقه فعالیت علمی وی به بیش از ۵۰ سال میرسد. موضوع عمده آثار کاتوزیان، فضای داخلی ایران است. همانگونه که در کتاب «ایران، جامعه کوتاهمدت» نیز شاهد هستیم.
ایزدی در معرفی کتاب «ایران، جامعه کوتاهمدت» افزود: این کتاب، مجموع چهار مقاله در باب مسائل توسعه ایران است که در بازههای زمانی مختلف، تدوین شده و کاملترین و پختهترین آنها مقاله آخر است که به اسم خود کتاب، یعنی «ایران، جامعه کوتاهمدت» میباشد.
ایزدی ادامه داد: عمده حرف کاتوزیان در علتیابی شرایط فعلی ایران این است که چون روندهای مختلف در جامعه ایران ادامهدار نبوده، انباشت قدرت و سرمایه در ایران اتفاق نیفتاده و اگر هم در مواردی انباشت قدرت و سرمایه اتفاق افتاده است، نهایتا به سرمایهگذاری مولد تبدیل نشده و توسعه مولد اتفاق نیفتاده است. در چنین شرایطی، حتی اگر عدهای دنبال اصلاحات باشند، این محقق نمیشود؛ زیرا هیچ روند رو به رشدی دوام نمییابد.
ایران، جامعه کوتاهمدت یا خانه کلنگی؟
ایزدی در ادامه به بخشی از کتاب اشاره کرد و آن را دیباچه نظری کاتوزیان در این کتاب خواند: «گویاترین کلام برای توصیف ماهیت کوتاهمدت جامعه ایران اصطلاح «خانه کلنگی» است. بیشتر این خانهها بناهایی است که بیش از ۳۰ (یا حتی ۲۰) سال ندارد و اغلب از شالوده و اسکلتی مناسب نیز برخوردار است. در مواردی معدود، این خانهها ممکن است فرسوده شده و نیاز به مرمت داشته باشد؛ اما آنچه مایه محکومیت آنها میشود و در نهایت، ساختمان را بیارزش قلمداد میکند و فقط ارزش زمین را به حساب میآورد، این داوری است که معماری این ساختمانها و یا طراحی داخلی آنها بنا بر آخرین مد و پسند روز، کهنه شده است. بنابراین به جای نوسازی آن خانه یا هر بنای دیگر و افزودن بر سرمایه مادی موجود، کل آن ساختمان به دست مالک یا خریدار، ویران میشود و بنایی جدید بر زمین آن بالا میرود. از این روست که صاحب این قلم، گاه برای توصیف جامعه کوتاهمدت ایران آن را «جامعه کلنگی» نامیده، یعنی جامعهای که بسیاری از جنبههای آن -سیاسی، اجتماعی، آموزشی و ادبیــ پیوسته در معرض این خطر است که هوا و هوس کوتاهمدت جامعه با کلنگ به جانش افتد.»
ایزدی افزود: این روندِ عدم امتداد گذشته، همواره امتداد دارد و ما شاهد تغییراتِ کوتاهمدت پیوسته هستیم، ما عمدتا فکر میکنیم ما اصلاحگر هستیم و قبلیها سنتی و البته نفر بعدی هم همینطور فکر میکند و این یعنی هیچ روندی تداوم نخواهد داشت!
نقطه قابل توجه در این کتاب این است که کاتوزیان پا را از گفتمانهای سیاسی، فراتر میگذارد و این آفت را مربوط به جریان سیاسی یا نوع حکومت نمیداند و یک آفت و آسیب عمومی در همه حکومتهای گذشته میداند و برای اثبات کوتاهمدت بودن جامعه ایران، شواهد تاریخی میآورد که حتی برخی از این شواهد به قبل از اسلام اشاره دارد.
اشراف و کلیسا دو رکن ثبات در جامعه اروپایی
ایزدی تاکید کرد: کاتوزیان اروپا را جامعه بلندمدت میبیند و ایران را جامعه کوتاهمدت و به بررسی تفاوتها میپردازد. در توصیف کلی وی، جامعه اروپا جامعه باثباتی است و به دلیل وجود ارکانی مثل کلیسا و جامعه اشراف، ثبات همواره در اروپا وجود داشته و این ثبات، یک قانون نانوشته و بین اذهانی را منتج میشده که نتیجه آن، ثبات طبقاتی است و این ثبات طبقاتی در طول زمان، منجر به انباشت سرمایه و رشد اقتصادی و … میشود. چرا در مساله ثبات سیاسی، اجتماعی، طبقه اشراف رکن است؟ چون جامعه اشراف، به دلیل اهمیت دادن به اصالت خونی، در درون خود، ثبات دارد؛ دقیقا مثل نظام سلطنتی! لذا اگر کسی هم بخواهد معارضهای بکند، باید یکی از طبقه اشراف باشد و در غیر این صورت، اگر کسی از میان غیراشراف طغیان بکند، شورشی تلقی و مطرود میشود. اما در جامعه ایران، ما چنین چیزی نداشتیم! در دوران قاجار، افراد متمول، اصالت خاندانی ندارند و با غضب شاه، یک خاندان، کاملا منقرض و اعدام و مصادره اموال میشدند و هیچ طبقه کارآفرینی باقی نمانده که کاری بکند و این فقط مختص قاجاریه نیست! بلکه در همه حکومتهای تاریخ ایران، با غلظت کمتر یا بیشتر، مصادیق فراوانی دارد.
ایزدی ادامه داد: تصور کنید وقتی جامعه، کوتاهمدت است، یعنی کمتر وزیر و سیاستمدار و فرد موثری، امنیت جانی و مالی دارد؛ درنتیجه اقدامات عمرانی نمیکند، اقدامات بلندمدت نمیکند، اقدامات توسعهای نمیکند و توانش را صرف پسانداز و سرمایهگذاری نمیکند و درنتیجه، توسعه مولد، اتفاق نمیافتد.
ایزدی اظهار داشت: نقطه عطف کتاب، شرح تفاوت بین حکومت سلطنت استبدادی و حکومت سلطنت مطلقه است. اروپا هم حکومت سلطنت مطلقه داشته، ولی استبدادی نبوده است؛ زیرا قدرت شاه به قدرت اشراف، محدود بوده است. حضور لردها و دوکها در مناطق مختلف انگلستان، کنتها، بارونها و فئودالها در نقاط مختلف اروپا که بخشی از قدرت پادشاه و بخشی از ارتش وی را تامین میکردند، سبب میشده شاه، هرکاری که بخواهد را نتواند انجام دهد … شاه، قواعد را نمیتوانسته برهم بزند … ولی در ایران، شاه به هیچ کسی پاسخگو نبوده و سلطنت مطلقه همواره با از بین بردن امنیت روانی، از شکلگیری جامعه باثبات و سرمایهگذاری اشراف و بزرگان، جلوگیری کرده است.
چرا در ایران، طبقه اشراف نیست؟
در ادامه جلسه، ایزدی حضار را به مشارکت در بحث دعوت کرد و پرسید به نظر شما چرا این طبقه اشراف، به شکل اروپایی در ایران وجود ندارد؟
ساسان شعبانی در پاسخ گفت: در ایران، اشرافیتی که لیدر باشد وجود ندارد و همچنین امنیت روانی وجود ندارد. چرا بهار عربی به نتیجه نرسید؟ چون مردم، امنیت روانی نداشتند؛ یعنی در کنار جغرافیا، ایدئولوژی و امنیت روانی را هم باید دید.
مرتضی اصفهانی نیز گفت: در ایران، قدرت سیاسی-نظامی وابسته به جغرافیا وجود نداشته است؛ زیرا ایران بارها و بارها توسط امثال اسکندر و اعراب و مغول، درنوردیده شده و نظامات قومی-منطقهای، برهم خورده و اشراف تاثیرگذار، کشته یا متواری شدهاند؛ اما در اروپا ثبات سیاسی-نظامی وابسته به جغرافیا وجود داشته و این اشراف، با قدمت بالای قومی، در سیاست، ریشه دواندند؛ تا جایی که بخشی از ارتش شاه را تامین میکردند و درنتیجه، بخشی از قدرت مطلقه شاه را نیز محدود میکردند.
محمد رضایی ادامه داد: در ایران، یک میلی وجود دارد که باید یکی بالای سرِ ما باشد؛ مثل تفکر شاهدوستی و این شاه، همه کاره است؛ یعنی نوعی گرایش به سلطنت مطلقه در فرهنگ مردم وجود دارد؛ هرچند علت خاصی برای آن مشهود نیست.
سلمان ایزدی ارائهکننده کتاب در ادامه افزود: جامعه ایران از ۲۰۰۰ سال پیش تا الان، هر ۵۰ سال یک بحران داشته و احتمالا بحران یعنی زیر و رو شدن و جابجایی طبقات!
محمد رضایی اظهار داشت: در گذشته در ایران، کسبه موقع ظهر، مغازه را میبستند و عصر باز میکردند! مثل امروز، بازار، یک سره نبود. نگران آینده نبودند! شاید این راحت بودن خیال، از باور معنوی ما ریشه میگیرد. مذهبیهای سنتی، عمدتا اینگونه هستند.
علیرضا نفیسی در پاسخ به یکی از حضار که نظام حوزههای علمیه ما را بدل نظام کلیسا (یکی از دو رکن ثبات در اروپا) دانسته بود گفت: حوزههای علمیه ما هرگز سازمانی شبیه به کلیسا نداشتند؛ اما کلیسا همواره با مدل سازمانی ثابت در نظام سیاسی کشورها حضور داشته و تاثیرگذاری سیاسی و اقتصادی جدی داشته است.
نفیسی همچنین در پاسخ به فردی که جنگها را عامل از بین رفتن طبقه اشراف در ایران دانسته بود گفت: فوکویا میگوید جنگ، خودش عامل توسعه بوده است.
مرتضی اصفهانی اظهار داشت: جنگ برای جنگکننده، عامل توسعه بوده است و نه برای ویرانشونده! البته باید بین جنگهای بین دو همسایه هممذهب و همریشه با سه سونامی بزرگ تاریخی ایران، تفاوت قائل بود. جنگ در اروپا کسی از اشراف را جابجا نمیکرد یا فرهنگ را تغییر نمیداد؛ اما حمله اسکندر، مغول و اعراب، همه چیز را از سیاست و اقتصاد تا دین و فرهنگ و زبان، دستخوش تغییر کرد و ریشه ثبات را در جامعه خشکاند.
ایران، جامعه پسینی؛ اروپا جامعه پیشینی
ایزدی در ادامه ارائه مباحث کتاب افزود: کتاب میگوید ما در ایران به طور سنتی، پیشینی قضاوت نمیکنیم. مثلا چه کسی باید شاه بشود؟ بلکه پسینی قضاوت میکنیم: هر کسی شاه شد، حتما فرّ ایزدی داشته! اما در اروپا وقتی یک لرد مُرد، چه کسی جایگزین است؟ پاسخ از قبل مشخص است: پسر بزرگش، اگر نداشت، پسرعموها و … . نهایتا یکی از همان خاندان و این یعنی ثبات. کتاب میگوید ما در ایران پسینی قضاوت میکنیم. پادشاه حتما فرّ ایزدی همراه داشته که شاه شده است. پس، از او تبعیت میکنیم و این نگاه بعد از اسلام، تداوم مییابد. نگاه شاهنامه به کاوه آهنگر نیز و قیام او نیز همین طور است. فریدون، حاکم شد چون فرّ ایزدی داشت!
ایزدی در پایان اظهار داشت: نخستین باری که این کتاب را خواندم، پذیرش کمتری داشتم؛ اما امروز، بیشتر بر این باورم که ما جامعه کوتاهمدت هستیم و اقدامات بلندمدت در کشور ما دیده نمیشود. ما وقتی یک مساله را میبینیم، همان را توصیف میکنیم؛ اما وقت توصیف آن ادلهای مطرح میکنیم که ممکن است برخی از ادله صحیح نباشد؛ اما در اصلِ واقعیت مساله که وجود دارد، ایرادی ایجاد نمیکند. ضعیف بودن برخی ادله کاتوزیان در باب اینکه چرا ایران تبدیل به جامعه کوتاهمدت شد نیز چیزی از اهمیت و حقیقت مساله کم نمیکند! اصل مساله، اینجاست که ایران جامعه کوتاهمدت است و همین بیثباتی از بسیاری اتفاقات خوب و رشد و توسعه، جلوگیری میکند. بالاخره به این نتیجه میرسیم که انباشت، باعث رشد و توسعه میشود و انباشت، نیازمند ثبات است.
در پایان جلسه، محمدصادق ابراهیمی، مدیر جلسه، از سلمان ایزدی بابت ارائه کتابِ «ایران، جامعه کوتاهمدت» تشکر کرده و ضمن قدردانی از مشارکت حضار در مباحث نقد کتاب عنوان داشت: هفتمین جلسه عصر اندیش با موضوع ارائه و نقد کتاب «نفحات نفت» نوشته رضا امیرخانی، توسط آقای ساسان شعبانی در تاریخ شنبه مورخ ۸ مرداد ماه، راس ساعت ۱۷ در ساختمان مرکزی دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت برگزار خواهد شد.
لازم به ذکر است شرکت در جلسات عصراندیش برای کلیه علاقهمندان به موضوعات توسعه و تعالی اجتماعی، آزاد میباشد.