به گزارش «رساگفت»: مجری: به نام خدا. سلام. حتما همه شما شنیدهاید که میگویند قانون سوم نیوتن، خیلی قانون مهم و مصطلحی است و همیشه هم در موردش صحبت کردیم که هر عملی، یک عکسالعملی دارد و هر کنشی، یک واکنشی دارد. امکان ندارد شما یک کاری انجام دهید و در مقابل کاری که انجام دادید، در کائنات و طبیعت و جهان، اتفاقی نیفتد. آدمهای موفق هم از این قضیه مستثنی نیستند. آدمهای موفق، کسانی هستند که بلد هستند تعادل را در زندگیشان حفظ کنند و کفههای ترازو را با حواسجمعی، به یک تعادلی برسانند. یعنی اگر قرار است به چیزی برسید، احتمالا باید یک چیزهای دیگری را از دست بدهید. فرقی نمیکند که کجای کار ایستادهاید و در چه مسیری هستید؛ وقتی میخواهید در یک امتحانی قبول شوید، باید از تفریحتان بزنید و باید درسِ بیشتری بخوانید. شاید دوستانتان را کمتر ببینید. آن چیزهای خوب و خواستنی را میدهید؛ اما در ازای آن، چیز دیگری را به دست میآورید. این، قانونِ طبیعت است. آدمهای موفق هم کسانی هستند که اولویتهایشان را درست انتخاب میکنند. همیشه یک چیزهایی را از دست دادند؛ اما چیزی را به ازای آن به دست آوردند که ارزشمندتر بوده است.
گوینده: آقای محمدحسین حسینزاده، متولد گلبافِ کرمان و یکی از همراهان سردار سلیمانی هستند. او دوران جوانی خود را در این شهر گذراند و پس از شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق، جذب سپاه شد. پس از چندی، به عنوان فرمانده گلباف در جبهه، نقشآفرینی کرد. او پس از ورود به لشکر 41 ثارالله و بعد از آن، در معاونت دریایی، تلاش کرد راههای تازهای برای مبارزه با دشمن پیدا کند. به همین خاطر، پس از شش ماه تلاش بیوقفه برای آموزش، کادرسازی و ساختارسازی، توانست در عملیات والفجر، خوش بدرخشد. پس از پایان جنگ، با استفاده از ظرفیتها و استعدادهایی که در طول جنگ شکل گرفته بود، به سازندگی پرداخت؛ از جمله فعالیتهای وی در حوزه سازندگی، میتوان از پروژه انتقال آب به چابهار از سد سیرجان اشاره کرد. پس از شروع اقتصاد مقاومتی در دهه 90، وی به بحث کارآفرینی اجتماعی پرداخت تا در شهرهای کوچک، با کمک تمیشان، بتواند در این فرایندِ تولیدِ محصول و عرضه آن به بازار، موثر واقع شود.
مجری: با مهمان امشب برنامه ما آشنا شدید. جناب آقای حسینزاده، سلام و وقت شما بخیر.
حاج آقا: سلام. وقت شما هم بخیر. در خدمت شما و همکاران عزیز و بینندگان محترمتان هستم.
مجری: تشکر. آقای حسینزاده، ما چهار پاکت، روی میز گذاشتیم که از شما خواهش میکنم یک به یک، این پاکتها را باز کنید. روی هر کاغذی که داخل این پاکتها قرار دارد، یک کلمهای نوشته شده است. از شما میخواهم که کلمه را که دیدید، به دوربین روبروی خود نشان دهید و در مورد آن کلمه، فقط دو دقیقه صحبت کنید. زمان هم از لحظهای که کلمه را به دوربین نشان میدهید، توسط دوستانِ من، مشخص میشود.
حاج آقا: گلباف. محل تولد من است. طبیعتا من خیلی به آن عُلقه دارم. یک شهر کوچکی است در صد کیلومتری جنوب شرق از قسمتِ مرکزِ استانِ کرمان. از اسمش هم برمیآید که یک وقتی، در هر خانهای، یک کارخانه بوده که قالی میبافتند. در نتیجه به همین دلیل، اسمش گلباف شده است. در ایام انقلاب، یکی از انقلابیترین شهرهای استان کرمان، همین شهر بوده است و دارای شهدای بزرگ و شاخصی هم هست؛ از جمله حاج حسین پورجعفری. حاج حسین پورجعفری، یارِ همراه حاج قاسم شهید، از جمله شهدای گلباف است.
مجری: یادشان گرامی. صحبتهای شما حتی یک مقدار، کمتر از دو دقیقه شده که نشاندهنده مدیریت شماست. جالب است که اولین پاکت، اسم شهر شما بود. ترتیب خاصی در نظر نگرفته بودیم. پاکت دوم: نخبه. نخبه به نظر شما کیست؟
حاج آقا: اتفاقا بحث، همین است. اخیرا یادم نیست که حضرت آقا در ملاقات دانشجویان یا بسیجیان بودند که به این موضوع اشاره داشتند. بعضیها در ذهنشان این است که نخبه، فقط بعنوان کسی است که درس را خوب خوانده است و یا حافظه خوبی دارد و یا حتی باهوش است. این تعریف را دارند. در صورتی که شاید یکی از جنبههای نخبگی، همینهایی باشد که گفتیم؛ اما مهمتر از آن، به نظر میرسد، نخبگان، کسانی هستند که مجموعه عواملی در زندگیشان میتواند در زندگی محیطشان و اطرافیان و جامعهشان تاثیرگذار باشد و اثرگذار باشند و باز هم این با یک جنبههای درهمتنیده روحی و اعتقادی و علمی، حتی بعضی هنرهایی که اینها دارند (عجین است)؛ صرفا منظورم از هنر، تعریف متعارفش نیست. همین جملهای که اتفاقی گفتم را در نظر بگیرید؛ شهید پورجعفری و یا خود حاج قاسم، بالاترین هنرمندان این دنیا بودند.
مجری: شما خود را نخبه میدانید؟ تعارف را کنار بگذارید. تعریفی که ارائه دادید این بود که هر کسی که بتواند تاثیری در جامعه بگذارد.
حاج آقا: هر کسی که خودش را نخبه بداند، نخبه نیست.
مجری: این از فروتنی شماست. دو عدد از پاکتها باز شد و دو عدد دیگر، باقی مانده است. پاکت سوم: مردم نجیب ایران.
حاج آقا: حدود 60 سال، سن من است.
مجری: خدا شما را حفظ کند.
حاج آقا: از روز اول انقلاب و روز اول جهاد و روز اول بسیج، به یک نوعی جزو مردم بودیم. بنظرم غلط است که بگوییم با مردم بودیم. بلکه جزو مردم بودیم.
مجری: برایم خیلی جذاب بود که از یک حرف اضافهای استفاده کردید و گفتید با مردم نیستیم؛ چون آنطور، جدا خواهیم بود؛ ما جزو مردم هستیم. کاش همه مسئولان، اینطور بودند.
حاج آقا: البته من مسئول نیستم.
مجری: بله. ولی از مسئولان انتظار داریم که رفتارشان طوری باشد که درخور مردم باشد. همگی، خودشان را واقعا جزوی از مردم حساب کنند. پاکت آخر: حاج قاسم سلیمانی عزیز که یادشان گرامی باشد. من دوست دارم سراغ تعریف کردن از حاج قاسم سلیمانی نرویم؛ چون وجود ایشان، به قدری تعریفی است که صد برنامه هم بسازیم، کم میآوریم. دوست دارم ناگفتههایی را از شما در مورد حاج قاسم سلیمانی بشنوم که شاید قبلا، مردم، نشنیده باشند. از رفاقتتان و روابطی که با هم داشتید و رفت و آمدهایی که داشتید و هر آنچه که فکر میکنید شاید برای مردم جذاب باشد بفرمایید.
حاج آقا: سال 1373 یا 1374 که حدود 30 سال پیش بود، یک جلسهای در تهران داشتیم. موقع عصر، داشتیم به فرودگاه میرفتیم تا به کرمان برویم. با حاج قاسم با هم بودیم. دورِ میدان آزادی تهران، ترافیک خیلی شدیدی بود و همه ماشینها ایستاده بودند. یکی از کودکان کار، به ماشین، نزدیک شد. قبل از اینکه جلو بیاید، حاج قاسم، شیشه ماشین را پایین آوردند (ایشان جلو بودند و ما با یکی دیگر از دوستان، عقب نشسته بودیم). حاج قاسم، دستشان را از شیشه بیرون بردند و این کودک را (که قدش حدود آینه ماشین بود) از فاصله نیم متری یا یک متری، به سمت خود آوردند و شروع کردند به شانه کردن موهایشان و اسمش را پرسیدند و اینکه چه کار میکند؛ به ما رو کردند و گفتند ببینید که این بچه چقدر زیباست؛ اگر یک نفر، ایشان را به حمام ببرد، از بچههای ما و شما خیلی زیباتر است. کافیست همین یک جمله در وصف ایشان باشد. جلسه برای این بود که در موضوع امنیت شرق کشور بحث کنیم. آن زمان، من مهندسیِ ایشان بودم و بعدها از سازمان، بیرون آمدم. ایشان گفتند که ما برای معیشت این مردم، باید فکری کنیم. اگر این معیشت حل شود، امنیت هم ضمنش حل میشود. من گفتم چه کاری باید انجام دهیم؟ گفتند دورِ جازموریان، زمینهایی را پیدا کنید و چاهِ آب بزنید و بین مردم، تقسیم کنید. به نظرم تنها کسی که حاج قاسم را کامل شناخته بود و به ایشان عشق میورزید، مقام معظم رهبری بودند.
مجری: نسبت خوبی برقرار است بین مردم نجیب ایران و نام حاج قاسم سلیمانی. یک ارتباط دو طرفه قشنگ، بین هر دو، برقرار بوده است. پاکت آخر از دو دقیقه بیشتر شد. ولی به نظرم ارزشش را داشت. چون نام مبارک حاج قاسم سلیمانی با آن بود.
زارعزاده: با حاج آقا حسینزاده، در سال 1386 به صورت دورادور آشنا شدم. اواسط 1392 بود که از نزدیک، خدمت ایشان بودم.
رضایی: حدودا 10 سال است که من این توفیق را دارم که کنار ایشان، از تجربیاتشان استفاده کنیم و هم درس مدیریت و هم درس اخلاق و زندگی را پای کلاس درس ایشان بنشینیم. نهاد مردمی رسالت، روی موضوع توسعه اجتماعی و تعالی اجتماعی تمرکز دارد. به دنبال بهبود سبک زندگی آحاد مردم است که خب قطعا یکی از این مسائل که منجر به بهبود زندگی خواهد شد، بحث اشتغال است که بنیان این اتفاقات هم براساس همیاریهای اجتماعی رخ میدهد. یعنی باورمان این است که مردم با همیاری اجتماعی و با تعاون خودشان میتوانند از پس مسائل خودشان بربیایند. معمار این الگوها و این مدلها هم شخص آقای حسینزاده هستند.
تهامی: مسائل اجتماعی و اقتصادی و حتی موضوعات مهمی مثل کارآفرینی؛ نظر و دغدغهشان این است که اینها را نمیشود با روشهای مرسومِ سنتی جامعه حل کرد. باید طرح نویی داشته باشیم. کلیدِ حل این مسائل، به دست خود مردم است. باید نهادهای مردمی، ورود پیدا کنند و باید زیرساختها و پلتفرمها را در اختیار قرار دهند و رهیاری انجام بدهند و راهبری کنند و تسهیلگری کنند و بقیهاش را به دست خود مردم بسپارند.
رضایی: این نحوه خلق الگو و مدل است که اگر در عرصههای دیگری هم اتفاق بیفتد، حتما شاهد توفیقاتی روزافزون، برای کشورمان خواهیم بود.
زارعزاده: با توجه به اینکه سی سال در محیط اداری کار کرده بودم، برایم خیلی جالب بود. از دور که با ایشان ارتباط داشتیم و گهگُداری همدیگر را میدیدیم، شخصیتشان جذبههایی داشت. اما از نزدیک که ایشان را دیدم، انصافا رفتارها و کارها و روششان به معنای واقعی، مردمی بود. شومَن نیستند. یک کاری نمیکنند که دیگران خوششان بیاید. آن چیزی که وظیفه خود میبینند را انجام میدهند. به شدت هم جوانگرا هستند.
تهامی: این نگاهِ متفاوت، به نظرم به یک عقبهای برمیگردد. زندگی ایشان در کودکی و در روستا و حضور ایشان در جبهه و حتی همرزمی با حاج قاسم شهید، تجربیات مختلفی که در جامعه داشتند و شاید از همه مهمتر، تلفیق تعهد و تخصص، باعث شده است که ایشان، نگاه متفاوتی به موضوعات داشته باشند.
زارعزاده: خودم بارها سوال کردم که شما اینها را از کجا ایده میگیرید؟ میفرمودند از دفاع مقدس. یعنی در زمان دفاع مقدس، ما همه اینها را تجربه کردیم. بحث ایشان این است که الان هم این ظرفیتها را داریم. در سازندگی هم میتوانیم این ظرفیتها را کشف کنیم و به کار بگیریم و از این استعداد استفاده کنیم.
مجری: حاج آقا در این بخش، قرار است که شما را غافلگیر کنم. دوستان من زحمت کشیدند و پنج نفر را دعوت کردند که در این برنامه، همراه شما باشند؛ یک صحبتهایی کنند و شما هم در ذیل و ادامه صحبتهایشان، در مورد موضوعی که مطرح کردند، حرف بزنید. همچنین هر کدام از عزیزانی که خدمت شما معرفی میکنم، قرار است یک دقیقه در مورد شما و فعالیتهایتان صحبت کنند و شما هم یک دقیقه فرصت دارید که در پاسخ به فرمایشات دوستان، صحبتهای خود را بفرمایید. جناب آقای دکتر حسین عنبرستانی. جناب آقای دکتر علی بابایی. جناب آقای دکتر علی شهابی. جناب آقای مسعود شفیعی و جناب آقای محمدرضا مداح. نفر اول، جناب آقای دکتر حسین عنبرستانی را معرفی بفرمایید.
حاج آقا: دکتر عنبرستانی در دبیرخانه نهاد مردمی (که مباحثی که عرض کردم دنبال میشود) دبیر کارگروه برنامهریزی و پیشبرد است.
مجری: آقای دکتر، سلام. یک دقیقه در مورد حاج آقا و فعالیتهایشان و هر چیزی که صلاح میدانید و یا سوالی که احیانا دارید در خدمتیم. مقدمه و تعارف را هم کنار بگذاریم.
عنبرستانی: سلام خدمت شما و حاج آقا حسینزاده. واقعیت این است که یک نکتهای که به نظرم لازم است در مورد موضوع برنامه عرض کنم، نوع نگاه ما و باور ما به این است که نوآوری داشته باشیم. خیلی جاها حتی جاهایی که متولی بحث نوآوری هم هستند، بعضا وقتی با یک چیز جدیدی مواجه میشوند؛ میگویند نمونه خارجیاش کجاست؟! اما ما کنار حاج آقای حسینزاده در این سالهایی که به عنوان یک استاد از ایشان درس گرفتیم، همیشه این باور، درونمان نهادینه شده که اگر بخواهیم یک نوآوری رخ دهد، باید ایمان داشته باشیم که اصلا نباید فکر کنیم که یک جای دیگری هست که میخواهیم به آن برسیم. باید خودمان شروع کنیم که با آن نگاهِ کلانی که حاکم است، سعی و خطا و یادگیریِ حین عمل، این فضا را به قدری جلو برویم که بتوانیم به چیزی که متناسب با بافت و بوم خودمان هست برسیم و ما الحمدلله کنار ایشان، همیشه این را در کارهای مختلفی دیدیم و یاد گرفتیم که اینطور، جلو برویم.
مجری: حاج آقا طبق فرمایشات دکتر عنبرستانی، در کارهایی که انجام میدهید، به برنامهریزی مدون و زمانبندیشده اعتقادی ندارید؟
حاج آقا: تعریف از برنامهریزی، مهم است که چه باشد. وقتی میگویید برنامهریزی، یکسری جداولی است که در اتاقهای دور از عمل و صحنه عمل و میدان، اتفاق میافتد؛ خب آن، یک نوع، نگاه است. اما یک نوع نگاه دیگر، برنامهریزی نزدیک به عمل است. ما در انقلاب، این را خوب یاد گرفتیم. در دفاع مقدس، بیشتر از دوران قبلش. باز هم تاکید میکنم که شما برنامهریزتر و نخبهتر از حاج قاسم، نمیتوانید کسی را سراغ داشته باشید. اما همه برنامهریزیها ممزوج با عمل و بومی بودن، اتفاق میافتد. یعنی لازم نیست که حتما یک نمونه خارجی وجود داشته باشد که کپی کنیم. میتوانیم خودمان مبنا و مبدا یک نوع الگو برای خیلی از چیزها باشیم. چنانچه الان در کشور، نمونههای فراوانی برای این موضوعات وجود دارد.
مجری: در خدمت جناب آقای دکتر علی بابایی هستیم، مدیر کل فناوری و نوآوری وزارت صنعت، معدن و تجارت. سلام. وقت شما بخیر.
بابایی: سلام خدمت شما و حاج آقا و خدمت همه عزیزانی که ما را میبینند. فرصت، خیلی کم است؛ لذا عرض میکنم که از سال 1392 افتخار داشتم که با حاج آقا حسینزاده، یک سفر تغییر بزرگ را شروع کنیم. اگر بخواهم خیلی کوتاه حاج آقا را توصیف کنم و چیزی که از ایشان یاد گرفتم را خیلی کوتاه بگویم، حاج آقا از نظر من، یک عاملِ تغییر است. ایشان کسی است که یک جسارت تغییر بزرگ و شهامت تغییر بزرگ را داشت و وارد یک فرایند خیلی خیلی پرریسک شد. خیلی راحت میتوانستند طبق یک سیستم سنتی رفتار کنند. اما شهامت کردند که وضع موجود را تغییر دهند. از یک طرف، ایشان یک دیدگاه خیلی مردمی و دینی را به عنوان اصلِ حرکت گذاشتند. یک دیدگاهی است که مردم باید درگیر شوند و اقتصاد، مردم و دین را سه اصل درهمتنیده دانستند.
مجری: حاج آقا، کجا خطر کردید و برای مردم، نتیجه داد؟
حاج آقا: ماه مرداد از سال 1364 یادم آمد که مجموعهای به اسم یگان دریایی لشکر 41 ثارالله بود. لشکر 41 ثارالله، شامل تمامِ بسیجیانی بود که از استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان و هرمزگان، به جبهه اعزام میشدند. از نظر نفری و تعدادی هم که در نظر بگیریم، اکثرا در کویر زندگی میکنند؛ اما یک یگان دریایی، تشکیل شد. معمولا ارتشهای کلاسیک دنیا برای اینکه مثلا یک گردان غواص با حدود 300 غواص داشته باشند، باید چند سال آموزش بدهند. یگان دریاییشان باید آموزشهای خاصی ببیند. از ماه مرداد تا شب 22 بهمن، که عملیات والفجر 8 و عبور از اروند بود که اتفاق میافتاد، ظرف شش ماه، هم آن گردانِ غواص درست شد که شهید بزرگواری به اسم حاج احمد امینی، زیر نظر حاج قاسم، فرمانده آن گردان بودند و هم این طرف، یک شهید بزرگوار دیگر به اسم شهید حاجبی که ما هم نیرویشان بودیم، یک یگان دریاییای درست کردند که در شب، چند گردان را از اروند، عبور دادند. لذا هم نوآوری و هم تحول و هم کار فنی و هم شهامت و شجاعت و ریسکپذیری، همگی را در این شش ماه و شبهای عملیات، میتوانستیم یکجا ببینیم. از این رو کاری که ما داریم انجام میدهیم، نسبت به آن کاری که آن شهدا انجام دادند، کار سادهای است. ما هم از آنها یاد گرفتیم.
مجری: یادشان گرامی. در خدمت دکتر علی شهابی باشیم که مشاور و همکار شما هستند و مدرس دانشگاه علوم تحقیقات میباشند. سلام. وقت شما بخیر.
شهابی: به نام خدا. سلام آقای مفیدی و حاج آقا حسینزاده و همه بینندگان عزیز. چیزی که در مورد حاج آقا حسینزاده به ذهنم میرسد، بینش و تحلیل صحیح ایشان از مسائل روز جامعه است. همین تحلیل جامعنگری که ایشان به مسائل دارند، باعث میشود که پیشبینیهایشان همیشه در مورد آیندهی تکنولوژی و مسیرهای کاری، درست باشد. همین پیشبینیِ صحیح هم باعث میشود الگوی خیلی صحیح و درستی را برای کار، طراحی کنند. در این زمینه هم فکر میکنم خیلی ایشان خاص هستند و فکر میکنم توضیحاتی در این زمینه دارند.
مجری: حاج آقا، به ما هم یاد بدهید.
حاج آقا: دکتر، زیادی تعریف کردند. ولی واقعیات جامعه، یک چیزهایی را به ما میگوید. مثلا در دوران فعلی که کشور دارد از آن عبور میکند، مساله اشتغال، خیلی مهم است. یعنی اگر به کشورهای اروپایی بروید که جمعیت، پیر شده است، اگر بنا باشد، نیروی انسانی هم وارد میکنند (که همین کار را هم دارند میکنند). به همین جهت است که دارند سعی میکنند خیلی از صنایعی که دارند، به صورت خودکار و اتوماسیونی باشد و کمتر، نیروبر باشد. در صورتی که در کشوری مثل کشور ایران، بیشتر، نیازمند توسعه کسب و کارهای خردوخانگی هستیم. در خیلی از کشورهای دنیا هم بالای 50 درصد GDPشان، از کاروکسبهای خردوخانگی است. به همراه همین دوستانی که الان در این جلسه هستند و چند هزار نفر که در جلسه ما و شما نیستند، داریم تلاش میکنیم که این کاروکسبهای معیشتمحور را تحت عنوان کارآفرینی اجتماعی، توسعه دهیم. اما نه یک بُعدی؛ بلکه بُعد فرهنگی و بُعد راهبری کاروکسبها و بُعد بازار و ابعاد مالی را در نظر گرفتیم که اعم از تامین مالی شرعی و آسان و ارزان و اعتبارسنجی است. همه اینها از جمله کارهایی است که دوستان دارند انجام میدهند.
مجری: شاید نفر بعد که جناب آقای مسعود شفیعی، معاون مدیرعامل یکی از بانکهای قرضالحسنه کشور هستند، بتوانند به ما کمک کنند. سلام و شب شما بخیر.
شفیعی: به نام خدا. بنده هم سلام عرض میکنم خدمت شما و حاج آقا و همه بینندگان. اگر بخواهم در یک جمله خصوصیات حاج آقا حسینزاده را عرض کنم، ایشان بسیار صبور و خستگیناپذیر هستند. از صبح علیالطلوع که شروع به کار میکنند (بعد از نماز صبح) تا ساعت 10 و 11 شب، همیشه فعالیت دارند. واقعا ایشان در تمام مراحل کاریشان، سعی کردند که قلبی و دلی با همه همکاران رفتار کنند و در تمام مسائل و اهداف و سیاستهایی که دنبال میکنند، همراهی کنند.
مجری: آقای حسینزاده، از پشتکار و سختکوشی و خستگیناپذیری شما گفتند. راز این خستگیناپذیربودن چیست؟
حاج آقا: نه فقط بنده و شما؛ بلکه برای همه، واقعیتها انگیزههاست که باعث تحرک میشود. انگیزه است که باعث عدم خستگی میشود و شادابی میآورد. هر وقت که برای یک کاری، انگیزه نداشته باشید، ممکن است با ده دقیقه و یا یک ربع کار کردن هم خسته شوید. ولی اگر انگیزه داشته باشید که یک مطلب را بخوانید، میبینید که صبح شد و خسته هم نمیشوید. سعی کردیم به جوانان، میدان دهیم که همانطور که دکتر بابایی هم گفتند، سعی و خطا و آزمون و خطا را بتوانند داشته باشند. به همین جهت، خلق الگو کردیم.
مجری: نفر آخر، جناب آقای محمدرضا مداح که دستیار شما در مجموعهای هستند که فعالیت میکنید.
مداح: سلام خدمت شما و حاج آقا و همه بینندگان. اگر بخواهم خیلی کوتاه، یک موضوعی را مطرح کنم این است که حاج آقا به عنوان طراح و معمار یک الگوی اسلامی و ایرانی، به اسم الگوی تعالی اجتماعی هستند که از زوایای مختلف، میتوان این الگو را بررسی کرد. یکی از رویکردها که حاج آقا هم فرمودند، موضوع کارآفرینی و نگاه ایشان به مناطق کمتر توسعهیافته و بحث مهاجرت معکوس است؛ درواقع، شناسایی هستههای کارآفرینی اجتماعی که استعداد ایجاد شغل در آن هستهها هست و وصل و مدیریت کردن زنجیره ارزش آنها مد نظر است. این ویژگیِ بارز حاج آقا میباشد.
مجری: تشکر. حاج آقا چه شد که شما سراغ مناطق محروم رفتید و به فکر فعالیت در آنجا افتادید و دقیقا چه کارهایی در آنجا انجام میدهید؟
حاج آقا: خیلی کارهاست که میشود. دو موضوع را با هم مقایسه کنیم؛ یکی اینکه همه کالاها و خدمات، در یک سری سولهها و کارخانهها تولید شود و این خود به خود، باعث مهاجرت به شهرها و تمرکزگرایی و رفتن این تولیدات به روستاها شود. معلوم است که نتیجهاش میشود خالی شدن شهرهای کوچک و روستاها و ایجاد حاشیهنشینی. اما یک راه دیگر هم وجود دارد که اینها در خانهها تولید شود. خیلی هست. حتی این کت که تن شماست، مگر چقدر تکنولوژی دارد؟ این قابلیت این را دارد که در یک خانه و در یک شهر کوچک، تولید شود. اما الزاماتی هم دارد؛ از جمله اینکه مواد اولیه و تجهیزات، به خوبی به خانه برسد و بعد از آن، بتواند به خوبی به فروش برسد. درنتیجه، اینچنین چیزی که ظاهرا ساده هم هست، اگر روی آن کار کنیم، به نتایج خیلی خوبی میرسیم؛ از جمله مهاجرت معکوس.
مجری: خیلی هم خوب. یک نوعی اشتغالِ خرد در خانهها و مدیریت این اشتغال و رساندن محصولاتشان به جاهایی که به فروش میرسد و مدیریت کردن کل این نظام، کاری است که شما و مجموعهتان انجام میدهید. ان شاء الله موفقتر از قبل باشید. از همه عزیزانی که همراه ما بودند تشکر میکنم.
گوینده: امروز هم با کتابی تازه در حوزه علم و فناوری در کنار شما هستیم. اگر تمایل داشتید، میتوانید آن را تهیه کرده و مطالعه کنید. نام کتاب، آرزوهای دستساز، نوشته آقای میلاد حبیبی میباشد که انتشارات راه یار، آن را به چاپ رسانده است. این کتاب، مخاطب را با روند شکلگیری شرکتی دانشبنیان در قالب داستانی جذاب، آشنا میکند. همچنین در مجموعه کتابهای تاریخ شفاهی، با موضوع پیشرفت، اولین کتابی است که به موضوع شکلگیری شرکتهای دانشبنیان میپردازد. شرکتی که در حوزه الکترونیک و کامپیوتر، اختراع دوربینهای ثبت تخلف رانندگی را به اسم خودشان ثبت کردند. روایت داستان هم برگرفته از تلاش بیوقفه تعدادی دانشجوی با انگیزه است که برخلاف خیلی از هم سن و سالان خود، اهداف و آرزوهایی دارند که تلاش میکنند در ایران به آنها برسند. نویسنده کتاب، آقای حسین توحیدی، یکی از افراد این شرکت دانشبنیان را اولین بار در مسجد زینبیه میبیند. آقای توحیدی برای انتقال تجربیات خود به جوانترها و دانشجویانِ منطقه، به آن مسجد دعوت شد؛ فردی که روزگاری رتبه اول جشنواره خوارزمی را به خاطر اختراع ثبت تخلفات رانندگی به خودش اختصاص داده بود. بالاخره نویسنده توانست جلسات مصاحبهای را با آقایان توحیدی، نوقانی، سجودی، محمدامین کاویانی و حامد امینی هماهنگ کند و بعد از 25 ساعت، صحبت آنها را به متن تبدیل نموده و کم کم با بررسیهای مختلف، وی را با روایتی از زبان دانشجویی که در شرکت این عزیزان، برای کارآموزی حضور پیدا کرده است، بیان کند. در قسمتی از این کتاب میخوانیم که به جبر نمره و مدرک گرفتن، باید 360 ساعت، مفت و مجانی، در یک شرکت مرتبط با رشتهام کار میکردم. بعد از انتخاب واحد، برای گرفتن معرفینامه کارآموزی، راهم را کج کردم به طرف واحد آموزش دانشگاه. روی معرفینامه، اسم و آدرس شرکت نوشته شده بود. از دانشگاه، بیرون زدم و به طرف شرکت رفتم. حوالی میدان انقلاب. انتهای کوچهای بن بست که خانهای کلنگی بود. دستی به سر و وضعم کشیدم و انگشتم را به زنگ زدم.
مجری: حاج آقا، از صحبتهایی که دوستان کردند، من متوجه شدم که شما جمعی هستید که تلاش میکنید وامهای قرضالحسنه را هم در اختیار عزیزانی که قرار است اشتغال داشته باشند و مشغول شوند، قرار دهید. در این مورد هم صحبت بفرمایید.
حاج آقا: بیش از 90 درصدِ جمعیت، عامه مردم هستند؛ یعنی آنهایی که کاروکسب خردوخانگی دارند که ما به آنها هسته کارآفرینی اجتماعی میگوییم.
مجری: جامعه را میفرمایید.
حاج آقا: بله. افرادی که مشغول هستند؛ از یک پیک موتوری گرفته تا یک مغازه و یک خانم آرایشگر و یا یک کسی که دارد یک نرمافزاری را تولید میکند. همه اینها کاروکسبهای خردوخانگی هستند و یک تعداد دیگری هم کارمند یک سری بنگاهها و شرکتها و سازمانهای اداری و دولتی و غیردولتی هستند. همه اینها برای تامین مالیشان، نمیتوانند هزینههای بالای تامین مالی را پرداخت کنند؛ اعم از 10 درصد و 12 درصد و 18 درصد. زندگیشان تحمل اینچنین هزینه مالیای را ندارد. الحمدلله طی چندین سال، یک کاری انجام شد و به ثمر نشست که امروز، کشور، برای شمولیت مالی از طریق قرضالحسنه، به شیوه ساده و ارزان و شرعی، به نتیجه خوبی رسیده است. در این زمینه، مجموعه تیم ما که چند هزار نفر در کشور هستند (حدود 5 هزار نفر) و کاملا هم مردمی است و هیچگونه وابستگیای به دولت و بیتالمال ندارد و از بیتالمال ارتزاق نمیکند، فعالیت دارند. الحمدلله این اتفاق در کشور افتاده و نهادینه هم شده است.
مجری: خیلی هم عالی. هر زمانی که خود مردم، پای کار آمدند و تلاش کردند که بخشی از مردم، برای بخشی دیگر، فعالیتی انجام بدهند، نتایج بسیار بزرگی به دست آمده است و ان شاء الله که کار شما تا الان که خوب بوده است، از این به بعد هم تعداد بیشتری از مردم بتوانند، نفعش را ببرند. جعبه کنار دست خود را باز کنید. هدیه را بیرون بیاورید و رو به دوربینِ خود، با مردم، آنچه که احساستان از دریافت این هدیه است را بفرمایید.
حاج آقا: هر چند نماد عزت و افتخار و اقتدار و تاریخ هر کشوری پرچم آن کشور است، اما وقتی این پرچم، به نام خدا هم منقش شده است، دیگر نماد اعتقاداتِ عمیق مردم هم هست. اگر بخواهم احساسم را در یک جمله راجع به این پرچم بیان کنم این است که ماها باید قدر این پرچم را به خوبی بدانیم و ان شاء الله میدانیم.
مجری: تشکر از شما. خدا به شما عمر با عزت دهد. از اینکه به برنامه ما آمدید تشکر میکنم و ممنون که همراه ما بودید. یاد یک چیزی افتادم؛ به نظرم ما منطقه محروم نداریم؛ بلکه این ما هستیم که با کمکاریهای خودمان، یک منطقه یا یک جامعه را به محرومیت میکشیم. پس کاش کنار هم باشیم تا دیگر هیچوقت، این واژه، تکرار نشود.