خیریه یا سرمایهداری
به گزارش «رساگفت»: نظراتی در این زمینه در کتاب مطرح شده است. نویسنده به این نتیجه رسیده است که هم خیریه صرف بودن نتوانسته است مشکل فقر و مسائل اقتصادی جامعه جهانی را حل کند (شاهد آن، وجود هزاران خیریه و پابرجا بودن مشکلات اقتصادی میباشد) و نه نظام سرمایهداری صرف که بی رحمانه میگوید فقرا را فقیر نگه دارید و به آنها کمک نکنید تا خودشان راه سرمایهداری را پیدا کنند را میپذیرد.
در جای دیگری به اعتماد خاصگرا و عامگرا اشاره شده است. خاص گراها فکر میکنند همه چیز علیه آنهاست اما عام گراها معمولا به همه اعتماد دارند مگر اینکه خلافش ثابت شود. البته نمونههایی هم هست که عام گراها به خاصگرا شدن گرایش پیدا کرده اند.
تحقیقات میگوید افرادی که اعتماد اجتماعی بالایی دارند میتوانند رفتارهای واقعی و وانمودی را تشخیص دهند.
دور باطل
دور باطل به این معنی است که افرادی که اعتماد اجتماعی پایینی دارند اگر منزوی بمانند که خب، هوش اجتماعی شان هم ضعیف میماند و اگر منزوی نمانند، از آنجایی که بدگمان و کم اعتماد هستند باز هم بی اعتمادی شان افزایش مییابد. این چرخه ادامه مییابد و دور باطلی را شکل میدهد.
یکی از علتهایی که از نظر نویسنده باعث شده سوئدیها رغبتی به ارتکاب جرم نداشته باشند از طرفی اعتماد به نهادهای حاکمیتی از جمله پلیس و دادگاه هاست و از طرفی دیگر به این علت است که سوئدیها احتمال بسیار بالایی میدهند که مالیات هایشان صرف امور جامعه و نهایتا خودشان میشود و لذا در مجموع، قانون شکنی در ابعاد مختلف برایشان هزینه زاست و هزینهای که ایجاد میکند بیش از منافع آن میباشد.
وقت گُلِ نِی
ضرب المثل غربی آن میشود ژانویه سال بعد. وقتی اتحاد جماهیر شوروی در قانون اساسی 1936 بر روی کاغذ، سال بعد را سال پایان فساد اعلام کرد، چیزی که مردم در واقع حس میکردند، متفاوت از چیزی بود که سیاستمداران میگفتند. لذا این ضرب المثل برای آن قانون به کار برده شد.
البته از یاد نبریم که اعتماد از طرفی به سختی به دست میآید و به راحتی از دست میرود و همچنین اعتماد از بالا به پایین شکل میگیرد. یعنی از حاکمیت شروع میشود و به بدنه جامعه میرسد.
در جاهای مختلف کتاب به بحث ارجحیت منفعت جامعه بر منفعت شخصی اشاره گردیده است.
در ادامه نتیجه چند تحقیق و بیان چند نظریه در کتاب آمده است.
اشارهای هم به قرن 14 اروپا دارد و میگوید در آن زمان، الف وقت زیادی برای فریب نخوردن از ب صرف میکرد و برعکس و خود این باعث میشد که ضررهای قابل ملاحظهای متوجه هر دو گروه شود.
البته نهادهای فراگیر، نقاط ضعفی هم دارند از جمله مشکل بودن تبیین، ضعیف بودن، خطر از هم پاشیدگی و ذینفع نبودن هیچکسی در دفاع از آنها.
نئوپاتریمونیال
به نظامهایی اطلاق میشود که در آن، روابط شخصی و خویشاوندی و پنهانی با ماموران دولتی وجود دارد و پلیس آن نظام عادت کرده است که از رانندگان، رشوه بگیرد و برای انجام هر خدمتی، مامور دولتی، درخواست زیرمیزی نماید.
البته کتاب میگوید که به حافظه جمعی هم باید اهمیت ویژهای دهیم. معدنکارانی که در مبارزه برای بهتر شدن زندگی شرکت نمی کنند بخاطر خاطرات شکست در سالهای گذشته این مبارزات است.
ماسادا
اسطورهای ساختگی را نویسنده مطرح کرده است و مستقیما اشاره میکند که اسرائیل از آنجایی که تاریخ ندارد مجبور است تاریخی دروغین برای خودش بسازد؛ هرچند مع الاسف این تاریخ دروغین در دایره المعارف سوئد هم وجود دارد. این اسطوره ساختگی به دروغ و به صورتی وارونه میگویند حدود هزار مرد و زن و کودک برای اینکه نتوانستند جلوی حمله نظامی رومیها را بگیرند خودکشی دسته جمعی کردند. در ادامه شواهدی بر دروغ بودن این داستان کذب را ارائه میدهد.
چگونه از بی اعتمادی به اعتماد برسیم؟
اینکه منافع طرف مخالف در طول اعتصابهایی که انجام میشود از دسترس او خارج شود تا ضعیف گردد و شرایط گروه مقابل را بپذیرد؛ البته در آن، ایثار معنایی نخوهد داشت. کتاب میگوید که در سوئد، ابتدا اتحایده کارگری ایجاد شد و هر چند بعد از شش ماه منحل شد اما مقدماتی را برای این امر فراهم آورد. البته باید دولتی بی طرف سر کار باشد. حکومت خوب، جامعه خوب را به همراه دارد.
در بخش دیگری از کتاب دام های اجتماعی و مساله اعتماد، نویسنده میگوید 1024 گونه ممکن در طرح دموکراسی وجود دارد. البته همه اینها محقق نشده است. ولی میتوان آنها را تصور نمود.
در ادامه به اندیشههای افلاطون قانونگرا و ارسطو میپردازد. ارسطویی که هم مثل افلاطون میگفت نیت خوب و اخلاقی شهروندان باید وجود داشته باشد و از طرف دیگر، یکی از کارهای قانون این است که شهروندان را قانع کند که به گونهای اخلاقی عمل کنند.
از نظر نویسنده، طرح نهادهای سیاسی، میتواند راهی برای ذخیره کافی سرمایه اجتماعی باشد. چون اگر ذخیره سرمایه اجتماعی را به اندازه کافی داشته باشیم، میتوانیم از افتادن در دامهای اجتماعی جلوگیری کنیم. شبکههای اجتماعی در این زمینه میتوانند کمک کنند اما به هیچ عنوان، شرط کافی نیستند.
اگر اطلاعات کافی درباره آینده نداریم که همینطور هم هست، بهتر است به جای ایجاد نهادهایی که منفعت فردی دارد، نهادهایی را شکل دهیم که منفعت فراگیر داشته باشد.
در نهایت نویسنده میگوید به دوستِ روسِ خودم میتوانم توصیه کنم که تغییر دادن درک افراد نسبت به نهادهای عمومی، نیازمند علامتهای بسیار قدرتمند از بالا به شهروندان و کارمندان است که بدون هیچ شکاکیت عقلانی، به آنها نشان دهد که از این به بعد، بازی جدیدی در شهر وجود خواهد داشت.
نظرات نویسنده این صفحه
کتاب به صورتی مغرورانه سرمایه اجتماعی اروپای غربی و شمالی را بالاتر از تمام دنیا میداند.
کتاب مغرورانه حرف از اهمیت تاریخ و خاستگاهها و آن هم در آمریکا میزند. آمریکاییهای سیاه پوست که دارای ریشه آفریقایی هستند. آیا 200 و خوردهای سال، تاریخ به حساب میآید؟
می گوید ترس از به خطر و گیر افتادن به دست قانون باید بالاتر از عواید فساد باشد تا مردم دچار فساد نشوند. خب این اصلا درونی شدن رفتارهای خوب نیست.
اشاره کتاب به هولوکاست که البته هنوز اجازه تحقیقات جامع در مورد آن داده نشده است.
صادرات دموکراسی سوئد به کشورهای در حال توسعه. سوال اینجاست که سوئد به چه حقی این اجازه را به خود داده که اینچنین در مقام تصمیم گیرنده راهبرد دهد؟