مسابقه بزرگ 4001 (به مناسبت رونمایی از وام قرضالحسنه بدون کارمزد)
سلام؛ به مسابقه بزرگ 4001 خوش آمدید. به مناسبت رونمایی از وام قرضالحسنه بدون کارمزد این بار با یک مسابقه تعاملی جذاب برای بچهها و خانواده بزرگ رسالت مهمان شما هستیم.
رونمایی از وام قرضالحسنه بدون کارمزد کام همه ما رو شیرین کرد و این آرزو محقق نمیشد مگر با همراهی و پشتیبانی همه شما اعضای بزرگ خانواده رسالت، به همین خاطر مسابقه خانوادگی 4001 با موضوع آرزوی محقق شده وام قرضالحسنه بدون کارمزد برگزار میشود.
همه شما اعضای خانواده بزرگ رسالت به این مسابقه دعوتید .
مراحل مسابقه به این ترتیب است:
- قبل از هر کاری قصه «قرض حسن» رو برای بچهها بخونید.
- بعدش از بچه ها بخواهید آدمهای قصه رو رنگآمیزی کنند (حواستون باشه یکی از شخصیتها جاش خالیه و خود بچهها قراره اون رو نقاشی کنند.)
- حالا نقاشیها رو ببرید و شخصیتها رو شبیه فیلم آموزشی که برای شما گذاشتیم، به یک چوب بستنی و یا نی بچسبونید.
- در انتها، داستان رو بچهها به شکل یک نمایش عروسکی اجرا کنند ،
- از اجرای نمایش بچهها فیلم بگیرید و برای ما بفرستید. (اگر دوست داشتید فیلم و عکس پشت صحنه رو هم برای ما بفرستید).
- نکته: اجرای نمایش بیشتر از 5 دقیقه نشه و حتما، دوربین رو افقی بگیرید.
بریم با هم داستان رو بخونیم
داستان قرض حسن
سلام به همه بچههای. اسم من حسنِ.
مامان مهربونم تو خونه عروسک درست میکنه.
من و خواهرم زهرا به مادرمون تو این کار کمک میکنیم.
چند روزی بود که قیچی مادرم که باهاش لباس میدوخت کند شده بود. با این وضعیت، مامانم نمیتونست پارچهها رو خوب برش بزنه.
برای همین، تصمیم گرفتم با پسانداز قلکم براش قیچی جدید بخرم.
به اتاقم رفتم و از روی میز، قلکم که دوستم بود رو برداشتم.
بهش گفتم: من که از دل تو خبر ندارم ولی بنظرت پولام اندازه خرید قیچی برا مامانم شده؟
قلکم چشماشو باز کرد و گفت: حسن جون، هنوز پولات اونقدر زیاد نشده.
آهی کشیدم و گفتم چه حیف.
قلکم که دید ناراحت شدم گفت: حسن، چرا از علی و دوستات کمک نمیگیری؟
گفتم: چطوری؟
قلکم گفت: میتونی ازشون پول قرض بگیری.
بعد از اینکه حسابی پر شدم قرضشون رو بر میگردونی.
از حرفش خوشحال شدم.
گفتم: آره.
لباسامو پوشیدم، از مامانم اجازه گرفتم تا برم در خونه علی.
دوستم رو که دیدم با هم دست دادیم. ماجرا رو براش تعریف کردم.
علی گفت: غصه نخور حسن. میتونیم از دوستامون کمک بگیریم.
علی از مامانش اجازه گرفت، سوار تاکسی شدیم و رفتیم زمین فوتبال.
همه بچهها اونجا جمع بودیم. علی مشکلمو به دوستامون گفت. وقتی اونا مشکلم رو فهمیدن، از پول تو جیبی خودشون بهم قرض دادن.
وقتی پول رو گرفتم خیلی خوشحال شدم.
دوباره تاکسی گرفتیم و رفتیم مغازه، قیچی رو خریدیم.
بقیه راه رو با اتوبوس برگشتیم. خیلی خسته شده بودیم، از علی خدافظی کردم و اومدم خونه مامانم.
مامانم با دیدن قیچی، خیلی خوشحال شد.
چند روز بعد، قلکم گفت: الان میتونی قرض دوستاتو پس بدی. حسابی خوشحال شدم. قلکم رو باز کردم.
رفتم پیش علی تا پول رو بهش بدم.
وقتی علی پول رو دید گفت: حسن جون این پول زیادتر از قرضی بود که بهت دادیم.
گفتم: اشکال نداره.
علی گفت: مسجد که میرفتم شنیدم عمو روحانی گفت: وقتی پولی قرض میدیم همونقدر باید پس بگیریم، به این میگن، قرضالحسنه. این حرف خداست مثل نماز خوندن.
گفتم: ولی، علی جون تو کرایه اتوبوس و تاکسی رو حساب کردی. اینا جدا از قرض بود.
علی خندید، گفت: خب، بخاطر اینکه کرایه تاکسی و اتوبوس رو حساب کردی، همین شکلاتی که تو جیبته برام بسه. با این قرضی که دادم کلی برکت میاد تو جیبم.
من خندیدم و گفتم آره قلکت مثل قلک من پر از پول میشه.
هر دو خندیدیم.
خب حالا که داستان رو با هم خوندیم، از لینک زیر، عکسای شخصیتای داستانو اول برش بزنید، رنگ کنید و برای مسابقه آماده بشید.
اگر برای چاپ تصاویر مشکل دارید بچهها میتونند خودشون شخصیت ها رو نقاشی کنند.
پایین همین صفحه دو تا ویدیو برای شما گذاشتیم که راهنمای تمام و کمال آماده شدن برای مسابقه است.
بعد از دیدن این فیلمها، دست بکار بشید و فیلمهای خودتون رو بسازید و برای ما بفرستید.
یادتون باشه تا هشتم دی ماه فرصت دارید برای ارسال فیلم ها.
راه ارتباطی ما:
در برنامه رسان اسم آقای ساسان شعبانی رو سرچ کنید و فیلم رو اونجا براش بفرستید.
برای کسب اطلاعات بیشتر میتونید با آقای شعبانی در ارتباط باشید. شماره تماس آقای شعبانی: 09120475449
یادتون نره حتماً اسم پدر یا مادرتون که رهیار هستند رو هم توی پیام بنویسید.