بارها عزم سفر کرده بودم اما هربار اتفاقی پیش میآمد و از زیارت شاه خراسان جا میماندم. اطرافیان میگفتند امام رضا (ع) بطلبد خودبهخود همه کارها ردیف میشود. با خودم میگفتم لابد لیاقت زیارت آقا را نداری که نمیشود. بالاخره بعد از سه دهه از عمرم و بدون برنامه قبلی، عازم مشهد مقدس شدم. هیچ حسی نداشتم. درواقع از حال خوبی که اطرافیان از زیارت امام هشتم میگفتند، اصلا درکی نداشتم. وارد مشهد شدم و از دور، حرم آقا را دیدم هنوز مات و مبهوت بودم و همچنان فارغ از هیچ حسی کم کم به بابالرضا نزدیک شدم، سرتا سر محوطهها و ورودیهای حرم سیل عظیم زوار را به نمایش گذاشته بود؛ پیروجوان، زن و مرد از همه قشری آمده بودند. ورودی بابالرضا مادری ولیچیرنشین با نگاهش، جسم و روحم را تصاحب کرد. نگاه مهربان مادری که قلب و دل هرکسی دیگر هم بجز من را صاحب میشد. قبل از سفر همه التماس دعا داشتند، میگفتند زیارت اولیها هرچه از آقایشان بخواهند ضامن آهو خودش ضمانت میکند. رفتم که نایبالزیاره باشم برایشان، اما وقتی به خودم آمدم با گرمی صورتم متوجه اشکهایی شدم که اختیارش دست خودم نبود؛ اشکهایی که حتی متوجه شروع و علتش هم نشدم، شاید این همان حسی بود که پیشتر، هیچ درکی از آن نداشتم، خودم و اطرافیانم همه شدند همان مادر ویلچرنشین. سه روز مهمان امام مهربانیها بودم و عظمت شاه خراسان را با تمام وجود حس کردم، حال عجیبی بود و حالا هرکس از حال و هوای زیارت اولیها بگوید برایم آن روزها تداعی و دلم پر میکشد به حرم امام هشتم.
آنجا فقط مهربانی بود و همدلی، من و تویی در کار نبود
احمدی هم از زیارتش میگوید: گویی یک حال مشترکی داشتیم. این جوان چتررودی که برای اولین بار اربعین امسال و برای شهادت امام رضا مشرف شده بود، از لحظه حرکت، بیتاب و گویی زمان ثابت مانده، هر لحظه تابلوها را تماشا میکند بلکه به مقصد نزدیک باشد. به 120 کیلومتری مشهد که میرسد دیگر سراز پا نمیشناسد و ثانیه به ثانیه منتظر گذر زمان است. مات و مبهوت آقایش میشود و فارغ از زمان، دلش را به شاه خراسان میسپارد. این جوان سرباز که با حلاوت خاصی روزهای زیارتش را تعریف میکند، میگوید اگر حمایت حامیان اعتباری از کانون همیاری اجتماعیشان نبود، شاید تا زمانی که سرکار میرفتم نمیتوانستم به زیارت امام رضا بیایم. برومند، دیگر جوان چتررودی که مسئول تدارکات بود و باید دو روز زودتر وسایل لازم را برای برپایی موکب به مشهد میرساند، خستگی برایش معنی نداشته و چندروزی که مهمان امام رضا (ع) بود؛ یا به عشق امامش در حرم بوده و یا خارج حرم به زوار خدمت کرده است. میگوید حس و حال آن روزها قابل وصف نیست؛ سبک و فارغ از هر دغدغهای، آنجا فقط مهربانی بود و همدلی، من و تویی در کار نبود، همه ما بودیم و همیاری اجتماعی برای خدمت به عزادران حسینی و زوار امام هشتم.
ضیغم نخعی راهبر اجتماعی چتررود نیز که آخرین بار 14 سال پیش به مشهد مقدس مشرف شده و در این سفر نیز حال زیارت اولیها را داشت درخصوص سفرشان اینگونه میگوید: چترودیها عرق و ارادت خاصی به ائمه اطهار دارند و رنگ و بوی عزاداریهایشان متفاوت است. در اواسط ماه صفر با هیات امنای کانون همیاری اجتماعی قمر بنی هاشم طبق روال همیشه جلسهای برگزار و بحث زیارت اولیها پیش آمد. بیش از 100 نفر از چتررودیها تا به حال به مشهد مقدس مشرف نشده بودند. با همفکری هیات امنا و حمایت حامیان اعتباری کانون، عزممان را برای اعزام چترودیها جزم کردیم. حرفش پیش آمده بود و دیگر بیقرار زیارت شده بودیم.
یکی از اعضای کانون را برای استقرار موکب به مشهد فرستادیم، روزهای آخر صفر بود و نتوانست جایی برای موکب هیات قمر بنی هاشم پیدا کند. این خبر، حالمان را بد کرد. به امام رضا (ع) متوسل شدیم که شرمنده زیارت اولیها نشویم. در آخرین لحظات که همراهمان در مشهد بود در یک اتفاق باور نکردنی و با کنسلی یک موکب، ورق برگشت و مشکل حل شد. همیاری اجتماعی، نمود پیدا کرد و همه همدل شدند، هرکسی یک گوشه کار را گرفت؛ یکی تامین اعتبار کرد و دیگری آشپز موکب شد، یکی موادغذایی را تقبل کرد و آن یکی بساط نان پختنش را به مشهد برد، یکی یکیها، همه شدند که جمعه تا چهارشنبهای مسیر عشق را طی کنند.
110 چتررودی در این سفر حضور داشتند که 75 نفر آنها زیارت اولی بودند و به 6 نفر از آنها وام یک میلیونی تومانی برای این سفر پرداخت شد و بدین شکل بود که همه چیز دست به دست هم داد و همیاری اجتماعی، اسباب تغییر حال دل زیارت اولیها را فراهم کرد.