سی و دومین نشست عصر اندیش با سخنرانی آقای دکتر آلیستر وایلی، مدرس کالج بین المللی کسب و کار هالت اسکاتلند در دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت برگزار شد. در این وبینار مجازی، دکتر وایلی در رابطه با مفهوم پژوهش مبتنی بر اقدام و روش تحقیق مبتنی بر پرسشگری به ارائهی مطالب خود پرداخت که خلاصه ای از مطالب در این بخش تشریح می شود.
به گزارش رساگفت: پژوهش مبتنی بر اقدام، یکی از انواع شناختهشده مطالعات پژوهشی، به خصوص در علوم اجتماعی به شمار میرود. در این روش پژوهش کیفی، پژوهشگر سعی در درک حس، رفتار و تجربیات افراد دارد و به کشف، بهبود و حل مسائل جاری جامعه هدف از طریق ایجاد اشتیاق، تعهد و یک افق بلندمدت مشترک در بین آنها میپردازد. در این روش، دانستن کمیت یک پارامتر، اهمیت کمتری داشته و بیشتر به دنبال این هستیم که بدانیم یک پدیده چگونه به وجود آمده، چگونه آن را میبینیم و چگونه با استفاده از ابزار پرسشگری، به یک هدف مطلوب در رابطه با آن پدیده دست پیدا کنیم.
به همین علت، تمرکز خود را نه بر آمار و ارقام، بلکه بر روی تجربیات واقعی افراد و حس و درک رفتار آنها میگذاریم. چرا که انسانها همواره به دنبال توسعه خود هستند؛ چه در سطح خانواده و چه در سازمان. به این منظور، ابتدا بایستی بتوانیم درک بهتری از اطراف خود به دست بیاوریم. بنابراین، ما دائماً با توجه به شناختمان از اطراف، “دانش جدیدی” کسب میکنیم و خود و اطرافمان را بهبود میدهیم.
پژوهش مبتنی بر اقدام، تفاوت جدی با روشهای رایج پژوهش دارد. در روشهای رایج پژوهش، پژوهشگر سعی میکند تا به صورت بیطرف و از زاویهی یک فرد بیرونی در یک فرآیند بالا به پایین، به ارزیابی یک فرضیه پیشینی بپردازد؛ در حالیکه در پژوهش مبتنی بر اقدام، پژوهشگر به صورت فعال از زاویهی یک فرد درونی، درگیر پژوهش و تجربه کردن میشود و براساس بازخوردهایی برگرفته از تجربهی خود، به خلق دانش جدید میپردازد. سپس این دانش حاصل از تجربه خود را تعمیق و تفسیر کرده و براساس آن، گام بعدی و موضوع جدیدی را که در مسیر، به عنوان سرنخ بعدی حل موضوع به آن برخورد کرده است، به عنوان صورت مساله جدید انتخاب میکند. این چرخهی پرسشگری، اقدام، گردآوری داده، تامل عمیق و مجدداً پرسشگری جدید، تا زمانی که به لحاظ حسی، چالشهای پیرامون، حل شده به نظر میرسد، ادامه مییابد. در حقیقت، هر پرسش برای تلاش برای کشف بهتر پدیدهها و پاسخ آن، بستر انجام بهبودهای بعدی است. در این روش، ما یک پدیدهی مهم در پیرامون خود را انتخاب و برای ایجاد یک تغییر مطلوب در آن پدیده، یک پرسش مهم در رابطه با آن مطرح میکنیم. سپس به برنامهریزی این موضوع میپردازیم که چه اقدام آزمایشی را میخواهیم انجام دهیم که تغییر مطلوب مد نظر در پدیده ایجاد شود. بایستی توجه داشت که چه کسانی در این تغییر، درگیر موضوع میشوند. در طول مسیر، بایستی با مشاهده، مصاحبهی عمیق و حضور بیواسطه در محیط، دادههایی از روند تغییر پدیده را جمعآوری کنیم. در گام بعد، بایستی از خود بپرسیم آیا تغییر اتفاق افتاده در اقدام آزمایشی، همان تغییر مطلوب طراحی شده قبل از اقدام بوده است یا خیر؟ آیا تغییر رخ داده نتیجه مستقیم اقدام آزمایشی بوده است؟ پس از تامل عمیق فردی یا گروهی در این سوالات، میتوان اقدام آزمایشی بعدی در مسیر رسیدن به تغییر مطلوب را طراحی کرد.
یک اصل مهم دیگر در پژوهش مبتنی بر اقدام، تمرکز بر زمان حال است و ما بایستی آگاهی عمیق نسبت به وضعیت فعلی و هر وضعیت جدید پس از اقدامات آزمایشی خود داشته باشیم. برای این کار بهتر است لیستی از ذینفعانی که این پژوهش میتواند بر وضعیت حال یا آینده آنها تحت تاثیر اقدامات آزمایشی ما اثر بگذارد، تهیه کنیم و با مشاهده و ثبت حس و تجربهی آنها (و حتی خودمان) در هر چرخه از پژوهش، به سمت حل مساله حرکت کنیم. البته این به معنی نفی اهمیت زمان گذشته نیست. گذشته در شناخت اینکه چه مسیری، ما را به وضعیت حال رسانده، کمک میکند. ما با بررسی گذشته، به دنبال کسب یک خودآگاهی در مورد آنچه اکنون مهم است، هستیم.
اما قسمت اصلی پژوهش، همیشه بر زمان حال، متمرکز است. اینکه در مورد وضعیت فعلی چه احساسی داریم، چه فکری میکنیم، چه کاری را درباره وضعیت کنونی باید انجام بدهیم یا چه تغییری در این وضعیت، مطلوب ماست.
همانطور که مشخص است، نقطه عطف این پژوهش، پرسشگری محسوب میشود. با اجرای هر چرخه از این فرآیند، دانش و تجربه ما نسبت به پدیده، افزایش مییابد و به حل مساله، نزدیک و نزدیکتر میشویم.
در ادامه نشست، پرسش و پاسخ، پیرامون مطالب ارائه شده مطرح شد که در این بخش به بررسی آنها میپردازیم.
ممکن است سوال شود آیا دولتها برای حل مسائل خود در سیاستگذاری عمومی از ابزار گروههای پژوهشی برای شناسایی و حل مسائل استفاده میکنند؟ یا اینکه ترجیح میدهند خود برای حل یک مشکل، مستقیماً اقدام کنند؟ در پاسخ میتوان گفت حداقل در انگلستان، این اتفاق نمیافتد. علت این است که مسائل هر جزء جامعه خرد، منحصر به فرد و مختص همان محدوده است و بسته به شرایط، راهکارهای متمایزی برای حل مسائل، مورد نیاز است. لذا شناسایی و واکاوی مسائل مربوط به هر بخش یک کشور، با استفاده از ابزار پرسشگری، نیازمند صرف بودجه و امکانات زیادی است که عموماً دولتها را از انجام این کار در مقیاس وسیع، منصرف میکند.
نکتهی بعدی این است که در این رویکرد، هیچ تئوری، چارچوب نظری و موضوع بیرونیای قابل تصور نیست و دانش تولیدشده، همان تجربهی افراد است. سوال مهم دیگری که میتوان در روش تحقیق مبتنی بر پرسشگری مطرح کرد، این است که اگر تمرکز پژوهشگر، صرفاً معطوف به تجربه درونی شود، اشکالات و نواقص احتمالی موجود، کمتر دیده میشود و یا اینکه یک وضعیت ایستا رخ میدهد. به این معنی که وضعیت حال، فاصله معناداری با وضعیت مطلوبی که براساس یک چشمانداز یا هدف مطلوب تعیین میشود، دارد؛ اما این نگاه درونی و عدم مقایسه با شواهد بیرونی، ما را از تلاش برای رسیدن به هدف بالاتر، بازمیدارد. در پاسخ میتوان گفت وجود چرخههای مکرر در این رویکرد از پژوهش، منجر به کشف این موضوع میشود؛ زیرا بعد از مدتی، افراد، این معضل را که امکان پیشرفت و بهبود وجود دارد، حس میکنند و این باعث پویایی و حرکت به سمت جلو میشود. در حقیقت، اتفاقات در طول این فرایند تکرارپذیر خود نمایان میشوند. چون ما در پژوهش مبتنی بر اقدام، حتی برای ارزیابی حس و تجربه افراد نیز از شواهد استفاده میکنیم، خواه این شواهد از جنس آمار و اعداد باشد یا هر موضوعی که بیانگر رابطه علّی بین یک حس یا تجربهی مهم و شواهد موجود در میان گروه هدف باشد.