به گزارش «رساگفت»: شصت و چهارمین نشست «عصراندیش» با موضوع «احیای سیاست در جمهوری اسلامی» با ارائه محمدرضا هدایتی، دبیر گروه گفتار سیاسی موسسه علم و سیاست اشراق برگزار شد. در ادامه تحلیلی از مطالب ارائه شده در نشست، آورده شده است.
از اواخر قرن ۱۷ میلادی تغییرات جدی در زندگی بشر ایجاد شد. یکی از این تغییرات، تغییر سبک جنگها از جنگهای ایدئولوژیک به جنگهایی بر سر نوع حاکمیت بود. به عبارت سادهتر، تا قبل از آن بسیاری از جنگها بر سر “برداشت از حق” رخ میداد. اما تطور جنگهای مذهبی عمدتاً میان مسیحیان کاتولیک و پروتستان که به کشته شدن بیش از ۱۰ میلیون نفر انجامید، گویی تغییرات شگرفی در بینش عمومی رقم زد.
یکی از فیلسوفانی که در این برههی تاریخی، نقش مهمی در جهتدهی افکار عمومی اروپاییان داشت، توماس هابز بود. هابز معتقد بود با شکلگیری “لویاتان” جامعه انسانی از دورهی زوال خود به دورهی مدرن ارتقاء پیدا میکند. کتاب لویاتان بزرگترین و نخستین اثر فلسفهی سیاسی و اولین شرح جامع دربارهی دولت مدرن و ویژگیها و کارکردهای آن است. هابز در لویاتان با بهرهبرداری از تمثیلهای ابزاروار و انداموار، دولت را همچون انسان مصنوعی قلمداد میکند که ممکن است دچار انواع بیماریها شود. یکی از علایق اصلی هابز، تشریح کالبد دولت و بیماریهای آن است. نکتهی مهم این است که از دید توماس هابز شکلگیری لویاتان که استعارهای از دولت مدرن محسوب میشود، یک رخداد سیاسی مهم در جهت «نظم بخشی» به زندگی بشر و همزمان با شکلگیری مفهوم «جامعه» است، چرا که تا قبل از آن افراد جامعه به صورت فردی پیگیر تحقق امیال شخصی خود بوده و حتی موضوعی مانند مالکیت نیز در چهارچوب قدرت فردی معنا میشود.
با این نگاه، دولت یک قدرت ماورایی است که هیچکس نمیتواند آن را در تسلط خود قرار دهد. همزمان با این نگاه، برخی فلاسفهی دیگر مانند جان لاک، تصویر دیگری از مفهوم دولت ارائه میدهند. لاک معتقد است شکلگیری دولت، قدم بعدی پس از شکلگیری جامعه بوده و در واقع با تمایز قائل شدن میان این دو، در تلاش است تا نشان دهد، دولت به شکل “قراردادی” میان آحاد جامعه با یکدیگر شکل گرفته و هر زمان کارآمدی آن متزلزل شود، قرارداد دستخوش تغییرات خواهد شد. وی معتقد است، جامعهای که در آن هر شخصی پیگیری منافع خود را بکند، با مشکلاتی مواجه میشود. هرچند که حضور دولت نیز به صورت یک پیمانکار و به صورت حداقلی در سطح تامین امنیت و حفظ مالکیت است. به عبارت دیگر، در این فرض نظم به صورت طبیعی در میان فعالیتهای اجتماعی وجود دارد و دولت صرفاً با معدود افرادی که این نظم اجتماعی را برهم زده و مخل امنیت عمومی عمل میکنند، برخورد می کند. البته، بایستی اشاره کرد در این نگاه دولت نقش پررنگی در عدالت و توزیع ثروت ندارد.
با این مقدمه، میتوان اینگونه برداشت کرد که ایجاد نظم در یک جامعه محلی، میتواند گام ابتدایی برای ایجاد نظم جهانی قلمداد شود.بعد از پایان جنگ جهانی دوم، اتفاقات مهمی در عرصه سیاسی دنیا رخ داد. ایالات متحده آمریکا که تا پیش از این حضور قدرتمندی در عرصهی سیاسی دنیا نداشت، تصمیم به اجرای برنامهای برای به سلطه در آوردن کل دنیا مینماید. این اتفاق در شرایطی رقم میخورد که اروپا با خاک یکسان شده و به جز شوروی که در جنگ سرد با ایالات متحده آمریکا قرار دارد، کشوری در دنیا یارای عرض اندام در مقابل این برنامه را ندارد.
برای اجرای این تصمیم سیاسی، طرحهای مختلفی عملیاتی شد. اجرای طرح مارشال برای بازسازی زیرساختهای اروپا، حاکمیت دلار و تشکیل سازمان ملل به عنوان خروجیهای کنفرانس بین المللی برتون وودز و اجرای طرحهای اصل 4 ترومن در کشورهای در حال توسعه نظیر ایران، از جمله این اتفاقات مهم بود. در حقیقت، جهانیسازی به دنبال از بین بردن ملیتها و دولتهای ملی بود. چرا که به نظر میرسید همین هویتهای ملی مستقل، موجب شکلگیری جنگ جهانی شدند و هرگونه هویت در بعد از این دوره مذموم است.
جهانیسازی آمریکایی تا حد زیادی نوعی از نظم جهانی را حاکم و متحدانی را نیز برای آمریکا در اقصی نقاط دنیا ایجاد کند. اما پس از گذشت چیزی حدود 30 سال از این اتفاق، انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید. اتفاقی که میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی آن را تهدید جدی برای تمدن غرب عنوان کرد. این اتفاق در واقع جرقهی شکلگیری بینظمی و در عین حال بازسازی نظم جدیدی بود که بنیانهای فلسفی استعمارگونه در نظم جهانیسازی را قبول نداشته و به دنبال به دست گرفتن مسئولیت آیندهی بشری است. شاید ریشهی اصلی این مدعا را بتوان در باورهای دینی شیعیان به وجود حکومت عدل حضرت ولیعصر (عج) و تعارضات جدی آرمانشهر این حکومت با فضای ظلم، تبعیض و استبداد دهه 1350 شمسی حاکم بر بسیاری از نقاط جهان دانست.
پیش از بررسی ابعاد رقم زدن این نظم جدید در نیمه دهه گذشته، بایستی تقابل آن با نظم غالب را واکاوی کنیم. نکتهی حائز اهمیت آن است که آمریکا و متعهدانش با زیرکی، داعیهدار ایجاد نظمی بودند که اساساً بر پایه قدرت سخت و خشن نظامی و بمب اتم بنا شده، اما در صورت و ظاهر آن، اثری از خشونت دیده نمیشود. به عبارتی، شعارها و بسترسازی هوشمندانه این نظم به نحوی طراحی شده است که انسانها با رغبت و بدون پذیرش سلطهی آمریکایی (در ظاهر) وارد این نظم شده و احساس آزادی نمایند. تماشای برخی مستندهای علمی نظیر “قرن خود” بیانگر این حقیقت است که پایههای فلسفی تمدن غرب معتقد است، انسان موجودی طغیانگر است و بایستی تحت نظارت و کنترل قرار گیرد.
به همین منظور، ابزارهای تبلیغات و در پی آن مصرفگرایی میتواند این خصلت را نظاممند کند. اما در سالها اخیر، آمریکا با تناقض بنیادین دست و پنجه نرم می کند. پارادوکس واقعی اینجاست که نظم جهانی از وجود قدرت سیاسی آمریکا ممکن شده است که با از بین بردن مرزهای ملی، خود ماهیت آمریکا را با چالش مواجه ساخته و چه بسا با تضعیف آمریکا با جهان جدیدی مواجه میشویم. نکتهی جالبتر آن که، در طرح لیبرال آمریکایی، با تضعیف ملیتها و مرزهای بومی و محلی، ناخواسته “فردیت” اصالت پیدا میکند. در واقع در لیبرالیسم، هرگونه جوهرهمندی و ذاتمندی امور، پس زده میشود و انسانها بر اساس قراردادهایی تصمیمی میگیرند که یک نظم بیرونی را با یکدیگر قرارداد کنند و هر لحظه قابلیت تغییر دارد. انقلاب اسلامی در برابر این طرح قد علم میکند و انسانها تصمیم گرفتند از چیزی بگذرند و چیزی را بدست آورند. به امید آنکه “احیای سیاست” صورت پذیرد. انقلابی که بر خلاف دیدگاه تفکر چپ، در دل خود تلاشی برای ایجاد نظم داشته و یک انقلاب کور نیست.
بخش پایانی نشست به بازخوانی نظر برخی تحلیلگران از تلاش انقلاب اسلامی در نیم قرن اخیر در مسیر ایجاد نظم جدید خود، اختصاص داشت. دکتر حمیدرضا فرتوکزاده در گفتوگو با سیمافکر می گوید: مسیر تحقق احیای امر سیاسی در پهنه ژئوپُلُتیک ایران، بسیاری پیچیده است. در حالی که شخصیت امروز ایران در این موقعیت جغرافیایی تکوین پیدا کرده است. در سده اخیر، موقعیت ژئوپلتیک ایران همواره در طرح سیاسی قدرتهای بزرگ تعریف شده است. موضوعی که همواره مانع از طرح روایتی قدرتمند و درونزا از موقعیت ایران شده است. چرا که بدون درک موقعیت ژئوپلتیک ایران، نمیتوان درک درستی از وضعیت اقتصاد و سیاست در ایران امروز داشت. جمهوری اسلامی در این کشاکش یا باید جایگاه خود به عنوان کشوری خامفروش بپذیرد و به اداره کشور با فروش منابع طبیعی ادامه دهد یا باید بتواند بر اساس موقعیت ژئوپلتیک خود، جغرافیای تازهای در این منطقه خلق کند.
جنگ اوکراین و قطع رابطه روسیه و منطقه قفقاز با اروپا، فرصتی برای ساخت این جفرافیا فراهم ساخته است. فرتوکزاده در این گفتوگو «طرح ایلاف» را به عنوان فرصتی برای احیای ژئوپلتیک درونزای ایران مطرح میکند.علیرضا شفاه معتقد است هر کشوری با مزیتی در جهان حاضر است؛ مزایایی که موقعیت هر کشوری را از جهاتی از دیگر کشورها متمایز میکند. ایران به جهت موقعیتهای جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی حائز مزیتهای فراوانی است. به رغم این مزایا، مزیت اصلی ایران نوعی «اندیشه» است. او میگوید این اندیشه از آن رو که طرحی درباره انسان و جامعه است، میتواند تولید قدرت کند؛ لذا ماهیت این قدرت با ماهیت دیگر قدرتها مانند روسیه و چین متفاوت است. بنابراین، جمهوری اسلامی ایران از آن رو که عهدی با ایران دارد، نباید سیاست را در معادلهای برونزا دنبال کند؛ بلکه به مدد طرح استقلال، مزیت ما تولید سیاست و جغرافیاست.
دکتر غلامرضا کاشی تأکید میکند که سیاست، عرصهی «تصمیم» است و چون تصمیم اساساً ماهیتی پسینی دارد؛ بنابراین با هیچ منطق پیشینی نمیتوان به دیدار سیاست رفت. این گفتار، هر دوسوی مناقشهی علوم انسانی در ایران امروز را طرد میکند. از یکسو با «بومیگرایان» که سودای غلبهی گفتمان دینی و گفتارهای پیشینی برآمده از آن را بر رفتار انسان و گروههای انسانی دارند، به ستیزه برمیخیزد و از سوی دیگر، «تطبیقگرایان» نیز که به کفایتِ گزارههای «علمی» علوم هنجاری انسانی، برای فهم جهان انسانِ ایرانی، حکم میکنند را به چالش میطلبد. کاشی بر فهم پیچیدگیهای زندگی روزمرهی ایرانی، که آمیزهای از سلائق شخصی، بومی، غربی و دینی است، برای کشف نحوهی «تصمیمگیری» انسان ایرانی معاصر، تأکید میکند اما نمیگوید که آیا متن همین زندگی روزمره، سازمانیافتگیهای خاص خودش را دارا نیست؟
آیا خودِ زندگی روزمره، حقیقتاً خودانگیختگی مدنظر وی را برمیتابد؟ و اگر اینگونه نیست، آیا نباید همچنان آن مفاهیم هنجاری سازماندهنده را که یک پای در دین، پای دیگر در اخلاق و دستی نیز در علوم انسانی دارند را جدی گرفت و به آنها گوش سپرد؟ دفاع از خودانگیختگی تصمیم انسانی، در برابر ادعاهایی که بر سازمانیافتگی هنجاری زندگی روزمره تأکید میکنند، احتمالا گام بعدی وی برای به کرسی نشاندن این ادعاست که علوم انسانی، راهی به شناخت منطق «تصمیم» انسان برای زندگی و جهان خود ندارند و سیاست، امپراطور علوم است. او معتقد است آرمانهای انقلابی در لحظه خود انقلاب، آنچنان با زندگی مردم درمیآمیزند که گویا بدون آنها هیچکس آیندهای برای خود متصور نیست.
اما با گذشت زمان و فاصلهگرفتن از لحظه پرمخاطره انقلاب، عدهای بهنحوی در مقام دفاع از آرمانهای انقلاب قرار میگیرند که دیگر نمیتوانند با واقعیت سیال زندگی مردم بیامیزند و بهتدریج از آن فاصله میگیرند. این فاصله، آرمانهای انقلاب را از سرزندگی و حرارت تهی میکند. ازبینرفتن این سرزندگی، جامعه را از حیات سیاسی و اراده و امید به آینده بازمیدارد و جامعه را دچار نوعی فرومایگی و سرسپردگی به امر روزمره میکند. در این موقعیت، گویی هم گروه اول آرمانهایش را بر باد رفته میبیند و هم گروه دوم عزمش را برای کار و تلاش و حل مشکلات اساسی از دست میدهد.دکتر کاشی، زوال حیات سیاسی جامعه ایران را موجب تهیشدن آرمانهای انقلاب و بیپشتوانهشدن دولت و ناتوانی آن برای تصمیمات بنیادین و حل مشکلات کشور میداند.
دکتر هادی محمودی، پژوهشگر فلسفه و عرفان، درباره شخصیت بنیانگذار نهضت احیای این امر سیاسی یعنی امام خمینی (ره) با سیمافکر گفتگو نمود که در این یادداشت بخشی از بازنشر می شود. دکتر محمودی، دکترای عرفان و اندیشه امام خمینی (ره)، ایستادن را اساسیترین مسئله و دغدغه امام در پیگیری علم و سیاست میداند. وی معتقد است امروز بیش از همیشه، هیاهوی ضعفها و مشکلات روزمره مردم، نیروی ایران را تحلیل برده است. در این وضعیت، سخن گفتن از انقلابی که امروزِ ما را شکل داده، دشوار و ناروا به نظر میرسد. اما چه چیزی ما را وامیدارد که از خمینی و رخدادی که با او رقم خورده است، سخن بگوییم؟ در حرکت امام خمینی، یک چیز محوریت دارد: قدراستکردن و ایستادن.
آموزه اساسی امام این است که دیانت و سیاست جوهره مشترکی دارند و آن جوهره مشترک، ایستادن است. امام در موقعیت علمی خود، چه در عرفان و چه در دیگر علوم، همین ایستادن و راستی را دنبال میکند و مسئولیت علم را به دانشمندان و علمای دین یادآوری میکند. در میدان سیاست نیز محور قیام امام، بر پا داشتن و ایستادن ملت ایران است. از نظر او، مردمی که نتوانند بایستند، مردم نیستند و نمیتوانند آیندهای برای خود داشته باشند. امروز به نظر میرسد به یاد آوردن و پایمردی بر همین ایستادن است که بار دیگر میتواند ایران را از پسِ مشکلات و ضعفهایش سربلند بیرون آورد. به عنوان جمعبندی مطالب این نشست، بیانی مختصر از تعریف امر سیاسی و تقابل آن در شکلگیری جوامع به ویژه در قرن اخیر بود. در این بین ایجاد نظم جهانی در طرح جهانیسازی آمریکایی پس از جنگ جهانی دوم و تقابل آن با انقلاب اسلامی به اختصار مورد واکاوی بیشتر قرار گرفت.
دانشگاه توسعه اجتماعی رسالت با هدف ترویج فرهنگ و گفتمانسازی اقتصاد اجتماعی، میزبان برگزاری این نشست بود. پیشنهادات شما پژوهشگران در بهبود این مسیر راهگشا خواهد بود.